RE: ويژه نامه آغاز زعامت مقام معظم رهبري
خاطره اي كه خود مقام معظم رهبري برايم تعريف كردند
يك وقت گزارشي را خدمتشان بردم، راجع به يكي از روحانيوني كه آن موقع قاضي شده بود. خانهاي خريده بود و مقداري كمك و مساعدت هم براي آن خانه ميخواست. گزارشي را خدمت ايشان دادم. با اينكه خيلي خانه گرانقيمتي هم نسبت به شرايط آن روز نبود، ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانهاي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد اين قضيه مال مثلاً دوازده سيزده سال قبل است. با اينكه بيست ميليون تومان آن موقع هم خيلي زياد نبود و خانه هم آن چناني نبود. بعد فرمودند ما داريم يك طبقه جديد از مترفين بهوجود ميآوريم.
اين را با يك نگراني اظهار كردند و فرمودند من نگرانم كه بر اثر انقلاب و امكانات و موقعيتهايي كه هست و ميشود به يك جاهايي دستاندازي كرد، يك طبقه جديد از مترفين را ما روحانيون بهوجود بياوريم. من نگران اين هستم. بعد فرمودند خانواده ما گاهي ميروند منزل بعضي از آقايان و ميآيند تعريف ميكنند كه مثلاً دورتادور اتاق، پشتي قاليچهاي بود؛ كه ايشان فرمودند من تعجب ميكنم! چه ضرورتي دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتي قاليچهاي باشد؟! نميشود يك پشتي معمولي باشد؟ حتماً بايد قاليچهاي باشد؟ گران قيمت باشد؟ يك پشتي باشد كه به ديوار تكيه ندهند؛ با يك پارچه معمولي هم ميشود اين را تأمين كرد و كنار اتاق گذاشت. چه ضرورتي دارد مخصوصاً ما روحانيون، زندگيها، خانهها و وضعيتمان اين جوري باشد؟ بعد فرمودند:
در خانه ما يك فرش دستبافت بيشتر نداريم، اين هم جزو جهيزيه خانمم بوده است كه الان هم ديگر نخنما شده است. ولي چون يادگاري است، اين را در خانه نگه داشتيم؛ والاّ همه خانه ما موكت هست و اصلاً فرش دستبافت نداريم، حتي فرش ماشيني هم در خانه ما نيست و كلاً خانه ما با موكت فرش شده است.
بعد اين را هم خودشان فرمودند كه من براي اينكه بيشتر در داخل خانه حضور داشته و كنار بچهها باشم چون قبل از انقلاب كه همهاش مبارزه و زندان و تبعيد و اينها بود و ما نبوديم كه بچهها خيلي خلا نبود پدر را احساس نكنند، فرمودند من به دفتر گفتم كه يك مبل دو نفره نه يك سرويس براي ما تهيه كنند كه وقتي داخل خانه و زندگي شخصي ميروم، روي مبل باشم كه كمر و پايم درد ميگيرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به كارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه كنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس كنند.
بعد فرمودند يك روز آمدم ديدم اين مبل را كه آوردهاند، خانواده ما آن را بيرون گذاشتهاند. به ايشان گفتم كه چرا بيرون گذاشتيد؟ خانواده گفتند كه آقا! تا حالا در خانه ما مبل نبوده، تا الان زندگي ما طلبگي بوده، الان هم مبل در خانه نياوريد. حضرت آقا فرمودند گفتم اين را از پول شخصيام تهيه كردند، نه از پول دفتر، كه حضورم در خانه، بيشتر باشد. گفتند خيلي خوب، حالا اگر اين باعث ميشود شما حضورتان در خانه بيشتر باشد، بچهها بيشتر پدر را احساس بكنند، ما اين مبل دو نفره را تحمل ميكنيم.
ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانهاي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد.
بعد من سؤالي از دوستان دفتر كردم، گفتند اين يك مبل دست دومي بود، اين را تهيه كرديم، داديم تعميرش كردند، پارچهاي روي آن كشيدند و براي آقا آورديم. اين خاطرهاي بود كه خود آقا تعريف كردند.