RE: روایتی شنیدنی از زندگی شهید تهرانی مقدم
در خانواده و در حضور فرزند و همسرش روحیه آرامی داشت و خیلی خانواده اش را دوست داشت.
من بعد از پایان جنگ، خانه مان را مرکز خیریه کردم. تمام مخارج خیریه را حسن آقا می دادند. وقتی می آمد خانه بلافاصله می
نشست می گفت چند نفر مراجعه کردند چند نفر را رفع رجوع کردید، چی لازم دارید، و کمک می کرد.
حسن آقا متواضع و مؤدب و فقیرنواز بود دوست داشت به فقرا کمک کند. نمی گذاشت کسی از این خیریه نا امید بیرون برود خدا
کمکم کند که این خیریه را بتوانم اداره کنم و در این خیریه بسته نشود و ثوابش برسد به روح شهداء و حسن آقا و علی آقا.
روزهای جمعه حتماً می آمد خونه ما و اگر هم نمی توانست زنگ می زد من ماموریتم یا کار دارم نمیتونم بیام.