معناى آیه با توجّه به توضیحات فوق این چنین مى شود که: بلعم باعورا از آیات الهى تهى و خالى شد یعنى على رغم این بود که در ابتدا، آیات و علوم الهى چنان بر او احاطه داشت که چون پوستى در تن او شده بود امّا ناگهان از آنها منسلخ و تهى شده، در پى شیطان رفت یا شیطان در پى او، در نتیجه، عاقبت او به شر ختم شد و در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت.
«وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ اَخْلَدَ اِلَى الاَْرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» یعنى اگر مى خواستیم که او به اجبار در راه حق بماند، این کار را انجام مى دادیم ولى این چنین نکردیم تا ببینیم او، خود با اختیارش چه مى کند زیرا دین اسلام، دین اختیار است نه اجبار «اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکراً وَ اِمّا کفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد، خواه ناسپاس!(2)
در نتیجه، آیه مى فرماید: ما بلعم باعورا را به خود واگذاردیم ولى این عالم منحرف بنى اسراییلى ـ که روزى مُبلّغ نیرومند حضرت موسى (علیه السلام) بود ـ بر اثر دنیاپرستى، وعده هاى فرعون و حسادتى که نسبت به مقام موسى (علیه السلام) داشت، به جاى آن که پیروى از موسى و خداى خویش کند، تابع هوى و هوس خویش گردیده، از درگاه خداوند رانده شد. پس بنابر آیه فوق، عامل سقوط بلعم باعورا دو چیز است:
1ـ دنیا پرستى و تمایل به فرعون
2ـ هواپرستى و پیروى از شیطان.
«فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَثْ» مثل بلعم باعورا، مثل سگ هار است. سگهاى معمولى در خدمت انسان هستند و منافع معقول و قابل توجهّى دارند به همین جهت، از نظر فقه اسلامى خرید و فروش چنین سگهایى مجاز شمرده شده است ولى سگهاى هار (سگ هاى مبتلا به بیمارى هارى) ـ که بعضى از انسان ها نیز بدان مبتلا هستند ـ از نظر فقه اسلامى بى ارزش شناخته شده است زیرا قبل از این بیمارى، کار او مراقبت بود و اکنون مزاحمت.