بزرگاني از علماي عامه، نظير ملاسعد تفتازاني در «شرح عقايد نسفي» و حميدي در «جمع بين الصحيحين» از پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله) نقل کرده اند:«هر کسي که بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به درستي که مانند مردمان زمان جاهليت مرده است».[1]

اگر امامت جزو فروع دين بود، آيا پيغمبر مي فرمود: کسي که از امام زمان خود شناخت نداشته باشد و از دنيا برود به طريق اهل جاهليت مرده است؟ بديهي است که عدم معرفت و شناخت موردي از فروع دين، موجب تزلزل دين و مردن به سبک جاهليت نخواهد شد. پس مطابق اين برداشت، امامت بايد جزو اصول دين باشد که عدم شناخت آن باعث مردن به شيوه جاهليت مي گردد.

به همين دليل است که علمايي چون قاضي بيضاوي ـ مفسر معروف عامه ـ در کتاب «منهاج الاصول» با صراحت مي گويد:

«امامت، از بزرگترين موارد اصول دين است که مخالفت با آن موجب کفر و بدعت مي گردد».[2]

ملا علي قوشچي نيز در «شرح تجريد مبحث امامت» مي گويد «امامت، رياست بر عموم مردم در امور دين و دنيا به طريق خلافت پيغمبر است».[3] قاضي روزبهان نيز مي گويد: «در نزد اشاعره، امامت همان خلافت رسول الله(صلي الله عليه و آله) در بر پايي دين و حفظ حوزه ملت اسلام است. به طوري که متابعت او بر جميع امت واجب است».
[4] .


پی نوشت:
[1] مسند احمد، ج 4، ص96؛ مجمع الزوايد، ج 5، ص218؛ شبهاي پيشاور، ص279 «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».

[2] الصوارم المهرقة، ص263؛ «إن الإمامة من أعظم مسائل اُصول الدين التي مخالفتها توجب الکفر والبدعة»

[3] مجمع الفائدة، ج 3، ص215؛ «و هي رئاسة عامّة في أمور الدين والدنيا خلافة عن النبي(صلي الله عليه و آله)».

[4] شبهاي پيشاور، ص279 «الإمامة عند الأشاعرة هي خلافة الرسول في إقامة الدين و حفظ حوزة الملّة بحيث يجب اتباعه علي کافة الأمة».