سوره يوسف [12] - صفحه 6
صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 57 , از مجموع 57

موضوع: سوره يوسف [12]

  1. #51
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 99)- سر انجام كار يوسف و يعقوب و برادران: با فرا رسيدن كاروان حامل بزرگترين بشارت از مصر به كنعان طبق توصيه يوسف بايد اين خانواده به سوى مصر حركت كند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، يعقوب را بر مركب سوار كردند، در حالى كه لبهاى او به ذكر و شكر خدا مشغول بود.

    اين سفر- برخلاف سفرهاى گذشته- خالى از هرگونه دغدغه بود، و حتى اگر خود سفر رنجى مى‏داشت، اين رنج در برابر آنچه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود كه:

    وصال كعبه چنان مى‏دواندم بشتاب كه خارهاى مغيلان حرير مى‏آيد! هر چه بود گذشت، و آباديهاى مصر از دور نمايان گشت.

    اما همان گونه كه روش قرآن است، اين مقدمات را كه با كمى انديشه و تفكر روشن مى‏شود، حذف كرده و در اين مرحله چنين مى‏گويد: «هنگامى كه وارد بر يوسف شدند، يوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ).

    سر انجام شيرين‏ترين لحظه زندگى يعقوب، تحقق يافت و در اين ديدار و وصال كه بعد از سالها فراق، دست داده بود لحظاتى بر يعقوب و يوسف گذشت كه جز خدا هيچ كس نمى‏داند آن دو چه احساساتى در اين لحظات شيرين داشتند.

    سپس يوسف «به همگى گفت: در سرزمين مصر قدم بگذاريد كه به خواست خدا همه، در امنيت كامل خواهيد بود» (وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ).

    چرا كه مصر در حكومت يوسف امن و امان شده بود.

    از اين جمله استفاده مى‏شود كه يوسف به استقبال پدر و مادر تا بيرون دروازه شهر آمده بود، و شايد از جمله «دخلوا على يوسف» استفاده شود كه دستور داده بود در آنجا خيمه‏ها برپا كنند و از پدر و مادر و برادران پذيرايى مقدماتى به عمل آورند.

  2. #52
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 100)- هنگامى كه وارد بارگاه يوسف شدند، «او پدر و مادرش را بر تخت نشاند» (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ).

    عظمت اين نعمت الهى و عمق اين موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثير قرار داد كه «همگى در برابر او به سجده افتادند» (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً).

    البته سجده به معنى پرستش و عبادت، مخصوص خداست لذا در بعضى از احاديث مى‏خوانيم كه: «سجود آنها به عنوان اطاعت و عبادت پروردگار و تحيت و احترام به يوسف بوده است».

    در اين هنگام يوسف، رو به سوى پدر كرد «و عرض كرد: پدر جان! اين همان تأويل خوابى است كه از قبل (در آن هنگام كه كودك خردسالى بيش نبودم) ديدم» (وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ).

    مگر نه اين است كه در خواب ديده بودم خورشيد و ماه، و يازده ستاره در برابر من سجده كردند.

    ببين همان گونه كه تو پيش بينى مى‏كردى «خداوند اين خواب را به واقعيت مبدل ساخت» (قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا).

    «و (پروردگار) به من لطف و نيكى كرد، آن زمانى كه مرا از زندان خارج ساخت» (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ).

    جالب اين كه در باره مشكلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مى‏گويد اما به خاطر برادران، سخنى از چاه كنعان نگفت! سپس اضافه كرد: خداوند چقدر به من لطف كرد كه «شما را از آن بيابان كنعان به اينجا آورد بعد از آن كه شيطان در ميان من و برادرانم فساد انگيزى نمود» (وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي).

    سر انجام مى‏گويد: همه اين مواهب از ناحيه خداست، «چرا كه پروردگارم كانون لطف است و هر چيز را بخواهد لطف مى‏كند» (إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ).

    كارهاى بندگانش را تدبير و مشكلاتشان را سهل و آسان مى‏سازد.

    او مى‏داند چه كسانى نيازمندند، و نيز چه كسانى شايسته‏اند، «چرا كه او عليم و حكيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).

  3. #53
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 101)- سپس رو به درگاه مالك الملك حقيقى و ولى نعمت هميشگى نموده، به عنوان شكر و تقاضا مى‏گويد: «پروردگارا! بخشى از يك حكومت وسيع به من مرحمت فرمودى» (رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ).

    «و از علم تعبير خواب به من آموختى» (وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).

    و همين علم ظاهرا ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع كثيرى از بندگانت ايجاد كرد، و چه پربركت است علم! «تويى كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد فرمودى» (فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

    و به همين دليل، همه چيز در برابر قدرت تو خاضع و تسليم است.

    پروردگارا! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنيا و آخرتى» (أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).

    «مرا مسلمان و تسليم در برابر فرمانت از اين جهان ببر» (تَوَفَّنِي مُسْلِماً).

    «و مرا به صالحان ملحق كن» (وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ).

    يعنى من دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى ماديم را از تو تقاضا نمى‏كنم كه اينها همه فانيند و فقط دورنماى دل انگيزى دارند، بلكه از تو مى‏خواهم كه عاقبت و پايان كارم به خير باشد، و با ايمان و تسليم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شايستگان قرار گيرم.

    (آيه 102)- با پايان گرفتن داستان يوسف با آن همه درسهاى عبرت و آموزنده، و آن نتائج گرانبها و پربارش آن هم خالى از هرگونه گزافه‏گويى و خرافات تاريخى، قرآن روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و مى‏گويد: «اينها از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏فرستيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).

    «تو هيچ گاه نزد آنها نبودى در آن هنگام كه تصميم گرفتند و نقشه مى‏كشيدند» كه چگونه آن را اجرا كنند (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ).

    بنابراين تنها وحى الهى است كه اين گونه خبرها را در اختيار تو گذارده است.

    (آيه 103)- با اين حال مردم با ديدن اين همه نشانه‏هاى وحى و شنيدن اين اندرزهاى الهى مى‏بايست ايمان بياورند و از راه خطا بازگردند، ولى اى پيامبر «هر چند تو اصرار داشته باشى (بر اين كه آنها ايمان بياورند) اكثرشان ايمان نمى‏آورند»! (وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ).

  4. #54
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 104)- سپس اضافه مى‏كند: اينها در واقع هيچ گونه عذر و بهانه‏اى براى عدم پذيرش دعوت تو ندارند زيرا علاوه بر اين كه نشانه‏هاى حق در آن روشن است، «تو هرگز از آنها اجر و پاداشى در برابر آن نخواسته‏اى» كه آن را بهانه مخالفت نمايند (وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).

    «اين دعوتى است عمومى و همگانى و تذكرى است براى جهانيان» و سفره گسترده‏اى است براى عام و خاص و تمام انسانها! (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ).

    (آيه 105)- آنها در واقع به اين خاطر گمراه شدند كه چشم باز و بينا و گوش شنوا ندارند به همين جهت «بسيارى از آيات خدا در آسمانها و زمين وجود دارد كه آنها از كنار آن مى‏گذرند و از آن روى مى‏گردانند» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ).

    همين حوادثى را كه همه روز با چشم خود مى‏نگرند: اسرار اين نظام شگرف، اين طلوع و غروب خورشيد، اين غوغاى حيات و زندگى در گياهان، پرندگان، حشرات و انسانها، و اين زمزمه جويباران، اين همهمه نسيم و اين همه نقش عجب كه بر در و ديوار وجود است، به اندازه‏اى آشكار مى‏باشد كه هر كس در آنها و خالقش نينديشد، همچنان نقش بود بر ديوار!

    (آيه 106)- در اين آيه اضافه مى‏كند: «و بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند» و ايمانشان خالص نيست، بلكه آميخته با شرك است» (وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ).

    ممكن است خودشان چنين تصور كنند كه مؤمنان خالصى هستند، ولى رگه‏هاى شرك در افكار و كردارشان غالبا وجود دارد و لذا در روايتى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «شرك در اعمال انسان مخفى‏تر است از حركت مورچه».

    يك موحد خالص كسى است كه غير از خدا، معبودى به هيچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر كارش براى او انجام پذيرد، قانونى جز قانون خدا را به رسميت نشناسد.

    (آيه 107)- در اين آيه به آنها كه ايمان نياورده‏اند و از كنار آيات روشن الهى بى‏خبر مى‏گذرند و در اعمال خود مشركند، هشدار مى‏دهد كه: «آيا اينها خود را از اين موضوع ايمن مى‏دانند كه عذاب فراگير الهى (ناگهان و بدون مقدمه بر آنها نازل شود» و همه آنها را در بر گيرد (أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ).

    و «يا اين كه قيامت ناگهان فرا رسد (و دادگاه بزرگ الهى تشكيل گردد و به حساب آنها برسند) در حالى كه آنها بى‏خبر و غافلند» (أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).

  5. #55
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 108)- در اين آيه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مأموريت پيدا مى‏كند كه آيين و روش و خط خود را مشخص كند، مى‏فرمايد: «بگو: راه و طريقه من اين است كه همگان را به سوى اللّه (خداوند واحد يكتا) دعوت كنم» (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ).

    سپس اضافه مى‏كند: من اين راه را بى‏اطلاع يا از روى تقليد نمى‏پيمايم، بلكه «از روى آگاهى و بصيرت، خود و پيروانم» همه مردم جهان را به سوى اين طريقه مى‏خوانيم (عَلى‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي).

    اين جمله نشان مى‏دهد كه هر مسلمانى كه پيرو پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است بايد با سخن و عملش ديگران را به راه «اللّه» دعوت كند.

    سپس براى تأكيد، مى‏گويد: «خداوند (يعنى همان كسى كه من به سوى او دعوت مى‏كنم) پاك و منزه است از هرگونه عيب و نقص و شبيه و شريك» (وَ سُبْحانَ اللَّهِ).

    باز هم براى تأكيد بيشتر مى‏گويد: و من از مشركان نيستم» و هيچ گونه شريك و شبيهى براى او قائل نخواهم بود (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

    در واقع اين از وظايف يك رهبر راستين است كه با صراحت برنامه‏ها و اهداف خود را اعلام كند.

    قرار گرفتن اين آيه به دنبال آيات «يوسف» اشاره‏اى است به اين كه راه و رسم من از راه و رسم يوسف پيامبر بزرگ الهى نيز جدا نيست، او هم همواره حتى در كنج زندان دعوت به «اللّه الواحد القهّار» مى‏كرد، و غير او را اسمهاى بى‏مسمايى مى‏شمرد كه از روى تقليد از جاهلانى به جاهلان ديگر رسيده است، آرى! روش من و روش همه پيامبران نيز همين است.

  6. #56
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 109)- و از آنجا كه يك اشكال هميشگى اقوام گمراه و نادان به پيامبران اين بوده است كه چرا آنها انسانند! قرآن مجيد يك بار ديگر به اين ايراد پاسخ مى‏گويد: «ما هيچ پيامبرى را قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه آنها مردانى بودند كه وحى به آنها مى‏فرستاديم، مردانى كه از شهرهاى آباد و مراكز جمعيت برخاستند» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏).

    آنها نيز در همين شهرها و آباديها همچون ساير انسانها زندگى مى‏كردند، و در ميان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نيازها و مشكلاتشان به خوبى آگاه بودند.

    سپس اضافه مى‏كند: براى اين كه اينها بدانند سر انجام مخالفتهايشان با دعوت تو كه دعوت به سوى توحيد است چه خواهد بود، خوب است بروند و آثار پيشينيان را بنگرند «آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود؟» (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

    كه اين «سير در ارض» و گردش در روى زمين، مشاهده آثار گذشتگان، ويرانى قصرها و آباديهايى كه در زير ضربات عذاب الهى درهم كوبيده شد بهترين درس را به آنها مى‏دهد، درسى زنده، و محسوس، و براى همگان قابل لمس! و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و سراى آخرت براى پرهيزكاران مسلما بهتر است» (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا).

    «آيا تعقل نمى‏كنيد و فكر و انديشه خويش را به كار نمى‏اندازيد» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

    چرا كه اينجا سرايى است ناپايدار و آميخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجا سرايى است جاودانى و خالى از هرگونه رنج و ناراحتى.

  7. #57
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: سوره يوسف [12]

    (آيه 110)- در اين آيه اشاره به يكى از حساسترين و بحرانى‏ترين لحظات زندگى پيامبران كرده، مى‏گويد: پيامبران الهى در راه دعوت به سوى حق، همچنان پافشارى داشتند و اقوام گمراه و سركش همچنان به مخالفت خود ادامه مى‏دادند «تا آنجا كه پيامبران از آنها مأيوس شدند، و (مردم) گمان بردند كه به آنها دروغ گفته شده است، در اين هنگام يارى ما به سراغ آنها آمد، آنان را كه خواستيم نجات يافتند» (حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ).

    و در پايان آيه مى‏فرمايد: «عذاب و مجازات ما از قوم گنهكار و مجرم، بازگردانده نمى‏شود» (وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ).

    اين يك سنت الهى است، كه مجرمان پس از اصرار بر كار خود و بستن تمام درهاى هدايت به روى خويشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهاى الهى به سراغشان مى‏آيد و هيچ قدرتى قادر بر دفع آن نيست.

    (آيه 111)- آخرين آيه اين سوره محتواى بسيار جامعى دارد، كه تمام بحثهايى كه در اين سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن اين كه «در سرگذشت آنها (يوسف و برادرانش و انبياء و رسولان گذشته و اقوام مؤمن و بى‏ايمان) درسهاى بزرگ عبرت براى همه انديشمندان است» (لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ).

    آيينه‏اى است كه مى‏توانند در آن، عوامل پيروزى و شكست، كاميابى و ناكامى، خوشبختى و بدبختى، سر بلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد و آنچه بى‏ارزش است، در آن ببيند.

    ولى تنها «اولى الالباب» و صاحبان مغز و انديشه هستند كه توانايى مشاهده اين نقوش عبرت را بر صفحه اين آيينه عجيب دارند.

    و به دنبال آن اضافه مى‏كند: «آنچه گفته شد يك افسانه ساختگى و داستان خيالى و دروغين نبود» (ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‏).

    اين آيات كه بر تو نازل شده و پرده از روى تاريخ صحيح گذشتگان برداشته، ساخته مغز و انديشه تو نيست، «بلكه (يك وحى بزرگ آسمانى است، كه) كتب اصيل انبياى پيشين را نيز تصديق و گواهى مى‏كند» (وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).

    به علاوه هر آنچه انسان به آن نياز دارد، «و شرح هر چيزى» كه پايه سعادت انسان است در اين آيات آمده است (وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ).

    و به همين دليل «مايه هدايت (جستجوگران) و مايه رحمت براى همه كسانى است كه ايمان مى‏آورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

    «پايان سوره يوسف»

صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 456

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •