آن مرد آسمانى - صفحه 4
صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 55

موضوع: آن مرد آسمانى

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    بخش دوم : اخلاق آسمانى

    انسان وارسته

    مرحوم استاد محمد تقى جعفرى ، خاطره اى بس جذاب از سادگى ، دل به دنيا نبستن و فروتنى را به ياد مى آورد(73)
    ((در يكى از سال هاى اخير كه به قم مشرف شده بودم ، به قصد ديدار ايشان (علامه ) به منزلشان رفتم ، در خانه را زدم ، پير مردى در را باز كرد، گفتم : آقا تشريف دارند؟ گفتند: بله ، گفتم : به ايشان عرض كنيد اگر حالشان مساعد باشد به خدمتشان برسم . آن شخص رفت و برگشت و در يك اطاق را باز كرد، من وارد شدم ، اطاق فرش نداشت ، همان جا نشستم ، مرحوم علامه آمدند و پس از سلام و احوالپرسى گفتند)):
    ((چون در حال تشرف به آستان قدس رضوى هستيم ، لذا فرش هاى اطاق را جمع كرده ايم .))
    اين مطلب را گفتند و سپس فرمودند:
    ((بروم يك قاليچه بياورم و بيندازم كف اطاق تا بنشينيم .))
    و خواستند بروند كه من با نرمى دستشان را گرفتم و گفتم : هيچ احتياجى به قاليچه نيست و عبا را از دوش خود برداشتم و پهن كردم و گفتم : بفرماييد روى عبا هم مى توانيم بنشينيم . اين انسان وارسته با يك قيافه ى ملكوتى كه هرگز از ياد نمى برم فرمود:
    ((در اين موقع عمرم درس آموزنده اى به من تعليم دادى !))
    ((من عرض كردم : اين جمله ى هشدار دهنده ى جنابعالى بسيار آموزنده تر و سازنده تر از آن بود كه من عرض كردم و سپس نشستيم و لحظاتى به گفت و گو پرداختيم كه هرگز عظمت آن لحظات را فراموش نخواهم كرد. پس از آن ملاقات ، ديگر به ديدار ايشان نايل نشدم ، رحمة الله عليه .))

    مروت و مردانگى

    جوانمردى انسان هاى وارسته در زمان مواجهه شان با فرو افتادگان امروز و اجهاف كنندگان ديروز، به بهترين نحو خود را نشان مى دهد. آيت الله ابراهيم امينى مى گويد.(74)
    ((يكى از ناشران كه كتاب هاى علامه را چاپ مى كرد با ايشان رفتار خوبى نداشت ، رفته رفته وضع و برنامه ى كارى وى به هم خورد و به حالت ورشكست در آمد، يكى از دوستان به علامه گفت كه آقا ايشان تا حالا با شما اين طور رفتار كرده ، اين كتاب را بدهيد يك كس ديگرى چاپ كند، ايشان فرمود كه :))
    ((اين آقا الان خيلى غرق شده و من حاضر نيستم در اين زمان ، يكم لگدى به او بزنم !))

  2. #2
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    زهد واقعى

    استاد جوادى آملى ، از توليد فكرى علامه در دوران سخت استيلاى بيگانه مى گويد. راست است كه صلابت ايمان در سختى خود را نشان مى دهد(75 ):
    ((يكى از معصومين مى فرمايد: خدا زهد را در دو جمله بيان كرده است ، يكى اين كه وقتى چيزى از دست مى دهيد غمگين مباشيد و ديگر اين كه وقتى چيزى به شما رسيد، فرحناك و مسرور نشويد. ما اين معنا را در تمام مدتى كه محضر ايشان بوديم از مرحوم علامه ديديم . ايشان گاهى اوقات كه صحبت مى كردند از ساليان سختى كه در حمله متفقين در تبريز بودند و هيچ آرامشى نداشتند، ياد مى آوردند و مى گفتند:))
    ((ساليانى بر من گذشت كه هيچ آرامشى نداشتم !))
    ((اما ما مى دانيم كه ايشان بسيارى از رساله هاى عميق فلسفى را در همان زمان ناآرامى آذربايجان نوشته اند و اگر چه ايشان از آرامش ظاهرى محروم بود، با اين وجود خوفى به دل راه نمى داد.))

    حق شناسى

    سرانجام اين زن فداكار (همسر علامه طباطبايى ) در بستر الم و بيمارى افتاد و حدود يك ماه در اين حالت مشقت زا بسر برد، وقتى علامه ديد همسرش ‍ مريض شده ، اصلا اجازه نمى داد وى از بسترش بلند شود و كارى انجام دهد و در اين مدت ، لحظه اى از كنار همسرش جدا نشد، تمام كارهايش را تعطيل كرد، و به مراقبت او پرداخت .
    اما بعد از چندى همسر فداكار دار فانى را وداع گفت . اين رخداد تاءثير عميقى در روح و روان علامه گذاشت ، زيرا مهر و محبت اين زن باوفا همچون شير و شكر با ايشان در آميخته بود و زندگانى خوشى كه بر اساس ‍ وفا و صفا بنيان نهاده شده بود، به هم ريخت . وقتى يكى از شاگردانش به خاطر اين فاجعه ى مؤ لمه پيام تسليتى براى استادش فرستاد، ايشان در پاسخ تسليتى كه براى وى فرستاده بود، با آن كه چندين بار حمد خدا را بجا آورده و جملات الحمدلله و لله الحمد تكرار كرده ، نوشته اند:
    ((با رفتن او براى هميشه خط بطلانى به زندگانى خوش و آرامى كه داشتيم ، كشيده شد.))
    بارى اين بانوى فداكار در جوار بارگاه حضرت معصومه (س ) در قبرستان مرحوم آيت الله حائرى يزدى در قسمت الحاقى دست چپ در يكى از بقعه هاى خانوادگى دفن شدند(76) و علامه طباطبايى تا سه چهار سال پس از فوتش هر روز سر قبرش مى رفتند و بعد از آن هم كه فرصت كمترى داشتند، به طور مرتب دو روز در هفته ، يعنى دوشنبه ها و پنج شنبه ها، بر سر مزارش حاضر مى شدند و امكان نداشت اين برنامه را ترك كنند، و مى گفتند:
    ((بنده ى خدا مى بايستى حق شناس باشد؛ اگر آدام حق مردم را نتواند ادا كند، حق خدا را هم نمى تواند ادا نمايد(77).))
    يكى از شاگردان برجسته و محترمش ، آيت الله شيخ يحيى انصارى ، مى گفت (78): ((وقتى همسر علامه مرحوم گرديد، ايشان پولى را به من داد تا به كسى بدهم كه تا يك سال هر شب جمعه براى آن مرحوم در حرم مطهر، زيارت حضرت فاطمه ى معصومه سلام الله عليها بخواند.))

  3. #3
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    به ياد همه فداكارى

    آيت الله ابراهيم امينى ، نقل مى كند(79)
    ((زندگى خانوادگى او بسيار با صفا و صميميت بود، در فوت همسرش ‍ برخلاف انتظار ما بسيار اشك مى ريخت و محزون و متاءثر بود، روزى به ايشان عرض كردم : ما صبر و بردبارى و تحمل مصايب را بايد از شما بياموزيم ، چرا اين چنين متاءثر هستيد؟))
    ((در جواب فرمود)):
    ((آقاى امينى مرگ حق است ، همه بايد بميريم ! من براى مرگ همسرم گريه نمى كنم ، گريه ى من از صفا و كدبانوگرى و محبت هاى خانم است ، من زندگى پرفراز و نشيبى داشته ام ، در نجف اشرف با سختى هايى مواجه مى شدم ، من از حوايج زندگى و چگونگى اداره ى آن بى اطلاع بودم ، اداره ى زندگى به عهده ى خانم بود.))
    ((در طول مدت زندگى ما، هيچ گاه نشد كه خانم كارى بكند كه من حداقل در دلم بگويم ، كاش اين كار را نمى كرد يا كارى را ترك كند كه من بگويم كاش اين عمل را انجام داده بود!))
    ((در تمام دوران زندگى هيچ گاه به من نگفت ، چرا فلان عمل را انجام دادى ؟ يا چرا ترك كردى ؟ مثلا شما مى دانيد كه كار من در منزل است و هميشه مشغول نوشتن يا مطالعه هستم ، معلوم است كه خسته مى شوم و احتياج به استراحت و تجديد نيرو دارم . خانم به اين موضوع توجه داشت ، سماور ما هميشه روشن بود و چاى درست ، هر ساعت يك فنجان چاى مى ريخت و مى آورد و در اطاق كار من مى گذاشت و دوباره دنبال كارش ‍ مى رفت تا ساعت ديگر... من اين همه محبت و صفا را چگونه مى توانم فراموش كنم ؟!))

    بهترين ساعت هاى عمرم !

    نجمة السادات ، درباره ى خانواده دارى او مى گويد، درباره مردى كه حق خانواده را به درستى پاس مى داشت (80):
    ((پدرم هميشه از مادرم به نيكى ياد مى كردند و مى گفتند)):
    ((اين زن بود كه مرا به اين جا رسانيد، او شريك من بوده و هر چه كتاب نوشته ام ، نصفش مال اين خانم است .))
    ((ايشان در برنامه ى روزانه ى خود اوقات و ساعت هايى را به خانواده شان اختصاص مى دادند، بعد از هفت ساعت كار بعد از ظهر تا شب را مى گفتند كه )):
    ((ديگر جلسه خصوصى است ، بياييد بنشينيد حرف بزنيم .))
    ((مى گفتند)):
    ((اين ساعت ها بهترين اوقات من است و همه ى ناراحتى هايم را بر طرف مى كند.))
    ((و با وجود حجم زياد كارهايشان اين گونه نبود كه از خانواده غافل شوند، به همسر و فرزندانشان اهميت خاصى مى دادند، با وجود آن همه كار، به ميهمان خيلى علاقه مند بودند و وقتى ميهمانى مى رسيد سعى مى كردند، به مادرم كمك كند، اگر چه مادرم اجازه نمى دادند كه پدرم كارى كند، به طور كلى صاحب اختيار خانه و امور آن را، مادرم مى دانستند، مادرم به كارهاى درسى ما و رفت و آمدهايمان رسيدگى مى كرد و همه مسايل را كنترل مى كرد و به قدرى با هدايت ، عمل مى كرد كه پدرم با فراغت خاطر به تمام امور علمى خود مى پرداختند.))

  4. #4
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    در همان مجلس ، شيفتگى و ارادت به ايشان يك باره اوج گرفت ؛ و تقاضا كرديم يك درس خصوصى فلسفه ، براى ما بيان كنند، كه آزادانه بتوانيم در بين درس به بحث و گفت وگو پرداخته ، و اشكالى در مطلب باقى نماند. ايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند.))

    ((پس درس فلسفه را براى ما در مدرس مدرسه شروع كردند؛ و با آن كه بنا بود خصوصى باشد، طلاب مطلع شدند؛ و در روز اول قريب يك صد نفر مدرس را پر كردند؛ و ايشان درس را شروع كردند. در عين حالى كه در بين درس نيز به قدر كافى بحث و گفت وگو به عمل مى آمد، وليكن به علت تراكم جمعيت صلاح نبود كه اشكالات و ايرادات از سطح معمولى درس ‍ بالا رود؛ بنابراين براى روشن شدن بعضى از مطالب ، پيوسته ما پس از خاتمه ى درس تا در منزل به همراه ايشان مى رفتيم ؛ و در راه همواره گفت وگو بود.))

  5. #5
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    مطالعه و تحقيق

    راه موفقيت

    فرزند علامه ، در اين باره مى گويد))(15)
    ((پدر بيشتر از همه ، به كار و تلاش و تحقيق توصيه مى كرد. خودش در تمام طول سال ، فقط يك روز عاشورا را تعطيل مى كرد و در بقيه ايام ، چهارده تا شانزده ساعت مشغول تحصيل ، تحقيق و تعليم بود، و هرگز احساس خستگى نمى كرد. بزرگترين نصيحتش اين بود كه حق را به مردم بشناسانيد، آن هم بطور استدلال و حق كسى را ضايع نكنيد.))

    مطالعه زياد

    استاد حسينى همدانى ، مترجم تفسيرالميزان ، كثرت مطالعه را در اين مرد خدا ويژگى چشمگيرى مى بيند(16):
    ((علامه طباطبايى {...} از هر ماه چندين شب را تا صبح بيدار مانده و به مطالعه و نوشتن مى گذرانيد. بسيار اهل مطالعه بودند، يادم هست كه آن فيلسوف معمولا در حوالى غروب به تلاوت قرآن مشغول مى شدند.
    عرض كردم ، آقا چرا اين موقع قرآن مى خوانيد، هوا تاريك است و چشمتان خسته مى شود، ايشان فرمود)):
    ((قرائت قرآن نور چشم را زياد مى كند، همان گونه كه بر بصيرت دل مى افزايد.))

    ارزش تفكر

    علامه ، قدر تفكر را مى دانست و ذهنش را پرت نمى كرد تا در مسايل مختلف به تفنن بپردازد. مهندس عبدالباقى مى گويد(17):
    ((در كارهاى علمى خود بيشتر فكر مى كردند و مطالعه زيادى روى كتب مختلف نداشتند، بجز در مورد مراجعه به تاريخ و اسم و اختصاصات موجود و بدين جهت در كتابخانه ى شان خيلى كتاب انباشته نبود.))

  6. #6
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    خصلتى كه مرا تكان داد!

    يكى از اساتيد دانشگاه نقل مى كند(38):
    ((آن خصلت او كه مرا سخت تكان داد، گشادگى و آمادگى او براى پذيرش بود، به سخن ها گوش مى داد، كنجكاو بود و نسبت به جهات ديگر معرفت ، حساسيت و هوشيارى بسيار داشت . من از محضر او به نهايت توشه برداشتم ، هيچ يك از سؤ الات مرا درباره ى مجموعه ى طيف فلسفه اسلامى بى پاسخ نمى گذاشت ، با شكيبايى و حوصله و روشنايى بسيار به توضيح و تشريح همه چيز مى پرداخت . فرزانگى اش را جرعه جرعه به انسان منتقل مى كرد، چنان كه در دراز مدت نوعى استحاله در درون شخص ‍ به وجود مى آورد...))

    استقلال

    على اكبر حسنى به خاطر مى آورد(39)
    ((از ويژگى هاى علامه طباطبايى اين بود كه به هيچ وجه كمكى از افراد، حتى از فرزندانش قبول نمى كرد. يكى از بزرگان حوزه نقل مى كرد:
    تاجرى نيكوكار براى تهيه مسكن علامه مبلغ قابل توجهى پول توسط من براى علامه فرستاد. پول را به نزد ايشان بردم ، فرمود:))
    ((خدا جزاى خيرش دهد، ولى فعلا مبلغى ارث پدرى به من رسيده و از سهم امام مصرف نمى كنم .))
    ((پول را برگرداندم ، ولى آن بازرگان گفت : بگو هديه است ؛ نه سهم امام ! برگشتم ، دوباره استاد علامه فرمود)):
    ((فعلا نياز ندارم .))
    ((براى بار ديگر ماجراى پول را به صاحبش گفتم ، او در پاسخ گفت : به آقا بفرماييد كه پول خدمتتان باشد، به هر كس كه مى خواهيد بدهيد و هر جا كه صلاح مى دانيد، مصرف كنيد! به علامه عرض كردم ، فرمود)):
    ((من نمى توانم ، خودت مى دانى !))
    ((و پول را برگردانيد.))
    ((با توجه به اين كه سال ها منزل نداشت و مستاءجر بود، خانه ى مسكونى خود را با قيمت همان ملك موروثى تهيه كرده بود. يكى از فرزندانش نقل مى كرد: از خدا مى خواستيم پدر چيزى را از ما قبول كند. گاهى بسته ى اسكناس را خدمت او مى گذاشتيم با اصرار حتى پنج ريال هم بر نمى داشت . مناعت طبع عجيبى داشت .))
    ((در آخر عمر با كسالت از سفر مشهد برگشت و چون پزشكان توصيه كردند، بايد در جاى مصفايى استراحت كند، در تابستان باغى در احمد آباد دماوند اجاره كردم و پولش را پرداخت كردم تا آقا در مقابل عمل انجام شده قرار بگيرد.))
    ((آقا پس از سه روز اقامت ، مرا خواست و پرسيد)):
    ((اجاره اش چند است ؟))
    ((گفتم مهم نيست ، اصرار كرد كه :
    ((مى خواهم بدانم كه مى توانم پرداخت كنم يا نه ؟))
    ((گفتم پرداخت كرده ام ، فرمود:))
    ((يا پول را بگير يا از اين جا مى روم !))
    ((و آخر هم مجبور شدم كه بگيرم .))

  7. #7
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    ورزش

    پياده روى

    نزديكى مى گويد(69):
    ((استاد پياده روى را دوست داشت ، غالبا پياده به جلسات سيار مى رفت و در بين راه نيز به سؤ ال هاى علمى پاسخ مى داد.))
    دكتر احمد احمدى ، در مورد عادت علامه به پياده روى اظهار مى كند(70):
    ((گاهى شب ها اين بزرگوار چند كيلومتر راه را با همان بدن مرتعش و ناتوان و ضعيف مى پيمودند، براى اين كه در جلسات خصوصى دوستان حضور پيدا كنند و مطالب علمى را القا نمايند و ساعت هاى متوالى و طولانى جلسه طول مى كشيد و پياده هم اين راه را طى مى كرد، اين دلبستگى او را نشان مى داد.))

    تير اندازى

    فرزند ارشد علامه ، از ظرفيت انسانى پدرى مى گويد كه عدالت را و صميميت را در مرزهاى ولايت بر طبيعت پيش برده است (71):
    ((يادم هست كه در سن دوازده سالگى همه روزه مرا به صحرا برده و تير اندازى را به من آموزش مى دادند و در ضمن آن توصيه مى كردند كه )):
    ((شكار كردن را ياد بگير، ولى به كار نبر، كه شكار و كشتن يك جاندار گناه است !))
    ((گفتم : پس شكار براى چه خوب است ؟ گفتند:))
    ((در صورتى مى تواند مجاز باشد كه انسان با يك ضرورت واقعى كه جنبه ى حياتى دارد، مواجه باشد والا ممنوع است .))
    ((سپس ادامه دادند)):
    ((من هرگز از تو راضى نخواهم بود، اگر يك جاندار را بكشى !))
    ((ايشان خيلى خير خواه ، بشر دوست ، مفيد و بى اذيت بودند و من هميشه در زندگى مديون تربيت هاى ايشان هستم .))

    سواركاران لايق

    فرزند ارشد علامه باز مى گويد(72):
    ((... علامه و مرحوم مادرم هر دو سواركاران لايقى بودند و بهترين نمونه هاى آن را در سفرهاى بين روستايى كه گاهى براى ديد و بازديد و ميهمانى بين خويشان كه ساكن املاك مجاور بودند تربيت داده مى شد، مى توانستيم مشاهده كنيم . خود علامه به روش هاى ورزشى و دفاعى علاقه ى وافر داشت و لذا براى خودش اسلحه ى كمرى و تفنگ برنو تهيه كرده بود و بعدها مرا براى آموزش تيراندازى به صحرا مى برد و آموزش ‍ نظامى و تيراندازى مى داد، در پياده روى و در انواع شنا يدى طويل داشت ، در هيچ كارى از خستگى خبرى نبود، هميشه خوش اخلاق ، برخورد آرام و منطقى ، هشيارى و بيدارى فوق العاده ، تشخيص بهترين ها و خصوصا توجه دايم به ذات احديت را به همراه داشت .))

  8. #8
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    تاثير ارتباط با خداوند

    استاد امجدى ، از تاءثير شخصيت روحانى او سخن مى گويد(81):
    ((كسانى كه در درس ايشان حضور مى يافتند به اندازه ى توانشان توسط استاد راهنمايى مى شدند. انسان وقتى به حضور علامه طباطبايى مشرف مى شد، گويا در محضر پيامبر نشسته است ، آن قدر از نظر اخلاق و رفتار و برخورد رعايت امور را مى كرد! اهل مزاح و شوخى بود، ولى هيچ گاه كلمه اى خارج از ادب و نزاكت از دهانشان خارج نمى شد، عجيب اين كه مخالف و موافق در برابر ايشان تعظيم مى نمودند و اين جز به خاطر ارتباط عميق ايشان با خداى متعال نبود و همه ى اين بركات از مراقبت و توجه او به پروردگار سرچشمه مى گرفت .))

    در اوج آرامش

    يكى از شاگردانش از روحيه ى آرام معلمى مى گويد، كه باب بحث و فحص ‍ علمى را با حسن خلقش باز مى كند(82):
    ((چون علاقه ى مفرطى به مطالعات فلسفى داشتم ، جهت يك دوره مطالعات فلسفى تصميم به عزيمت به خارج گرفتم ، در سال 1330 ه .ش ‍ مقدمات مسافرتم را فراهم كردم ، در همان وقت علامه طباطبايى در قم تازه كوششى را براى بحث هاى فلسفى آغاز كرده بودند، اما من از روى دلسردى كه داشتم حتى آن قدر انگيزه نداشتم كه با ايشان هم تماس بگيرم ، شايد اين استاد جديد بتواند دردى از ما دوا بكند، زيرا اساتيدى بس معروفتر با عناوينى پر طمطراق تر آمده بودند و من به درس آنها رفته بودم ، اما چيزى كه به دل بنشيند، به دستم نيامده بود.))

    ((يكى از دوستان (شهيد مطهرى ) اصرار كرد كه فلانى بد نيست كه يكى دو جلسه با اين استاد در تماس باشى ، چون من در همان موقع بحث هايى را كه مخصوصا مربوط به بحث هاى فلسفى ميان شرق و غرب بود و در حدود كتاب هايى كه به فارسى يا عربى يا احيانا انگليسى در اين جا به دست مى آمد، براى خودم به صورت مطالعه آغاز كرده بودم ، مخصوصا بحث هاى مربوط به ماترياليسم ديالكتيك و مطالبى در اين زمينه ، او گفت : اتفاقا ايشان هم يك بحث اين جورى را آغاز كرده اند و بد نيست كه يك تماس بگيرى !))

    ((من به يك جلسه ى ايشان كه درسى غير فلسفى داشتند، به صورت مستمع آزاد رفتم و در كنارى نشسته و گوش كردم و در آن بحثى كه ايشان در آن روز داشتند، اشكال به نظرم رسيد. (به طور) سنتى ، سؤ الاتى مطرح شد، ولى من سؤ ال خود را طرح نكردم ، بعد از تمام شدن جلسه و لطف شخصى دوستم (شهيد مطهرى ) كه به بنده داشتند، قرار شد با هم برويم به جايى كه استاد عازم آن جا بود، در راه به استاد گفتم به نظر من اين اشكال نسبت به فلان مطلبى كه فرموديد رسيد و قرار شد اشكال را توضيح دهم ، وقتى بيان مى كردم ، اين استاد چنان گوش مى داد كه گويى اصلا مطلب را تا حالا نشنيده ، اين طور با دقت گوش مى داد و صبر كرد تا حرف من تمام شد، بعد هم چند لحظه اى درنگ كرد، گويى درباره ى سخن من مى انديشيد، آن وقت خيلى آرام و متين در چند جمله پاسخ گفت ؛ دوباره به پاسخ ايشان در نظرم اشكال آمد و آن را مطرح كردم ، مجددا با چنان آرامش و طماءنينه اى ، اشكال مرا گوش دادند و بعد از چند لحظه درنگ ، آن وقت پاسخ دادند؛ باز در پاسخ ايشان اشكالى را طرح كردم ؛ باز با همان روش بدون اين كه هيچ تندى ، تعصب و خود خواهى از ايشان بروز كند، پاسخ گفت تا رسيديم به مقصد و مطالب به دليل به مقصد رسيدن قطع شد.))

  9. #9
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47
    مذهب زنده

    استاد حسينى تهرانى ، درباره ى ديدگاه علامه نسبت به جايگاه شيعه در فهم غربى ها از اسلام مى گويد(123):
    ((علامه طباطبايى معتقد بودند كه اسلام راستين در اروپا و آمريكا نرفته است ، زيرا تمام مستشرقينى كه از آن جا براى تحقيق در اسلام به سرزمين هاى اسلامى آمده اند، همگى با اهل تسنن و در ممالك عامه نشين چه در آفريقا و مصر و چه در سوريه و لبنان و حجاز و پاكستان و افغانستان رفت و آمد داشته ، و بالاخص در كتابخانه هاى معتبر از تواريخ اهل تسنن چون تاريخ طبرى و تاريخ ابن كثير و سيره ى ابن هشام و تفاسير آنان ، و كتاب هاى حديث چون صحيح بخارى و ترمذى و نسائى و ابن ماجه و ابن داوود و موطاء مالك و غيرها استفاده كرده ، و آنان را مصادر اسلام شناسى خود قرار داده اند، و به دنيا اسلام را از دريچه و ديدگاه عامه به طور كلى معرفى كرده اند، و بر اين اساس شيعه را يك فرقه ى منشعب از اسلام مى دانند، و بنابراين به مصادر تحقيقى از تفاسير و تواريخ و كتب شيعه در حديث و فلسفه و كلام ، عطف نظرى نكرده اند.))
    ((روى اين زمينه ها، شيعه در دنيا معرفى نشده است ، در حالى كه شيعه تنها فرقه ايست كه تجلى گاه اسلام راستين است ؛ و تشيع ، حقيقت پيروى از سنت رسول خدا كه در ولايت متجلى است مى باشد؛ شيعه يگانه فرقه ايست كه به دنبال رسول خدا حركت كرده ، و قولا و عملا اسلام را در خود تحقق بخشيده است .))
    ((اما اگر آن ها بدانند و بفهمند كه اين سيره برخلاف سنت رسول خداست ، و اسلام واقعى براى هدم (124) اساس اين گونه حكومت ها آمده است ، به اسلام حتما مى گروند. ملاقات علامه ى طباطبايى و مصاحبات ايشان با كربن با لزوم مشقات بسيار براى ايشان كه مجبور بودند براى اين منظور از قم به تهران مسافرت كنند، آن هم با اتوبوس هاى معمولى ، همه براى شناسانيدن واقعيت شيعه و معرفى چهره ى واقعى ولايت ؛ و به دست آوردن حقيقت تشيع و علايم شيعه بودن و غير ذلك صورت گرفت . و اين عمل حقيقتا خدمتى بزرگ بود؛ هانرى كربن علاوه بر آن كه مطالب را كاملا ضبط و ثبت مى كرد، و در اروپا انتشار مى داد، و حقيقت تشيع را معرفى مى كرد، خودش در سخنرانى ها و كنفرانس ها جدا {از اين حقيقت } دفاع و پشتيبانى مى كرد؛ و در پاريس كاملا در صدد معرفى بود. كربن معتقد بود كه در دنيا يگانه مذهب زنده و اصيل كه نمرده است ، مذهب شيعه است ؛ چون قايل به وجود امام حى و زنده است و اساس اعتقاد خود را بر اين مبنى مى گذارد؛ و با اتكا و اعتماد به حضرت مهدى ، قائم آل محمد (محمد بن الحسن العسكرى )، پيوسته زنده است .))

    عاشق قرآن

    دكتر احمدى به خاطر مى آورد(125):
    ((وقتى در لندن خدمتشان بودم ، اواخر شب كه مى خواستند بخوابند، يك مقدار قابل ملاحظه اى قرآن مى خواندند و اين معلوم بود كه يكى از عادات ايشان در موقع خواب ، خواندن قرآن است و بعد هم از ياد خدا غافل نبود و انسان توجه مى كرد كه آن موقعى كه صحبت و بحث مى كند، خب ضرورت حال اقتضا مى كند {كه ذهن را به موضوع متمركز كند}، ولى تا اين نبود، آن حالت حضور و توجه شان هيچ گاه ترك نمى شد.))
    على اكبر حسنى مى گويد(126):
    ((علاوه بر واجبات ، به نوافل يوميه ، قرائت قرآن و تهجد و دعاها و عبادات ديگر فوق العاده مقيد بود؛ اگر ضرورتى پيش مى آمد، قرائت قرآن و برخى از نوافل را در راه يا حتى سوار بر اتومبيل انجام مى داد. هشت جزء آخر قرآن را حفظ بود و معمولا روزها مى خواند. حتى در اين اواخر كه بيمارى رعشه ، ايشان را گرفتار ساخته بود و واقعا رنجشان مى داد و مرتب داروى اعصاب مصرف مى كرد، تلاوت قرآن را ترك نمى كرد.))

صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •