صبر و بردباری حضرت مجتبی(ع)

بردباری امام حسن(ع) در حدى بود که مروان یکى از دشمنان اهل بیت ، که امام حسن (ع) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: "این کارها را با کسى انجام دادم که حلم و خویشتن‏دارى او با کوه‏ها برابرى مى‏کند."
برای نمونه داستان معروفی را در اینجا بازگو میکنم: پیر مردى امام حسن(ع) را سوار بر مرکب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویى کرد، امام کنار او آمد و به او سلام کرد، و در حالى که لبخندى بر چهره داشت‏ به او فرمود: "اى پیرمرد! گمانم غریب هستى، و گویا امرى بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنى از تو خوشنود مى‏شویم، اگر چیزى از ما بخواهى به تو عطا مى‏کنیم، اگر از ما راهنمایى بخواهى تو را راهنمایى مى‏کنیم، اگر کمک براى باربردارى از ما بخواهى... اگر مرکب خود را به سوى خانه ما روانه سازى، و تا هر وقت‏بخواهى مهمان ما باشى، براى تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امکانات بسیار داریم."
هنگامى که آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشات گرفته از حلم و صبر امام (ع) را شنید، آن چنان دگرگون شد که اشک از چشمانش جارى گردید و به امامت آن امام اقرار نمود. سپس به خانه امام رفت و مهمان آن بزرگوار گردید، و در حالى که قلبش سرشار از محبت‏ خاندان رسالت‏بود، از محضر امام(ع) بیرون رفت.