RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
انسان همان طور كه از وراثت تاثير مى گيرد، از كار و تلاش نيز تاثير مى پذيرد؛ و همان طور كه وراثت نيكو، بسترى مناسب براى كسب كمالات انسانى است ، كار و تلاش نيز زمينه اى اساسى در تعالى آدمى است و هر چه نيكوتر باشد، توفيق تربيتى انسان بيشتر مى شود. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الناس اءبناء ما يحسنون . (232)
مردمان فرزندان تخصصهاى خويشند.
"يعنى همان گونه كه انسانها با پدران خويش نسبت دارند، و با پدران و قدر و منزلت پدران شناخته مى شوند و قدر و منزلت مى يابند، و مردم مى گويند، فلانى پسر فلان كس است ؛ به همين گونه هم اشخاص به كار و مهارت و تخصص خود نسبت داده مى شوند و قدر و منزلت اجتماعى كسب مى كنند، مثلا مى گويند صنعتگر ماهر، پزشك متخصص ، هنرمند عالى ... بنّاى خوب ... پس مردم ، فرزندان هنرها و تخصصهاى خويشند، و با انتساب به آن هنرها و تخصصها (صنعتگرى ، نويسندگى ، پزشكى ، مهندسى و...) شناخته مى شوند، و به اندازه كاردانى و مهارت در آن ها اوج مى بينند و قدر مى يابند." (233)
كار متعهدانه و سختكوشى خردمندانه از والاترين جلوه هاى زندگى انسانى است و در انديشه دينى و در راه و رسم پيام آوران و مصلحان الهى ، كار امرى مقدس و باارزش است و انسان از طريق سختكوشى به كمالات الهى دست مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در توصيف داوود پيامبر (عليه السلام)، آن والا پيام آور الهى كه كارگرى پارسا بود، آنجا كه درباره پارسايى و ساده زيستى و تلاشگرى پيامبران سخن مى گويد، فرموده است :
و ان شئت ثلثْثُ بداود - صلى الله عليه و سلم - صاحب المزامير، و قارى ء اءهل الجنه ، فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده ، و يقول لجلسائه : اءيكم يكفينى بيعها! و ياءكل قرص الشعير من ثمنها. (234)
و اگر خواهى سومين را داوود (عليه السلام) گويم ، خداوند مزامير - و زبور - و خواننده بهشتيان ، كه به دست خود از برگ خرما زنبيلها مى بافت ، و مجلسيان خويش را مى گفت : كداميك از شما در فروختن آن مرا يارى مى كند؟ و از بهاى آن زنبيل گرده اى نان جوين مى خورد.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
كار و تلاش انسانى - با توجه به ارزشهاى ياد شده در آن - فى نفسه گرانقدر و سازنده است ، چنانكه خود عبادتى والا و امرى آخرتى و جهادى گرانسنگ شمرده شده است . از امام على (عليه السلام) در اين باره چنين روايت شده است :
ما غدوة اءحدكم فى سبيل الله باءعظم من غدوته يطلب لولده و عياله ما يصلحهم . (235)
در آمدنتان در آغاز صبح براى جهاد در راه خدا، از در آمدن آن كس كه براى تامين زندگى خانواده خود كار و تلاش مى كند بالاتر نيست .
در منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) كار و تلاش شرافتمندانه و سازنده چنان بهايى دارد كه ارزش و اجر جهاد در راه خدا بالاتر از آن نيست . از اين روست كه اهل ايمان بيشترين كار و تلاش و سازندگى را دارند، و آنان كه از كار و تلاش مفيد رويگردانند و طفيلى مردمانند، از ايمان بى بهره اند. پيشواى مؤ منان ، على (عليه السلام) در توصيف اهل ايمان فرموده است :
المؤ من مشغول وقته . (236)
وقت مؤ من پر است و مؤ من هيچ گاه بيكار نيست .
كار و تلاش چنان سازنده است كه اهل ايمان پيوسته در كار و تلاشند و از وجوه گوناگون آن در جهت كمال خود و جامعه سود مى برند. در اين باره در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
فى كل وقت عمل . (237)
در هر وقتى بايد كارى كرد.
فاغتنم وقتك بالعمل . (238)
وقتى را كه در آنى با كار كردن غنيمت بدان .
انسانهاى تربيت شده در مدرسه تربيتى پيامبر اكرم (ص) كار را چنين مى ديدند و اوصياى آن حضرت همواره در كار و تلاش بودند و آن را با ارزشترين امور معرفى مى كردند، چنانكه امام على (عليه السلام) در توصيف اوصياى پيامبر اكرم (ص) چنين فرموده است :
انى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن ؛ يحيون سنن الله و سنن رسوله ؛ لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلّون و لا يفسدون . قلوبهم فى الجنان و اءجسادهم فى العمل .! (239)
من از آن قومم كه در راه خدا سرزنش سرزنش كنندگان در آنان تاءثيرى ندارد؛ سيماى آنان سيماى راستان است ، و سخن ايشان سخن نيكان ؛ زنده داران شب و نشانه هاى روزند؛ به ريسمان قرآن چنگ مى زنند، و سنت خدا و فرستاده او را زنده مى كنند؛ گردنكشى نمى كنند و بزرگى نمى جويند، و خيانت نمى ورزند تباهى نمى كنند؛ دلهايشان در بهشت است و بدنهايشان در كار و كوشش .
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) - والاترين تربيت شده پيامبر و بهترين نمونه انسانى - سختكوش و پركار بود، چنانكه درباره راه و رسم سختكوشى و پركارى آن حضرت چنين روايت شده است :
انه لما كان يفرغ من الجهاد، يتفرغ لتعليم الناس و القضاء بينهم ، فاذا فرغ من ذلك اشتغل فى حائط له ، يعمل فيه بيده ، و هو مع ذلك ذاكر الله - جل جلاله . (240)
هر گاه على (عليه السلام) از كار جهاد فارغ مى شد، به كار تعليم مردمان و داورى كردن در مرافعات ايشان مى پرداخت ، و چون از اين كار هم فارغ مى شد، در باغچه اى كه داشت با دست خود به كار مشغول مى گشت و در همان حال به ياد خدا و در حال ذكر بود.
همچنين امام باقر (عليه السلام) درباره نگاه اميرمؤ منان على (عليه السلام) به كار و سختكوشى آن حضرت فرموده است :
كان اميرالمؤ منين (عليه السلام) يخرج فى الهاجره فى الحاجه قد كفاها يريد اءن يراه الله يتعب نفسه فى طلب الحلال . (241)
امير مؤ منان (عليه السلام) در گرماى شديد براى رفع نياز خود بيرون مى رفت و مى خواست خداوند او را ببيند كه در طلب حلال زحمت مى كشد و خود را به مشقت مى اندازد.
با چنين نگرشى به كار و تلاش ، امام على (عليه السلام) با سخن و عمل خود، مردمان را به كار كردن - و بالطبع به بهره بردن از نتايج گسترده آن - برمى انگيخت ، چنانكه در حديث امام كاظم (عليه السلام) خطاب به هشام بن حكم وارد شده است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) اصحاب خود را چنين سفارش مى فرمود:
اءوصيكم بالخشيه من الله فى السر و العلانيه ، و العدل فى الرضا و الغضب ، و الاكتساب فى الفقر و الغنى . (242)
شما را به ترسيدن از خدا در نهان و آشكار سفارش مى كنم ، و به اجراى عدالت در خشنودى و خشمناكى ، و به كسب داشتن و تلاش نمودن و كار كردن در فقر و غنا.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نفس كار كردن چنان گرانقدر است كه امام (عليه السلام) درباره آن چنين سفارش مى فرمايد؛ و البته ارزش كارها به آن است كه با تلاش حاصل شود. آن كه چيزى را ارزان و بى زحمت به دست مى آورد، به ارزشى دست نمى يابد و خود را و به دست آورده را ارزان مى فروشد.
اى گرانجان خوار ديدستى ورا / زان كه بس ارزان خريدستى ورا
هر كه او ارزان خرد ارزان دهد / گوهرى طفلى به قرصى نان دهد (243)
سلامت زندگى فرد و جامعه در گرو كار كردن است و كار شرافتمندانه و متعهدانه درى از درهاى تربيت الهى و راهى به سوى كمال است . بدين سبب است كه كار كردن نوعى جهاد است و همچون جهاد در راه خدا تربيت كننده و عزت بخش . (244) به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فى سبيل الله . (245)
جوينده روزى حلال همانند مجاهد راه خدا است .
البته آنچه در كار كردن مبنا و اساس است و تاثير تربيتى كار بدان بسته است ، كار مفيد تواءم با پاكى و پاكدامنى و حلال جويى است . امام على (عليه السلام) در نامه تربيتى خود به فرزندش حسن (عليه السلام) ياد آور شده است :
و الحرفة مع العفه خير من الغنى مع الفجور. (246)
كار همراه با پاكدامنى به مراتب از توانگرى همراه با مرزشكنى و هرزگى ارزشمندتر و بهتر است .
بنابراين ، كار عاملى است اساسى در تربيت آدمى و تاثيرات آن بر جسم و جان و روح و روان ، و خلق و خوى ، و شكوفايى استعدادهاى آدمى بسيار جدى است و نبايد در هيچ حال از كار و تلاش فرو ماند و در آن كوتاهى روا داشت .
من قصر فى العمل ابتلى بالهمّ. (247)
آن كه در كار كوتاهى ورزيد، دچار اندوه گرديد.
------------------------------
225- نهج البلاغه ، حكمت 123.
226- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 489.
227- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 446.
228- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 204.
229- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 204.
230- الحياة ، ترجمه ، ج 5، صص 445 - 451.
231- ديوان امام على (عليه السلام)، صص 434 - 437.
232- شرح غرر الحكم ، ج 1، ص 309.
233- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 440.
234- نهج البلاغه ، خطبه 160.
235- اءبو حنيفه النعمان بن محمد التميمى المغربى ، دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام ، تحقيق آصف على اصغر فيضى ، دار المعارف ، القاهرة ، 1289 ق . ج 2، ص 15؛ حسين بن محمد تقى النورى الطبرسى ، مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل ، الطبعه الثانيه ، مؤ سسه آل البيت لاحياء التراث ، بيروت ، 1408 ق . ج 13، صص 13، 54.
236- نهج البلاغه ، حكمت 333.
237- شرح غرر الحكم ، ج 4، ص 396.
238- شرح غرر الحكم ، ج 2، ص 507.
239- نهج البلاغه ، خطبه 192.
240- احمد بن فهد الحلى ، عدة الداعى و نجاح الساعى ، صححه و علق عليه احمد الموحدى القمى ، الطبعه الاولى ، دار المرتضى ، دار الكتاب الاسلامى ، بيروت ، 1407 ق . ص 111، مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 25.
241- اءبو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه (الصدوق )، من لا يحضره الفقيه ، صححه و علق عليه على اكبر الغفارى ، الطبعه الثانيه ، منشورات جماعة المدرسين ، قم ، 1404 ق . ج 3، ص 163؛ محمد بن الحسن الحر العاملى ، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه ، بتصحيح و تحقيق و تذييل عبدالرحيم الربانى الشيرازى ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، ج 12، ص 13.
242- تحف العقول ، ص 291؛ محمد باقر المجلسى ، بحار الانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار، الطبعه الثالثه ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، 1403 ق . ج 1، ص 141، ج 78، ص 304 - 305.
243- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 106.
244- سيرى در تربيت اسلامى ، ص 125.
245- دعائم الاسلام ، ج 2، ص 15؛ مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 13.
246- نهج البلاغه ، نامه 31.
247- نهج البلاغه ، حكمت 127.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***عوامل ماوراى طبيعت
در ميان عوامل مؤ ثر در تربيت عواملى وجود دارند كه فراتر از امور طبيعى اند و براى انسان ملموس و محسوس نيستند، ولى اين عوامل پيوسته در تعامل با انسانند و در زندگى آدمى نقشى مهم دارند و در تربيت انسان - به نحو اقتضا و نه علت تامه - مؤ ثرند. مهمترين عوامل ماوراى طبيعت فرشتگان و شياطينند كه به دليل محسوس و ملموس نبودن نقششان در تربيت مورد توجه جدى قرار نمى گيرد و نيز نقش آنها در تربيت به درستى دريافت نمى شود، به گونه اى كه گاه نقش اين عوامل در تربيت كاملا منتفى مى شود و گاه به آنها به صورت علت تامه در تربيت نگاه مى شود، در حالى كه فرشتگان و شياطين به نحو اقتضا در تربيت انسان موثرند و رابطه آنها با انسان رابطه اى طولى است ، يعنى چون انسان اراده خير كند، فرشتگان در همان جهت او را راهنمايى و يارى مى كنند، ولى هيچ يك از آن ها بر انسان مسلط نيستند و تا انسان خود راه نفوذ و زمينه و بستر مناسب را فراهم نكند، هيچ موجودى نمى تواند او را به سوى خير و شر راه ببرد.
فرشتگان اسبابى الهى و عوامل اساسى در تربيت انسان و ياورانى نيكو در راه رسيدن آدمى به خير و كمال و سعادت حقيقى اند. انسان مسجود فرشتگان است و همه آنان ماءمور ياورى انسان در جهت سير به سوى كمال مطلقند. خداى سبحان از زبان فرشتگان اين حقيقت را اعلام فرموده است :
نحن اءولياؤ كم فى الحياة الدنيا و فى الآخره . (248)
ما در زندگى اين جهان و در آن جهان متولى امور شماييم .
فرشتگان موكلان امور و متوليان زندگى آدميانند و واسطه فيض رسانى و رحمت و بركت و كرامت خداوند بر انسانند. آنان نگهبان آدميان به سوى خير و كمالند و هر كه خود را تحت ولايت الهى قرار دهد از يارى آنان بهره مند مى شود.
به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
ان مع كل انسان ملكين يحفظانه . (249)
با هر انسان دو فرشته است كه او را مى پايند.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
يارى فرشتگان در تربيت مردمان به سوى كمال مطلق چنان است كه امام على (عليه السلام) آنجا كه سخن از اهل ذكر آورده و آنان را توصيف نموده چنين فرموده است :
و ان للذكر لاءهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياة ، و يهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فى اءسماع الغافلين ، و ياءمرون بالقسط و ياءتمرون به ، و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه ، فكاءنما قطعوا الدنيا الى الآخره و هم فيها، فشاهدوا ما وراء ذلك ... قد حقت بهم الملائكه ، و تنزلت عليهم السكينه ، و فتحت لهم اءبواب السماء، و اءعدت لهم مقاعد الكرامات ، فى مقعد اطلع الله عليهم فيه ، فرضى سعيهم ، و حمد مقامهم . (250)
همانا ياد خدا را مردمانى است كه آن ياد آنان را جايگزين زندگى - جهان فانى - است . نه كسب و كار سرگرمشان ساخته ، و نه خريد و فروش ياد خدا را از دل آنان انداخته . روزهاى زندگانى را بدان مى گذرانند، و نهى و منع خدا را - در آنچه حرام فرموده - به گوش بيخبران مى خوانند. به قسط و عدالت فرمان مى دهند و خود بر اساس آن عمل مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، و خود از زشتكارى به كنارند. گويى دنيا را سپرى كرده و به آخرت درند، و آنچه از پس دنياست ديده اند... گرداگردشان فرشتگان ، آرامششان در جسم و جان ، درهاى آسمان به روى آنان گشاده ، كرسيهاى كرامت برايشان نهاده ، آن جا كه خدا از حالشان آگاه است و از كوششان خشنود و مقامشان نزد او محمود.
فرشتگان ياوران مردمانند در دورى از مرتبت طبيعت حيوانيت و سير در مراتب والاى حقيقت ملكوتى و دستيابى به كمالات روحانى ، چنانكه در بسيارى از آداب تربيتى دين اين حقيقت جلوه مى يابد و به خوى روحانى فرشتگان تشبه مى نمايد و ملكى خوى مى شود، چنانكه پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) در فلسفه حج فرمود:
و فرض عليكم حج بيته الحرام الذى جعله قبله للاءنام ... جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته ، و اءذعانهم لعزته ، و اختار من خلقه سماعا اءجابوا اليه دعوته ، و صدقوا كلمته ، و وقفوا مواقف اءنبيائه ، و تشبهوا بملائكه المطيفين بعرشه . (251)
خداوند زيارت خانه اش را فريضه كرد بر شما مردمان كه قبله اش ساخت براى همگان ... و دو نشانه براى دينداران : فروتنى برابر عظمت او، و اعتراف به عزت او؛ و از آفريدگانش آن را گزيد كه چون دعوت او شنيد در گوش كشيد، و به جان و دل خريد. اينان به راه افتادند، و پا بر جاى پيامبران نهادند، و چون فرشتگان گرد عرش بر پاى بندگان ايستادند.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره تربيت والاترين آدميان ، يعنى سرور عالميان حضرت ختمى مرتبت بدين حقيقت اشاره فرموده است :
وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ - صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - مِنْ لَدُنْ اءَنْ كانَ فَطِيما اءَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَئِكَتِهِ، يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ . (252)
هنگامى كه آن حضرت از شير گرفته شد خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پيمود، و خويهاى نيكوى جهان را فراهم نمود.
يارى و همراهى فرشتگان بر اساس نسبتى طولى با آدميان سنتى است الهى در جهت سير دادن همگان به خير و كمال سعادت .
ابليس و سپاهيانش يعنى شياطين جن و ياورانشان در مقابل خير و كمال و سعادت انسان صف بسته اند و نقشى مهم - به نحو اقتضا و نه علت تامه - در تربيت آدمى - در جهت مثبت و منفى - دارند.
شياطين نيز بر اساس نسبتى طولى ، كسانى را كه راه نفوذ و سلطه شيطانى را بر خود مى گشايند، تحت ولايت خويش قرار مى دهند و از خير و كمال و سعادت محروم مى نمايند و به سمت تباهى و هلاكت سوق مى دهند. خداى متعال درباره نسبت شيطان با انسان و حيطه و ميدان تصرف او در انسان و اينكه شيطان هيچ سلطه اى بر آدميان ندارد مگر آنكه خود ايشان بخواهند و زمينه نفوذ و سلطه فراهم سازند، آياتى روشن نازل فرموده است :
قال رب بما اءغويتنى لاءزينن لهم فى الارض و لاءغوينهم اءجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال هذا صراط على مستقيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين . (253)
(ابليس) گفت : پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود: اين راهى است (كه) به سوى من (منتهى مى شود). در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
ابليس كه از گروه جن بود و به سبب عبادتهاى بسيار در رديف فرشتگان قرار گرفته بود، به سبب ظاهربينى و خودخواهى و گردنفرازى از فرمان سجده بر آدم (عليه السلام) سر پيچيد و گردنكشى نمود. همين امر سبب دورى او از رحمت خدا و سقوطش گرديد. آنگاه غفلت و سرپيچى و گمراهى خود را به خدا نسبت داد و با آدميان اعلام عداوت كرد. اما فقط كسانى را مى تواند گمراه نمايد كه آنان خود او را پيروى كنند.
و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه اءفتتخذونه و ذريته اءولياء من دونى و هم لكم عدو بئس للظالمين بدلا. (254)
و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس (همه) سجده كردند جز ابليس كه از (گروه) جن بود و از فرمان پروردگارش سر پيچيد. آيا (با اين حال) او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
ابليسس در آزمون سجده بر آدم ، گردنكشى خود را آشكار ساخت و اعلام نمود كه به واسطه آراستن امور (دنيا) انسان ها را گمراه مى سازد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين آزمون و گردنكشى ابليس و اعلام دشمنى با آدمى فرموده است :
ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُبِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ: (إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اءَجْمَعُونَ إِلاّإِبْلِيسَ) (255) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِاءَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ اءَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. اءَلاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، ... فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإ بْلِيسَ، إ ذْ اءَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ - وَ كانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا يُدْرى اءَمِنْ سِنِى الدُّنْيا اءَمْ سِنِى الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ، . (256)
پس فرشتگان مقرب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهاى همگان و در پرده هاى غيب پنهان ، گفت : "همانا مى آفرينم آدمى از گل ، پس چون آن را راست و درست كردم ، و از روح خود در آن دميدم ، بيفتيد براى او سجده كنان ، پس سجده كردند فرشتگان همگى ، جز شيطان " كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود (كه آتش است) بر او تعصب ورزيد. پس دشمن خدا - شيطان - پيشواى متعصبان است ، و پيشرو مستكبران ، كه پايه عصبيت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد؛ رخت عزت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد. نمى بينيد چگونه خداوند به خاطر بزرگمنشى كوچكش ساخت ، و به سبب بلند پروازى به فرودش انداخت ... پس ، از آنچه خدا با شيطان كرد پند گيريد، كه كردار دراز مدت او را باطل گرداند و كوشش فراوان او بى ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زيست ، از ساليان دنيا يا آخرت - دانسته نيست - اما با ساعتى كه تكبر كرد، خدايش از بهشت بيرون آورد.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
ابليس و نسل او بر آنان كه گمراهى را انتخاب مى نمايند، سرپرستى مى يابند و آنان را در گمراهى يارى مى كنند و به هيچ وجه بر آنان كه گمراهى را نخواهند سلطه نمى يابند. قضاى الهى چنين است كه خداوند شيطان را بر افرادى كه خودشان ميل به پيروى او را دارند و سرنوشت خود را به دست او مى سپارند، مسلط كرده است و اينهايند كه شيطان برشان حكمفرمايى مى كند. (257)
انما سلطانه على الذين يتولونه والذين هم به مشركون . (258)
تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانى كه آنها به خدا شرك مى ورزند.
كتب عليه اءنه من تولاه فاءنه يضله و يهديه الى عذاب السعير. (259)
بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند.
و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاءولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا. (260)
و از آنان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر ايشان بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنان وعده اى نمى دهد. در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، و حمايتگرى (چون) پروردگارت بس است .
شيطان در ادراكات و تخيلات انسان به واسطه امور دنيايى تصرف مى نمايد و باطل و زشتى و پليدى را بر آدميان مى آرايد و البته در اين راه سلطه اى بر كسى ندارد و جز به واسطه خود نفسانى انسان كارى نمى تواند بكند.
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين حقيقت چنين فرموده است :
فاحْذَرُوا - عِبادَ اللَّهِ - عَدُوَّ اللَّهِ اءَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدائِهِ، وَ اءَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدائِهِ، وَ اءَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ، فَلَعَمْرِى لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَ اءَغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ، وَ رَماكُم مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ، وَ قالَ: (رَبِّ بِما اءَغْوَيْتَنِى لَاءُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْاءَرْضِ وَ لَاءُغْوِيَنَّهُمْ اءَجْمَعِينَ) (261)، قَذْفا بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَ رَجْما بِظَنِّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ اءَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إِخْوانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَ فُرْسانُ الْكِبْرِ وَ الْجاهِلِيَّةِ. حَتَّى إ ذَا انقادَتْ لَهُ الْجامِحَةُ مِنْكُمْ، وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّماعِيَةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِىِّ إ لَى الْاءَمْرِ الْجَلِىِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطانُهُ عَلَيْكُمْ، وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ. فَاءَقْحَمُوكُمْ وَ لَجاتِ الذُّلِّ، وَ اءَحَلُّوكُمْ وَرَطاتِ الْقَتْلِ، وَ اءَوْطَوءُوكُمْ إِثْخانَ الْجِراحَةِ، طَعْنا فِى عُيُونِكُمْ، وَ حَزّا فِى حُلُوقِكُمْ، وَ دَقّا لِمَناخِرِكُمْ، وَ قَصْدا لِمَقاتِلِكُمْ، وَ سَوْقا بِخَزائِمِ الْقَهْرِ إ لَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ، فَاءَصْبَحَ اءَعْظَمَ فِى دينِكُمْ حَرْجا، وَ اءَوْرى فِى دُنْياكُمْ قَدْحا، مِنَ الَّذِينَ اءَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُناصِبِينَ، وَ عَلَيْهِمْ مُتَاءَلِّبِينَ. فاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ، وَ لَهُ جِدَّكُمْ، (262)
پس بندگان خدا بپرهيزيد از اينكه - شيطان - شما را به بيمارى خود مبتلا گرداند، و با بانگ خويش برانگيزاند و سوارگان و پيادگان خود را بر سر شما كشاند. به جانم سوگند كه تير تهديد را برايتان سوفار (263) ساخته ، و كمان را سخت كشيده - و تاخته - شما را نشانه كرده و از جاى نزديك تير - گمراهى - بر شما افكنده كه گفت : "پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه آنان را گمراه نمايم ." از ناپيدا و از روى گمان خطا سخنى گفت ، و نادانسته انديشه اى در دل نهفت ، و متعصبان سخن او را شنفتند و يكه تازان ميدان خودخواهى و جهالت گفته وى را پذيرفتند تا چون سركش شما او را فرمانبردار شد و طمع وى در شما استوار و آنچه پوشيده و نهان بود پديدار، قدرت او بر شما فراوان گرديد و سپاهيانش آهسته آهسته به سويتان روان . پس شما را مقهور و خوار ساختند و به ورطه هلاكت در انداختند و به آسيبهاى سختتان پى سپردند كه گويى نيزه در ديده هايتان فرو بردند و گلوهايتان را بريدند، و بينى هايتان را خود گردانيدند، و خواستند تا شما را بكشند و مهار بر نهاده ، به آتش آماده دوزخ كشند تا چنان شد كه آسيب او در دين سوزى و در كار دنيايتان آتش افروزى ، بر شما بيش از آنان گرديد كه به پيكارشان برخاسته ايد، و براى ستيزشان آراسته ايد. پس بدو بخروشيد و در دفع او بكوشيد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) اين سخن شيطان را كه همه مردمان را گمراه مى نمايد، سخنى به خطا از روى گمان معرفى كرده و اينكه شيطان نادانسته انديشه اى در نهفته است ؛ و تا آدمى خود به سبب ميل به طبيعت حيوانى راه نگشايد، شيطان نمى تواند او را مقهور و خوار سازد و به ورطه هلاكت در اندازد. البته انسان به دليل غفلت ناشى از روى كردن به خود و پشت كردن به حق ، آنچه را كه شيطان بر اساس اين زمينه مناسب بدو القا مى كند، از خود مى پندارد كه معناى قريب شيطان را خوردن و در تحت سرپرستى او در آمدن همين است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه كرده است . (264) از اين رو آدمى بايد سخت مراقبت نمايد تا تحت تاثير القائات شيطانى قرار نگيرد، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) هشدار داده است .