RE: خواب جالب مادر شهید توسلی
پارچه را از روی ماهش كنار زدم، محمد از همیشه قشنگتر بود. سرو وصورتش را بوسیدم، میخواستم خودم را روی سینهاش بیندازم دیدم سینهاش خونی است، تركش از پشت به جگرش خورده بود. دوباره صورتش را بوسیدم و آرام كنار آمدم. وقتی به خودم آمدم، از معراج آورده بودنم بیرون
پارچه را از روی ماهش كنار زدم، محمد از همیشه قشنگتر بود. سرو وصورتش را بوسیدم، میخواستم خودم را روی سینهاش بیندازم دیدم سینهاش خونی است، تركش از پشت به جگرش خورده بود. دوباره صورتش را بوسیدم و آرام كنار آمدم. وقتی به خودم آمدم، از معراج آورده بودنم بیرون.
منبع : مرصاد