RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
10- شخصى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: گناهانم بسيار شدهاند و اعمال نيكم اندك است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«أكثر السّجود فانّه يحطّ الذّنوب كما تحطّ الرّيح وَرق الشجر» «1»
«سجدههاى بسيار بجا بياور چرا كه سجده، گناهان را آنچنان مىريزد كه باد برگهاى درخت را مىريزد.»
هماهنگى جبران با گناه
جبران گناه، با كارهاى نيك، ممكن است به صورتهاى گوناگون مانند كمكهاى مالى، جهاد در راه خدا، روزه گرفتن، شب زندهدارى و ... انجام گيرد، ولى مناسب آن است كه جبران هر گناه متناسب با همان گناه باشد.
مثلًا بىحجابى و ناپاكى را با حفظ كامل عفت و پاكدامنى، جبران كرد. گناه غيبت را با كنترل و مراقبت زبان، جبران نمود. گناه ظلم و بىرحمى را با احسان به مظلومان و دستگيرى از بينوايان، تلافى نمود. گناه چشم چرانى را با عفت چشم و نگاههايى كه براى آن پاداش است مانند نگاه به قرآن و چهره عالم ربانى و نگاه به چهرهى پدر و مادر، جبران نمود. چنانكه از بعضى روايات اين مطلب استفاده مىشود؛
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«كفارة عمل السّلطان قَضاء حوائِج الاخْوان» «2»
«كفاره و جبران (گناه) كارمندى حاكم ظالم، رسيدگى و برآوردن نيازمندىهاى برادران است.»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 85 ص 162، ميزان الحكمة، ج 3 ص 477
(2). وسائل الشيعه، ج 15 ص 584
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
چند داستان در رابطه با جبران گناه
1- پيشنهاد ابولبابه
ابولبابه يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بود، ولى يهود بنىقريظه با او خويشاوندى و آشنايى داشتند.
در جريان كارشكنىهاى يهود، پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم گرفت تا همهى طوايف يهود را كه همچون ستون پنجم دشمن در داخل مركز اسلامى عمل مىكردند، از اطراف مدينه تبعيد كند و گردنكشان آنها را بقتل رساند.
يهودِ بنى قريظه در قلعهى خود در محاصره بودند، بعضى از مسلمانان از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند آنها را ببخشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به آنها فرمود: آيا راضى هستيد، حَكميّت در مورد آنها را به يكى از افراد شما واگذارم.
طايفه اوس جواب مثبت دادند، پيامبر صلى الله عليه و آله سعدبن معاذ را براى اين كار تعيين كرد، ولى بنىقريظه حَكميت سعد را نپذيرفتند. پيام دادند ابولبابه را بفرست تا با او مشورت كنيم، پيامبر صلى الله عليه و آله ابولبابه را به سوى آنها فرستاد تا با او مشورت كنند. آنها اطراف ابولبابه را گرفتند و اظهار ناتوانى كردند. از جمله به او گفتند: آيا ما به حكميت سعدبن معاذ راضى شويم؟
ابولبابه گفت: مانعى ندارد ولى با دست اشاره به گردن كرد، يعنى تسليم شدن به حكم سعد همان و گردن زدن همان.
به اين ترتيب او يكى از اسرار نظامى را نزد دشمن فاش ساخت. ولى بىدرنگ به گناه خود متوجه شد و دريافت كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمين خيانت كرده است، همان لحظه توبه كرد. اما آيه 27 و 28 سورهى انفال در نهى از خيانت به خدا و رسول، نازل گرديد.
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
ابولبابه از شدت ناراحتى و خجلت، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نرفت و مستقيم به مسجد پيامبر رفته و خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست و مدت ده تا پانزده روز به همين منوال ماند و با مناجات و راز و نياز، از خدا مىخواست تا توبهاش را بپذيرد. سرانجام آيه 102 سوره توبه نازل شد و قبول شدن توبه ابولبابه اعلام گرديد.
نكته اينجا است كه ابولبابه براى جبران گناه خود، به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد مىخواهم به شكرانهى قبولى توبهام، همهى اموالم را صدقه بدهم، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همه را اجازه نمىدهم. او عرض كرد: دو سوم اموالم را اجازه بدهيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آن هم زياد است.
او عرض كرد: اجازه بده يك سوم اموالم را صدقه بدهم.
پيامبر صلى الله عليه و آله اين پيشنهاد را پذيرفت و ابولبابه به قول خود وفا كرد. «1»
__________________________________________________
(1). مجمع البيان، ج 5 ص 67 به نقل از امام باقر عليه السلام، اسدالغابه، ج 5
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
2- جبرانِ قطع رحم
دو برادر كه يكى از آنها يعقوب مغربى نام داشت، با هم براى انجام حج به سوى مكه مسافرت كردند. در راه بين اين دو برادر نزاعى در گرفت و به يكديگر بد و ناسزا گفتند. و سرانجام از هم جدا شده و به گناه بزرگ قطع رحم، مبتلا گشتند.
در اين سفر يعقوب در مدينه به حضور امام موسىبن جعفر عليهما السلام رسيد، امام عليه السلام به او فرمود: تو در فلان مكان با برادرت نزاع كردى و به همديگر ناسزا گفتيد و اينگونه رفتار برخلاف دين من و دين پدرانم مىباشد از خدا بترس و اين را بدان كه قطع رحم باعث مىشود كه بزودى مرگ بين شما جدايى اندازد، برادرت در همين مسافرت قبل از رسيدن به وطن مىميرد و تو پشيمان خواهى شد.
يعقوب كه سخت پريشان شده بود، عرض كرد: سرنوشت من چه خواهد شد؟
امام كاظم عليه السلام فرمود:
«امّا انّ أجلك قد حَضر حتّى وَصلت عَمّتك بما وَصلتَها به فى منزل كذا و كذا فَزيد فى أجلك عِشرون»
«پايان عمر تو نيز (به خاطر قطع رحم) فرا رسيده بود، ولى در مسير راه در فلان منزلگاه، به سراغ عمهات رفتى و از او احوال پرسيدى و صلهرحم كردى، بر عمر تو بيست سال افزوده شد»
همانگونه كه امام فرموده بود به وقوع پيوست، برادر يعقوب در سفر از دنيا رفت، و يعقوب بخاطر صلهى رحم ديگر بيست سال عمر كرد. «1»
3- اداى حق به حق دار
يكى از بزرگان دودمان نخع به حضور امام باقر عليه السلام آمد و عرض كرد:
من از زمان حكومت حجاج- استاندار عبدالملك در كوفه- پيوسته فرماندارِ حكومت طاغوتيان اموى بودهام. «فهل لى من توبة»
«آيا راهى براى توبه من هست؟»
امام باقر عليه السلام سكوت كرد.
او دوباره پرسيد. امام باقر عليه السلام فرمود:
«لا حتّى تُؤدّى الى كُلّ ذى حقٍّ حقّه» «2»
«نه، تا حق هر حقدارى را بپردازى.»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 1 ص 516
(2). كافى، ج 2 ص 331
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
4- جبران يك گناه بزرگ
ابوخديجه مىگويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: مردى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: در زمان جاهليت داراى دخترى شدم. او را پروراندم تا به حد بلوغ رسيد، لباس و زيورش را بر تنش كردم، و او را به كنار چاهى آوردم و در ميان آن چاه انداختم و آخرين سخنى كه از او شنيدم اين بود كه گفت: يا اباه! (اى پدر جان!).
اينك پشيمانم و از شما مىخواهم بفرماييد كه اين گناه را چگونه جبران كنم؟ «فما كفارة ذلك؟».
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: آيا مادرت زنده است؟ او گفت: نه.
فرمود: آيا خاله دارى؟ او گفت: آرى.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«فَابرِرها فانّها بمنزلة الامّ يُكَفِّر عنك ما صَنعتَ»
«به او نيكى كن، زيرا خاله همانند مادر است و نيكى به او، آن گناهت را جبران مىكند.»
ابوخديجه مىگويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم، اين حادثه در چه زمانى واقع شد؟
امام فرمودند: در زمان جاهليت كه دختران را مىكشتند تا مبادا اسير گردند و در قبيلهى ديگر، داراى فرزند شوند. «1»
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 162
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
5- دستور امام به وزير براى جبران
از داستانهاى معروف در مورد جبران گناه، ماجراى علىبن يقطين وزير هارون الرشيد است. وى از دوستان امامان عليهم السلام بود، و مخفيانه از طرف امام عليه السلام اجازه داشت كه در مقام وزارت دستگاه هارون باشد و به مسلمين خدمت كند.
روزى شترچرانى كه ابراهيم نام داشت براى حاجتى نزد علىبنيقطين رفت. ولى مقام وزارت باعث شد كه علىبن يقطين به ابراهيم توجه نكرد و او را تحويل نگرفت و اجازه ورود به او نداد.
سالها بعد، علىبن يقطين عازم حج شد و در اين سفر به مدينه رفت و به در خانهى امام كاظم عليه السلام رفت تا به حضور آن حضرت برسد، ولى امام به او اجازهى ورود نداد.
او هر چه تلاش و كوشش كرد، موفق نشد كه به محضر امام برسد.
سرانجام در بيرون خانه با امام عليه السلام ملاقات كرد و علت بىاعتنايى امام را پرسيد.
امام كاظم عليه السلام به او فرمود: چرا در فلان روز به ابراهيم ساربان بىاعتنايى كردى و اجازهى ورود به او ندادى؟ به خاطر اين گناه، خداوند حج تو را قبول نمىكند، مگر اينكه ابراهيم را راضى كنى. (يعنى با كسب رضايت او گناه خود را جبران نمايى)
علىبن يقطين به كوفه وارد شد و به منزل ابراهيم رفت و در نزد ابراهيم، صورتش را روى خاك زمين گذاشت و ابراهيم را سوگند داد كه پاى خود را روى صورتش بگذارد و به اين ترتيب از ابراهيم رضايت گرفت. آنگاه به مدينه بازگشت و به محضر امام كاظم عليه السلام رسيد. امام اجازه ورود به او داد و از اين عمل علىبن يقطين تقدير كرد. «1»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 48، منتهى الامال، ج 2 ص 165
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
6- دستور جبران به قيس
قيسبن عاصم از اشراف قوم خود در جزيرة العرب بود، او در زمان جاهليت دوازده نفر از دختران خود را در فواصل نزديك زندهبهگور كرد، سيزدهمين دخترش را كه همسرش از او پنهان مىداشت، نيز با بىرحمانهترين روش زندهبهگور نمود.
او پس از قبول اسلام به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، در حالى كه از اين عمل شنيع خود پشيمان بود و عذرجويانه، جريان را شرح داد، قطرات اشك از ديدگان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير گشت و زار زار گريست و به قيس فرمود: اى قيس! روز بدى را در پيش دارى، كسى كه رحم نكند مشمول رحمت خداوند نمىشود.
قيس عرض كرد: براى جبران و تخفيف بارگناهم چكنم؟
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اعْتِق عن كلّ مَوئُودَة نَسَمة»
«براى جبران گناه هر يك از آنها را كه زندهبهگور كردهاى يك برده آزاد كن.
ابوبكر به قيس گفت: تو با اينكه از ثروتمندان بودى و ترس فقر و گرسنگى نداشتى، چرا دخترانت را كشتى؟
قيس در پاسخ گفت: تا با مثل تويى همبستر نشوند.
پيامبر صلى الله عليه و آله مداخله كرد ونگذاشت نزاع ابوبكر با او ادامه يابد. «1»
__________________________________________________
(1). اسد الغابه، ج 4 ص 220
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
نكات و تذكرات
در پايان لازم است بطور فشرده نكاتى را يادآورى كنيم كه نقش بسزايى در شناخت گناهان دارند:
1- سه گونگى ظلم، و كيفر آن
اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«ألا و إنّ الظّلم ثلاثة: فَظُلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور لا يطلب»
«آگاه باشيد، ظلم بر سهگونه است: ظلمى كه هرگز بخشيده نمىشود و ظلمى كه بدون مجازات نيست و ظلمى كه (قابل بخشش است و) از آن بازخواست نمىشود.»
اما ظلمى كه بخشيده نمىشود، شرك به خداست. «1» چنانكه خداوند مىفرمايد:
«انَّ اللّهَ لا يَغفِرُ انْ يُشركَ بِه» «2»
«قطعاً خداوند شرك به خود را نمىبخشد.»
اما ظلمى كه بخشيده مىشود، ظلمى است كه انسان با گناهان صغيره، به خود كرده است.
و اما ظلمى كه بدون مجازات نمىماند، ظلم بعضى از بندگان به بعضى ديگر است كه كيفر و قصاص در اين مورد بسيار سخت است، و اين ظلم فقط مجروح ساختن با كارد و يا زدن با تازيانه نيست، بلكه چيزى است كه اينگونه مجازاتها در برابرش كوچك است. «3»
__________________________________________________
(1). البته در صورتى كه انسان بدون توبه بميرد
(2). نساء/ 48
(3). نهج البلاغه، خطبه 176
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
2- پستترين گناهان
امام صادق عليه السلام فرمود:
«أقذَر الذّنوب ثلاثة: قَتل البَهيمة و حَبس مَهر السُّنة و مَنع الأجير أجره» «1»
«پست ترين گناهان سه چيز است: كشتن حيوان (بدون ذبح شرعى و بدون جهت) و خوددارى از دادن مهريه زن و ندادن مزد كارگر.»
امام باقر عليه السلام فرمودند:
خداوند براى كارهاى بد قفلهايى قرار داد (مانند عقل و شرع و ...) و كليدهاى آن قفل ها، شراب است، سپس فرمود:
«الكِذب شرّ مِن الشّراب» «2»
«دروغ بدتر از شراب است.»
3- بدترين انسانها
جابربن عبدالله انصارى مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحاب رو كرد و فرمود: «ألا اخبركم بشرار رجالكم»
«آيا بدترين مردانتان را به شما معرفى كنم؟»
گفتيم: اى رسول خدا! به ما خبر بده. فرمود:
«إنّ مِن شرار رجالكم البَهّات الجَرىء الفحّاش، الآكل وَحدَه، و المانع رِفدَه و الضّارب عَبده و المُلجِىءُ عياله الى غيره» «3»
«از بدترين مردان شما؛ تهمت زنندهى بىباك و بدزبان ناسزاگوست و آن كس كه تنها بخورد و از بخشش دريغ نمايد و بردهاش را بزند و كسى كه عيالش را به ديگران پناه دهد. (در مخارج و نيازهاى آنها كوتاهى كند به طورى كه آنها مجبور شوند به ديگران پناه ببرند.)»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 103 ص 169
(2). كافى، ج 2 ص 239
(3). بحار، ج 72 ص 115
RE: فصل هشتم: توبه و پاكسازى
4- ريشههاى كفر
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«اصول الكفر ثلاثة: الحِرص و الاستكبار و الحَسد»
«ريشههاى كفر سه چيز است: حرص و تكبر و حسادت.»
سپس فرمود: حرص، موجب شد كه آدم عليه السلام از درخت مورد نهى خورد و از بهشت رانده شد.
تكبر موجب شد كه ابليس فرمان خدا را در مورد سجدهى بر حضرت آدم نپذيرد. و حسادت باعث شد كه قابيل پسر آدم برادرش هابيل را كشت. «1»
5- نشانههاى منافق
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ثلاث مَن كنّ فيه كان منافقاً و ان صام و صلّى و زعم انّه مسلم: مَن اذا ائتُمِنَ خانَ و اذا حَدّث كَذِب و اذا وعد اخلَف» سه خصلت است كه اگر در كسى باشد او منافق است گرچه روزه بگيرد و نماز بخواند و گمان كند كه مسلمان است:
هرگاه امانتى به دستش آيد، در آن خيانت كند. هرگاه سخن گويد، دروغ بگويد. و هرگاه كه وعده دهد، خلف وعده نمايد. «2»
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 389
(2). كافى، ج 2 ص 290