دستهاى اجانب براى اينكه مسلمين و روشنفكران مسلمان را، كه نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف كنند، وسوسه كرده‏اند كه اسلام چيزى ندارد؛ اسلام پاره‏اى احكام حيض و نفاس است! آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند!
حق هم همين است! آخوندهايى كه اصلًا به فكر معرفى نظريات و نظامات و جهان‏بينى اسلام نيستند، و عمده وقتشان را صرف كارى مى‏كنند كه آنها مى‏گويند و ساير كتابهاى [ «فصول»] اسلام را فراموش كرده‏اند، بايد مورد چنين اشكالات و حملاتى قرار بگيرند. آنها هم تقصير دارند؛ مگر خارجيها تنها مقصرند؟ البته بيگانگان براى مطامع سياسى و اقتصادى كه دارند از چند صد سال پيش اساس را تهيه كرده‏اند؛ و به واسطه اهمالى كه در حوزه‏هاى روحانيت شده موفق گشته‏اند.

كسانى در بين ما، روحانيون، بوده‏اند كه ندانسته به مقاصد آنها كمك كرده‏اند تا وضع چنين شده است.
گاهى وسوسه مى‏كنند كه احكام اسلام ناقص است. مثلًا آيين دادرسى و قوانين قضايى آن چنان كه بايد باشد نيست. به دنبال اين وسوسه و تبليغ، عمال انگليس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازى مى‏گيرند؛ و مردم را نيز (طبق شواهد و اسنادى كه در دست است) فريب مى‏دهند و از ماهيت جنايت سياسى خود غافل مى‏سازند.

وقتى كه مى‏خواستند در اوايل مشروطه قانون بنويسند و قانون اساسى را تدوين كنند، مجموعه حقوقى بلژيكيها را از سفارت بلژيك قرض كردند، و چند نفرى (كه من اينجا نمى‏خواهم اسم ببرم) قانون اساسى را از روى آن نوشتند؛ و نقايص آن را از مجموعه‏هاى حقوقى فرانسه و انگليس به اصطلاح «ترميم» نمودند «1»! و براى گول زدن ملت بعضى از احكام اسلام را ضميمه كردند!

اساس قوانين را از آنها اقتباس كردند و به خورد ملت ما دادند. اين مواد قانون اساسى و متمم آن، كه مربوط به سلطنت و ولايتعهدى و امثال آن است كجا از اسلام است؟ اينها همه ضد اسلامى است؛ ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايتعهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده، و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقى و مصر و يمن برانداخته است. رسول اكرم (ص) در مكاتيب مباركش كه به امپراتور روم شرقى (هراكليوس «2») و شاهنشاه ايران «3» نوشته، آنها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند؛ از اينكه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود كنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خداى يگانه و بى‏شريك را، كه سلطان حقيقى است، بپرستند «1».

سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيد الشهداء (ع) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. براى اينكه زير بار ولايتعهدى يزيد «2» نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود، و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد.

اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدى ندارد. اگر نقص به اين معنى باشد، اسلام ناقص است! چنانكه اسلام براى رباخوارى و بانكدارى توأم با رباخوارى و براى پياله فروشى و فحشا هم «قانون» و «مقررات» ندارد؛ چون اساساً اينها را حرام كرده است. اين هيأتهاى حاكمه‏ دست نشانده استعمار كه مى‏خواهند در بلاد اسلامى چنين كارهايى را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص مى‏بينند؛ و مجبورند براى اين كارها قانونش را از انگليس و فرانسه و بلژيك، و اخيراً از امريكا وارد كنند! اينكه اسلام مقرراتى براى سر و صورت دادن به اين كارهاى ناروا ندارد از كمالات اسلام است؛ از افتخارات اسلام است.