حاجى ملاّ حسن يزدى كه از مجاورين نجف اشرف است و پيوسته مشغول عبادات و زيارات است نقل كرد از قول حاج محمّد على يزدى كه او گفت : مرد فاضل و صالحى بود در يزد كه دائماً مشغول اصلاح امر آخرت خود بود ، و شبها در مقبره خارج يزد كه جماعتى از صُلحا در آن مدفون هستند به سر مى‏برد ، و او همسايه‏اى داشت كه از زمان كودكى با هم بزرگ شده بودند ، تا اينكه آن همسايه بزرگ شد و به شغل عشّارى مشغول شد ، و سر انجام از دنيا رفت ، و او را در همان قبرستان نزديك آن مكانى كه آن مرد صالح شبها بيتوته مى‏كرد دفن كردند .
كمتر از يك ماه از فوت او گذشته بود كه آن مرد صالح او را در خواب ديد ، و مشاهده كرد كه حال او بسيار خوب است ، پس نزد او رفت و گفت : من مبدأ و منتهاى كار تو و ظاهر و باطن تو را مى‏دانم ، و مى‏دانم كه از كسانى نبودى كه اكنون حالت به اين خوبى باشد ، و شغل تو نيز اقتضاى عذاب آخرت را داشت ، بگو بدانم كدام عمل تو را اينگونه عاقبت به خير كرد؟