این مطلب که معلوم شد، بیاییم سراغ خود عدد. این حسابها که آدم می گوید حالا چرا وقتی انتخاب می شود 19 انتخاب می شود و 20 انتخاب نمی شود، در جایی که نیروها با یکدیگر جمع می شوند قابل بحث هست که آقا! تو که می خواهی نیروها را جمع کنی پس یک عدد به اصطلاح «کامل» را در نظر بگیر، حالا چرا نوزده تا؟ یا بگو پانزده تا یا بگو بیست تا. ولی در جایی که عدد هیچ نقشی ندارد بلکه واقعیت نقش دارد، در آنجا دیگر این حسابها مطرح نیست. تابع این است که واقعیت چه باشد. یا به یک معنا نیاز عالم تکوین چه نیازی است. این سئوال مثل این است که از ما بپرسند چرا حواس ظاهر انسان پنج تاست و شش تا یا هفت تا نیست؟ این به اعتبار عدد نیست که چون به عدد 5 علاقه بیشتری داشته اند آمده اند حواس را پنج تا کرده اند. یا اگر هفت تا می بود به این عدد علاقه خاصی داشته اند. بلکه از باب این است که انسان در رابطه اش با عالم به این امور نیاز دارد. به عدد نیازهایی که وجود دارد حواس داده می شود. آن تابع نظام دیگری است. عدد در آنجا هیچ نقشی ندارد. لهذا در این گونه مسائل هیچ نمی شود عدد را دخالت داد: چرا عدد ستارگانی که به دور خورشید می چرخند این قدر است؟ در اینجا عدد خصوصیتی ندارد و این امر تابع عدد نیست، یعنی اگر عدد آنها فرض کنید هفت تا باشد، نه اینکه عدد 7 تأثیری در این کار داشته باشد.


یک مثال دیگر: فرض کنید بیایند جمعیت ما را در اینجا بشمارند. یک عددی درمی آید. مثلا «56» کسی می گوید چرا پنجاه و شش تا، چرا پنجاه و هفت تا نیست؟ می گوییم این عدد شدن، تابع یک سلسله علل دیگر است. آنچه که در اینجا نقش دارد اصالت خود عدد است.