عموزادگان من چه گناهی مرتکب شده ای، به کـوهـهـا می گریزی و سر بر خاکهای بیابان می گذاری و به حال خود شیون و زاری می کنی، این سـزاوار است که سر حسین پسر

علی و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالی که او ودیعه رسول خداست؟ ای یزید منتظر باش که در روز قیامت قرین ندامت و خواری شوی.

سر مطهر امام حسین را داخل «طَشت طلا» گذاشتند و نزد یزید آوردند. یزید در حالی که می خندید با چوب خَیزَران بر لبهای امام زد و با غرور و سرمستی خواند: بنی هاشم با حکومت بازی می کردند، نه خَبری از آسمان و غیب آمده و نه وحی نازل شده است.

یزید آرزو کرد کاش نیاکانش ـ که در جنگ بَدْر کشته شدند ـ زنده بودند و خونخواهی و انتقام او را می دیدند.

این جملات، نشان دهنده کفر قلبی و کینه یزید به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.