یعنی تنها راه صحبت کردن در مورد ذات باری تعالی این است که از همان طریقی که خداوند ، خودش را به ما معرفی کرده است ، رفته و خداوند را به همان صفاتی که خودش خویشتن را وصف کرده است ، وصف کنیم .
این کلام در مورد صفاتی که متضمن جسمانیت خداوند متعال می باشد نیز صادق است . یعنی همان صفاتی که اهل سنت به ظاهر آنان اکتفا کرده و عقل را کنار گذاشته و تجسیم را سرلوحه اعتقادات خود کردند .
ائمّه اهل بیت علیهم السلام با بیان روشن خویش به ما آموختند كه خدا جسم نیست تا دیده شود و هر چه كه دیده شده و یا امكان دیده شدنش وجود داشته باشد مخلوق اوست .
بدین معنی كه یا خداوند او را خلق كرده است و یا اثری از مخلوق او میباشد. او «برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم» بوده و هرگز ـ حتّی با عقل مجرّد ـ قابل درك نیست. نه دست دارد و نه پا و نه انگشت. نه در مكان است و نه در زمان، كه او خود آفریننده زمان و مكان است. نه میخندد و نه میگرید و نه از چیزی تعجّب میكند.
نه محدود به حدودی است. نه فوقی برایش تصوّر می شود و نه تحتی. نه شبها به پایین آمده و نه به خواب كسی میآید. نه به چیزی جاهل است كه باید به او آموخت و نه از علم او چیزی كم میشود، چنانچه چیزی هم به آن افزوده نمیگردد .
البته صاحبان شبهه و جهال ، اینگونه نفی صفات مخلوق از خالق را نفی صفات خالق می دانند !
آنان توجه نمی کنند که شیعه معتقد است که هیچگونه وجه اشتراکی ( حتی در کمترین مقدار ) میان خالق و مخلوق نیست .
مثلا : اگر در مورد علم صحبت می کنیم و خداوند را نیز " عالم " می دانیم ، این معنا را ندارد که علم خالق از سنخ علم مخلوق است بلکه علم مخلوق از سنخ مخلوق بوده ( و مخلوق خداوند می باشد ) و علم خداوند متعال اصلا از سنخ مخلوق نیست . بلکه مخلوق را برای درک آن عملا راهی نیست . مگر اینکه خداوند متعال ، مصادیقی از علم خود را برای ما ، بوسیله پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام ، تعریف نموده باشد .