نگاه تشنه ی تو،آرامش مرا تهدید می کند.چشمهای خیره ی تو که به سوی دیگری می نگرند به من می فهمانند که به وفای تو اعتمادی نیست .


وقتی می بینی حتی از ارتباط تو با دوستان خودم هم ترس دارم به شعورم توهین نکن. این ترس ،ترسی است که از نگاه بلاخیز تو سرازیر شده است.

کسی که در سرازیری رودخانه ای،زندگی می کند،قطعا از باران می ترسد. بارانی که می توانست نوید نعمت باشد ،برای او وعده ی عذاب است. باران با همه ی الطافش دشمن خانه هائیست که در مسیر سیل باشند. وقتی چشمهایت در بین دیگرانی که متعلق به تو نیستند گردش می کند، هر آن، خبر از هجوم سیلی ویران کننده می دهند.