RE: تربیت و تهذیب نفس با حکایات آیت الله ضیاء آبادی
پاسخ دندان شکن بهلول
شنیده ایم که بهلول مردی بسیار عاقل و بسیار بزرگوار بود. از باب تقیه،خود را به دیوانگی زده بود تا از طرف دستگاه حاکم متعرضش نشوند.
روزی هارون،خلیفه ی عباسی،به او گفت:ای بهلول،ما تصمیم گرفته ایم امر معاش تو را متکفل شویم و نیازهای تو را از خزانه ی سلطنتی تأمین کنیم تا تو آسوده خاطر هر روز نزد ما بیایی.
بهلول گفت:این کار سه عیب دارد.اگر این سه عیب نبود،می پذیرفتم.اول این که،تو نمی دانی من به چه محتاجم تا همان را برایم مهیا کنی؛دوم این که،نمی دانی چه وقت محتاجم تا همان موقع به دادم برسی؛سوم این که،نمی دانی به چه مقدار احتیاج دارم تا همان قدر به من بدهی و با بیش و کم دادن گرفتارم نسازی.اما آن کس که مرا آفریده است،می داند به چه محتاجم و چه وقت محتاجم وبه چه مقدار محتاجم و لذا،تنها کسی که می تواند به طور جامع و کامل حوایجم را تأمین کند آفریدگار من است.دیگری را نشاید که حق چنین ادعایی را به خود بدهد و علاوه بر این، ممکن است به علت کوچکترین بی ادبی که از من دیدی بر من خشم بگیری و از در خانه ات طردم کنی؛اما خالق من آن چنان آقاست که هر چه از من طغیان و عصیان می بیند،دست از احسان خود بر نمی دارد و از در خانه اش طردم نمی کند.حال آیا سزاوار است که او را رها کنم و آستان نشین تو گردم؟
برو این دام بر مرغ دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه