من تا ریشهایم مشکی بود، اگر یک دختری میگفت: حاج آقا عکس بگیریم؟ میگفتم: نه! دیگر حالا که ریشهایم سفید شده اول میپرسم شوهر داری یا نه؟ اگر میگوید شوهر دارم، میگویم: خوب حالا اگر شوهر داری، من هم ریشهایم سفید است، میخواهی عکس بگیری، بگیر. دیگر حالا طوری نیست. ولی اگر یک جوان باشد، یعنی فرق میکند.
آیت الله بهجت به یک دختر بگوید عزیزم، همه خوشی میکنند. یک طلبهی جوان به یک دختر بگوید: عزیزم، دادگاه ویژهی روحانیت او را میگیرد. جاهایی که موضع تهمت است، محکمکاری کنید در آبرویتان.
وی در قسمت دیگر از سخنانش گفت:من یادم نمیرود یک مدرسهای بود در قم، دورهی جوانی ما هم آنجا کلاس داشتیم. من دیدم دو سه چرخ بافندگی طلبهها هم ایام فراغت میروند ژاکت بافی یاد میگیرند. یک هنری داشته باشند. الان هنر را به تمبک میگویند. به تمبک هنر میگویند. حالا از تمبک یک خاطره دارم بگویم. یکی از علما است حالا اسم نمیبرم. یکی از علما از یک استان مهمی آمده بود قم خدمت آقای بروجردی یک بحث علمی کرد. آقای بروجردی گفت: احسنت! خوب آقای بروجردی استاد همه مراجع بود. گفت: احسنت، احسنت! در استان شما چه مردان رجال علمی، چه مردان و چه علمایی است.
گفت: بله فکر میکنید همه علما در قم هستند. فکر میکنی ما در استان تمبک میزنیم، دستش را چنین کرد، تمبک تمبک!گفت: نه من نگفتم شما تمبک میزنید، ولی باور هم نمیکردم که در استان شما یک چنین دانشمندانی باشند.
گفت: بله، خوب ما هم در استان خودمان مشغول مباحث علمی هستیم. تمبک که نمیزنیم. آقا دید دوبار دستش را بالا برد و گفت: تمبک، گفت: آقا تمبک را چنین میزنند. (خنده حضار) اینکه شما میزنی داریه است. باز معلوم شد علمای قم از علمای شهرستانها چه... بله.
میتوانیم یک کاری، یک هنری یاد بگیریم. جوان هیچ آمادگی ندارد. هرچیزی را میگوییم بلدی؟ میگوید: نه! یک جوان گفت: میخواهم داماد شوم. گفتند: خانه داری؟ نه! سرمایه داری؟ نه! معافی داری؟ نه! ماشین داری؟نه! گفتند: ببخشید پس شما ۱۲۰ کیلو هیکل چه چیزی داری؟ گفت: فقط آمادگی دارم. (خنده حضار)
حالا دانشجوها، دبیرستانیها، دختر و پسرها یک هنر یاد بگیرید. یک بافندگی، قالی بافی، خطاطی، نقاشی، لااقل شنا یاد بگیرید.
-پایان-