-
RE: سوره توبه
(آيه 118)-
شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «كعب بن مالك» و «مرارة بن ربيع» و «هلال بن اميه» از شركت در جنگ تبوك، و حركت همراه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سرباز زدند، ولى اين به خاطر آن نبود كه جزء دار و دسته منافقان باشند، بلكه به خاطر سستى و تنبلى بود، چيزى نگذشت كه پشيمان شدند.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از صحنه تبوك به مدينه بازگشت، خدمتش رسيدند و عذرخواهى كردند، اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حتى يك جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدى با آنها سخن نگويد.
آنها در يك محاصره عجيب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى كه فضاى مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوايى بزرگ، شهر را ترك گويند و به كوههاى اطراف مدينه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پيشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آيه در اين زمينه نازل گرديد.
تفسير:
زندان محاصره اجتماعى گنهكاران! نه تنها آن گروه عظيم مسلمانان را كه در جهاد شركت كرده بودند، مورد رحمت خويش قرار داد «بلكه آن سه نفر را كه (از شركت در جهاد تخلف ورزيده بودند و) جنگجويان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نيز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا).
اما اين لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلكه آن به هنگامى بود كه آن سه نفر در محاصره شديد اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه كردند، «آن چنان كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
و سينه آنها چنان از اندوه آكنده شد كه گويى «جايى در وجود خويش براى خود نمىيافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا كه خود آنها نيز از يكديگر قطع رابطه كردند.
و به اين ترتيب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و يقين پيدا كردند كه پناهگاهى از خشم خدا جز از طريق بازگشت به سوى او نيست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ).
«بار ديگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقيقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه كنند» (ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا).
چرا كه «خداوند توبه پذير و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
-
RE: سوره توبه
(آيه 119)- با صادقان باشيد: در آيات گذشته، سخن در باره گروهى از متخلفان در ميان بود، اما در آيه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها كرده به همه مسلمانان دستور مىدهد كه رابطه خود را با راستگويان و آنها كه بر سر پيمان خود ايستادهاند محكم بداريد.
نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى اين كه بتوانيد راه پر پيچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپيمائيد اضافه مىكند: «با صادقان باشيد» (وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ).
«صادقين» آنهايى هستند كه تعهدات خود را در برابر ايمان به پروردگار به خوبى انجام مىدهند، نه ترديدى به خود راه مىدهند، نه عقب نشينى مىكنند، نه از انبوه مشكلات مىهراسند بلكه با انواع فداكاريها، صدق ايمان خود را ثابت مىكنند.
شك نيست كه اين صفات مراتبى دارد كه بعضى مانند امامان معصوم عليهم السّلام در قله آن قرار گرفتهاند و بعضى ديگر در مرحله پايينتر.
(آيه 120)- مشكلات مجاهدان بىپاداش نمىماند: در آيات گذشته بحثهايى پيرامون سرزنش كسانى كه از غزوه تبوك خوددارى كرده بودند، به ميان آمد، اين آيه و آيه بعد به عنوان يك قانون كلى و همگانى، بحث نهايى را روى اين موضوع مىكند.
نخست مىگويد: «مردم مدينه و باديه نشينانى كه در اطراف اين شهر (كه مركز و كانون اسلام است) زندگى مىكنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تخلف جويند» (ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).
«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا كه او رهبر امت، و پيامبر خدا، و رمز بقاء و حيات ملت اسلام است.
اين وظيفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است كه رهبران خويش را همچون جان خويش، بلكه بيشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بكوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا كه خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان كه در برابر هر گونه مشكلى در راه جهاد نصيبشان مىشود، اشاره كرده و روى هفت قسمت از اين مشكلات و پاداش آن انگشت مىگذارد و مىگويد: «اين به خاطر آن است كه هيچ گونه تشنگى به آنها نمىرسد» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هيچ رنج و خستگى پيدا نمىكنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هيچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمىگيرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ). «و در هيچ نقطه خطرناك و ميدان پرمخاطرهاى كه موجب خشم و ناراحتى كفار است قرار نمىگيرند» (وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ).
«و هيچ ضربهاى از دشمن بر آنها وارد نمىشود» (وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا).
«مگر اين كه در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مىشود» (إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش يك به يك آنها را از خداوند بزرگ دريافت خواهند داشت، «زيرا خدا پاداش نيكوكاران را هيچ گاه ضايع نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).
-
RE: سوره توبه
(آيه 121)- «همچنين هيچ مال كم يا زيادى را در مسير جهاد، انفاق نمىكنند» (وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً).
«و هيچ سرزمينى را (براى رسيدن به ميدان جهاد و يا به هنگام بازگشت) زير پا نمىگذارند، مگر اين كه تمام اين گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مىشود» (وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ).
«تا سر انجام خداوند اين اعمال را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد» (لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
(آيه 122)-
شأن نزول:
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى ميدان جهاد حركت مىكرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حركت مىكردند، حتى در جنگهايى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شخصا شركت نمىكرد (سريهها) همگى به سوى ميدان مىرفتند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را تنها مىگذاردند.
آيه نازل شد و اعلام كرد كه در غير مورد ضرورت، شايسته نيست همه مسلمانان به سوى ميدان جنگ بروند.
تفسير:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- اين آيه كه با آيات گذشته در زمينه جهاد پيوند دارد، اشاره به واقعيتى مىكند كه براى مسلمانان جنبه حياتى دارد و آن اين كه: گرچه جهاد بسيار پراهميت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى كه ضرورتى ايجاب نمىكند كه همه مؤمنان در ميدان جهاد شركت كنند، مخصوصا در مواقعى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شخصا در مدينه باقى مانده نبايد همه به جهاد بروند بلكه لازم است هر جمعيتى از مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند گروهى فريضه جهاد را انجام دهند، و گروه ديگرى در مدينه بمانند و معارف و احكام اسلام را بياموزند همان گونه كه آيه مىفرمايد: «شايسته نيست مؤمنان همگى به سوى ميدان جهاد كوچ كنند چرا از هر گروهى از آنان، طايفهاى كوچ نمىكند (و طايفهاى در مدينه بماند) تا در دين و معارف و احكام اسلام آگاهى يابند» (وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ).
«و به هنگامى كه ياران مجاهدشان از ميدان بازگشتند احكام و فرمانهاى الهى را به آنها تعليم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمايند» (وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ).
«باشد (كه اين برنامه موجب شود) كه آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهيزند» و وظايف خويش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى كه از آيه مىتوان استفاده كرد، احترام و اهميت خاصى است كه اسلام براى مسأله «تعليم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا كه مسلمانان را ملزم مىسازد كه همه در ميدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلام را بياموزند.
يعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهميت يكى كمتر از ديگرى نيست، بلكه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پيروز نشوند در جهاد با دشمن پيروز نخواهند شد، زيرا يك ملت جاهل همواره محكوم به شكست است.
-
RE: سوره توبه
(آيه 123)- دشمنان نزديكتر را دريابيد! به تناسب بحثهايى كه تاكنون پيرامون جهاد در اين سوره ذكر شده در اين آيه به دو دستور ديگر در زمينه اين موضوع مهم اسلام اشاره گرديده است.
نخست روى سخن را به مؤمنان كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با كفارى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ).
آيه فوق گرچه از «پيكار مسلحانه»، و از «فاصله مكانى» سخن مىگويد، ولى بعيد نيست كه روح آيه در پيكارهاى منطقى و فاصلههاى معنوى نيز حاكم باشد، به اين معنى كه مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبليغاتى با دشمنان، اول بايد به سراغ كسانى بروند كه خطرشان براى جامعه اسلامى بيشتر و نزديكتر است، مثلا در عصر ما كه خطر الحاد و مادّيگرى همه جوامع را تهديد مىكند، بايد مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه اين كه آنها فراموش شوند، بلكه بايد لبه تيز حمله متوجه گروه خطرناكتر گردد، يا مثلا مبارزه با استعمار فكرى و سياسى و اقتصادى بايد در درجه اول قرار گيرد.
دومين دستورى كه در زمينه جهاد، در اين آيه مىخوانيم، دستور شدت عمل است، آيه مىگويد: «دشمنان بايد در شما يك نوع خشونت احساس كنند» (وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً).
بنابراين تنها، وجود قدرت كافى نيست، بلكه بايد در برابر دشمن نمايش قدرت داد.
و در پايان آيه به مسلمانان با اين عبارت نويد پيروزى مىدهد كه: «بدانيد خدا با پرهيزكاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ).
اين تعبير ممكن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به اين معنى نيز باشد كه توسل به خشونت و شدت عمل بايد توأم با تقوا باشد، و هيچ گاه از حدود انسانى تجاوز نكند.
-
RE: سوره توبه
(آيه 124)- تأثير آيات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده: به تناسب بحثهايى كه در باره منافقان و مؤمنان گذشت، در اين آيه و آيه بعد اشاره به يكى از نشانههاى بارز اين دو گروه شده است.
نخست مىگويد: «و هنگامى كه سورهاى نازل مىشود، بعضى از منافقان به يكديگر مىگويند: ايمان كداميك از شما را نزول اين سوره افزون ساخت»؟ (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً).
و با اين سخن مىخواستند عدم تأثير سورههاى قرآن و بىاعتنايى خود را نسبت به آنها بيان كنند.
اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مىدهد و ضمن تقسيم مردم به دو گروه، مىگويد: «اما كسانى كه ايمان آوردهاند! نزول اين آيات بر ايمانشان افزوده و آنها به فضل و رحمت الهى خوشحالند» (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ).
(آيه 125)- «و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى (نفاق و جهل و عناد و حسد) است، پليدى تازهاى بر پليديشان مىافزايد»! (وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ).
چرا كه در برابر هر فرمان تازهاى نافرمانى و عصيان جديدى مىكنند و در مقابل هر حقيقت لجاجت جديدى، و اين سبب تراكم عصيانها و لجاجتها، در وجودشان مىشود، و چنان ريشههاى اين صفات زشت در روح آنان قوى مىگردد «و سر انجام در حال كفر و بىايمانى از دنيا خواهند رفت» (وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ).
قرآن در دو آيه بالا بر اين واقعيت تأكيد مىكند كه تنها وجود برنامهها و تعليمات حياتبخش براى سعادت يك فرد، يا يك گروه كافى نيست، بلكه آمادگى زمينهها نيز بايد به عنوان يك شرط اساسى مورد توجه قرار گيرد.
آيات قرآن مانند دانههاى حياتبخش باران است كه مىدانيم «در باغ، سبزه رويد و در شورهزار، خس!»
-
RE: سوره توبه
(آيه 126)- در اين آيه و آيه بعد نيز سخن را در باره منافقان ادامه مىدهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مىگويد: «آيا آنها نمىبينند كه در هر سال، يك يا دو بار، مورد آزمايش قرار مىگيرند»! (أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ).
و عجب اين كه با اين همه آزمايشهاى پىدرپى «از راه خلاف باز نمىايستند و توبه نمىكنند و متذكر نمىشوند» (ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ).
از تعبير آيه چنين بر مىآيد كه اين آزمايش غير از آزمايش عمومى است كه همه مردم در زندگى خود با آن رو برو مىشوند. بلكه از آزمايشهايى بوده كه بايد باعث بيدارى اين گروه گردد مثل فاش شدن اعمال سوءشان و ظاهر شدن باطنشان.
(آيه 127)- سپس اشاره به قيافه انكار آميزى كه آنها در برابر آيات الهى به خود مىگرفتند كرده، مىگويد: «و هنگامى كه سورهاى از قرآن نازل مىشود، بعضى از آنها با نظر تحقير و انكار نسبت به آن سوره به بعض ديگر نگاه مىكنند» و با حركات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مىسازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ).
ناراحتى و نگرانى آنها از اين نظر است كه مبادا نزول آن سوره، رسوايى جديدى برايشان فراهم سازد.
و به هر حال تصميم بر اين مىگيرند كه از مجلس بيرون بروند، تا اين نغمههاى آسمانى را نشنوند، اما از اين بيم دارند كه به هنگام خروج كسى آنها را ببيند، لذا آهسته از يكديگر سؤال مىكنند: آيا كسى متوجه ما نيست «آيا كسى شما را مىبيند»؟! (هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ).
و همين كه اطمينان پيدا مىكنند جمعيت به سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغولند و متوجه آنها نيستند «از مجلس بيرون مىروند» (ثُمَّ انْصَرَفُوا).
در پايان آيه، به ذكر علت اين موضوع پرداخته و مىگويد: «آنها به اين جهت از شنيدن كلمات خدا ناراحت مىشوند كه «خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و به خاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و يك حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پيدا كردهاند) چرا كه آنها افرادى بىفكر و نفهم هستند» (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ).
-
RE: سوره توبه
(آيه 128)- آخرين آيات قرآن مجيد: اين آيه و آيه بعد كه آخرين آياتى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است، و با آن سوره برائت پايان مىپذيرد، در واقع اشارهاى است به تمام مسائلى كه در اين سوره گذشت.
نخست روى سخن را به مردم كرده، مىگويد: «پيامبرى از خودتان به سوى شما آمد»! (لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ).
«مِنْ أَنْفُسِكُمْ» (از خودتان) اشاره به شدت ارتباط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مردم است، گويى پارهاى از جان مردم و روح جامعه در شكل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهر شده است.
پس از ذكر اين صفت به چهار قسمت ديگر از صفات ممتاز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه در تحريك عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عميق دارد اشاره كرده، نخست مىگويد: «هر گونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت كننده است» (عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ).
و به شدت از رنجهاى شما رنج مىبرد.
ديگر اين كه: «او سخت به هدايت شما علاقهمند است» و به آن عشق مىورزد (حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ).
سپس به سومين و چهارمين صفت اشاره كرده، مىگويد: «او نسبت به مؤمنان رءوف و رحيم است» (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ).
بنابراين هرگونه دستور مشكل و طاقت فرسايى را مىدهد- حتى گذشتن از بيابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با يك دشمن نيرومند در جنگ تبوك- آن هم يك نوع محبت و لطف از ناحيه او و براى نجات شما، از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.
(آيه 129)- در اين آيه كه آخرين آيه سوره توبه است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را دلدارى مىدهد كه از سركشيها و عصيانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مىگويد: «اگر آنها روى از حق بگردانند (نگران نباش و) بگو: خداوند براى من كافى است» چرا كه او بر هر چيزى تواناست (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ).
«همان خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست» و بنابراين تنها پناهگاه اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
آرى «من تنها بر چنين معبودى تكيه كردهام، و به او دلبستهام و كارهايم را به او واگذاردهام» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ).
«و او پروردگار عرش بزرگ است» (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ).
جايى كه عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبيعت با آن همه عظمتى كه دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمايت و كفالت اوست، چگونه مرا تنها مىگذارد و در برابر دشمن يارى نمىكند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و يا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مىشود؟
«پايان سوره توبه»