و در نهایت نوشته است: "انسانی سالم به زندان آمدم و کلکسیونی از مرض با خود خواهم برد." مصائب و شداید ناشی از امراض مختلف، برای مدت مدیدی قدرت تحرک را از وی گرفت و او که علاقه مفرط به اسلام و قرآن داشت و از سالها قبل در هیئت، تفسیر قرآن می گفت و در زندان نزد آیت الله انواری مدتی فقه و اصول نیز خوانده بود از فرصت گوشه نشینی در زندان استفاده کرد و به تفسیر قرآن پرداخت. مزدوران ساواک مطالب آن را مضره تشخیص دادند و در پرونده وی بایگانی کردند. بالاخره سید در سی ام فروردین ماه سال 1353 سومین دوران حصر خویش را سپری کرد و به خانه بازگشت. سید اسدالله در آن روزگار صاحب 4 فرزند بود؛ سه پسر و یک دختر که بزرگترین آنها 12 سال و کوچکترین شان 4 سال (به مدت محکومیت سوم پدر) داشت و همگی در انتظار دیدار پدر دیده به در دوخته بودند و در کانون گرم خانواده، این مادر بود که با محبت های مضاعف خویش جای خالی پدر را پر می کرد. با آزادی سید، انتظار کودکان معصوم به سر آمد و پدر که زائر زندانی ثامن الحجج (ع) بود پای در خانه نهاد و اشک شوق بر دیدگان منتظر جاری گردید. اداره کل سوم ساواک یک ماه پس از آزادی سید از زندان، او را فردی متعصب- که به احتمال قوی فعالیت های خود را در نهایت پنهانکاری و شدت هرچه بیشتر دنبال خواهد کرد- به ساواک تهران معرفی کرد و ساواک تهران از وی مراقبت کامل به عمل آورد. مزدوران سفاک ساواک به خوبی سید اسدالله لاجوردی را شناختند و یک آن از او و فعالیت هایش غفلت نکردند، لیکن هوش و ذکاوت بالای سید در رعایت اصول پنهانکاری بارها و بارها بر کنترل های امنیتی فائق آمد. یکی از نکاتی که باید به صورت اجمال به آن پرداخت این است که در بعضی از صفحات بازجویی به بایکوت شدن شهید لاجوردی در زندان برخورد می نماییم. همان گونه که همگی اذعان دارند روشن بینی و ژرف نگری سید در شناخت جریانات انحرافی در داخل زندان از ویژگی های خاص اوست که با درایت و شهامت در مقابل این جریانات انحرافی قد علم کرده، و با آنان از در سازش در نمی آمد و سعی در افشارگری آنان داشت. بدیهی بود که در زندان مورد تنفر این افراد قرار گیرد. همت والای او بود که می توانست در زندان در دو جبهه به نبرد برخیزد. در یک جبهه با شکنجه گران، در جبهه ای دیگر با منحرفان. بر شاهدان عینی فرض است که قلم در دست گیرند و از حماسه آفرینی های او در برابر انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روحی بنویسند و چهره تابناک و مقاوم این شهید گرانقدر را به جامعه اسلامی و جوانان ما معرفی نمایند. بنویسند که سید در حالی که با بدنی رنجور و غرق در خون از شکنجه گاه به سلول باز گردانده می شد، تمامی توان خود را در زبان خود جمع می کرد و ندای دشمن شکن "الله اکبر" سر می داد که این دو علت داشت اوّل اینکه به شکنجه گران مزدور ثابت کند سید شکستنی نیست و در راه خدا همه مشکلات و مصائب را به جان خریده است و در مرحله دوم به کسانی که در سلول بودند و با دیدن این صحنه ها، احساس ترس و وحشت داشتند روحیه بدهد و بگوید با تمسک به خدای بزرگ است که می توان بر دشمنان دین و قرآن پیروز شد.