(آيه 41)- اين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چنين مىگويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيم نماز را بر پا مىدارند و زكات را ادا مىكنند و امر به معروف و نهى از منكر مىنمايند» (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ).
آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمىپردازند، و در غرور و مستى فرو نمىروند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مىدهند ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه «صلاة» (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و «زكات» رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايههاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مىشود و در همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و پايان همه كارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
يعنى، همان گونه كه آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مىباشد سر انجام نيز تمام اينها به او باز مىگردد كه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفههاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» كه حقّ مسلّم طبيعى و فطرى و عقلى اوست كه تن به ظلم ندهد، برخيزد و فرياد كند.
ديگر جهاد در برابر طاغوتهايى است كه قصد محو نام خدا را از دلها و ويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند.
(آيه 42)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشكلات طاقت فرسايى بود كه دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در اين آيه از يك سو دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مىدهد و از سوى ديگر عاقبت شوم كافران را روشن ساخته، مىگويد: «و اگر تو را تكذيب كنند (غمگين مباش) چرا كه پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پيامبرانشان را تكذيب كردند» (وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).
(آيه 43)- «و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط» اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).