RE: فصل پنجم: كنترل گناه
1- تفكر در امور گوناگون
تفكر در عاقبت گناه، عامل توبه است.
تفكر در فناى دنيا، عامل زهد است.
تفكر در نعمتها، عامل حب خداست.
تفكر در حوادث عبرتآموز، عامل تواضع است.
تفكر در مرگ عامل كنترل هوسهاى نفسانى است.
تفكر در احوال بزرگان، عامل مقايسه و رشد است.
تفكر در عواقب كار، عامل مصونيت از گناه است.
تفكر در عذاب الهى، عامل خوف از خداست.
تفكر در ضعفها، عامل توكل است.
تفكر در تاريخ، عامل عبرت است.
تفكر در آفريدهها، عامل ايمان به خدا است.
تفكر در مفاسد اخلاقى، عامل تهذيب است.
تفكر در سختىهاى ديگران، عامل استقامت است.
تفكر در نيكى و مهربانىهاى والدين، عامل احسان به آنها است.
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
از خصوصيات فكر و تفكر اين است كه:
فكر عبادتى است بى ريا، زيرا پيدا نيست تا ريا بردار باشد.
فكر عبادتى است بىوسيله، هر چيز مانند نماز و حج، نياز به وسيله مانند مهر و لباس و وسايل نقليه و ... دارد، ولى فكر نياز به وسيله ندارد.
بطور كلى تفكر و انديشهى صحيح، بطور مستقيم يا غير مستقيم عامل بازدارنده از انحرافات و گناهان مىشود، و همچون آينهى صاف نشان دهندهى زيبايىها و زشتىها است. چنانكه حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
«الفكر مرآة صافية» «1»
«فكر آينهى صاف است.»
و نيز: «ما زل من احسن الفكر» «2»
«كسى كه نيكو بينديشد، دستخوش لغزش نمىشود.»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 5
(2). ميزان الحكمة، ج 7 ص 538
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
2- توجه به حضور خدا در همه جا
ايمان به خدا، و ياد او در همه حال و اعتقاد به اينكه همه ما در محضر خدا هستيم از اساسى ترين اهرمهاى بازدارنده از گناه است، اثر و نقشى كه اين عقيده در كنترل انسان و جلوگيرى از طغيان غرائز حيوانى دارد، هيچ چيز چنين اثر و نقش را ندارد. و قدرت ايمان به خدا و ياد او در ريشهكن نمودن گناه از همهى قدرتها نيرومندتر است. سازمانهاى پليسى و انتظامى با فقدان ايمان و تكيهگاه معنوى هرگز نمىتوانند در اصلاح فرد و جامعه توفيق يابند.
ايمان به خدا و اعتقاد به آگاهى او بر همه چيز و حضور او در همه جا، در انسان آنچنان نيرويى در برابر گناه به وجود مىآورد كه او را همچون سپرى فولادين و نفوذ ناپذير در برابر گناهان مىكند.
نيروهاى انتظامى و امنيتى، هر چند قوى و گسترده باشند قادر به جلوگيرى از گناهان مخفى نيستند و هرگز نمىتوانند در كنترل گناهان در خلوت نقشى داشته باشند. ولى ايمان درونى مىتواند نقش خلل ناپذيرى در بازدارى انسان از گناهان آشكار و پنهان ايفا كند، بر همين اساس در آيات و روايات بر نقش ايمان در بازدارى از گناه بسيار تكيه شده است.
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
به عنوان نمونه قرآن مىفرمايد:
«ألَم يَعلَم بِأنّ اللّه يَرى» «1»
«آيا انسان نمىداند كه خداوند همه اعمالش را مىبيند؟»
«إنّ ربّكَ لَبِالمِرصاد» «2»
«قطعاً پروردگار تو در كمينگاه است.»
«يَعلَم خائِنَة الاعيُن و ما تُخفِى الصُّدور» «3»
«خداوند چشمهايى را كه به خيانت گردش مىكند، مىداند و بر آنچه در سينهها پنهان است. آگاه مىباشد.»
در قرآن واژهى «بصير» «خدا بيناست» 51 بار، و واژه «سميع» «خدا شنواست» 49 بار آمده است.
اين آيات به روشنى بيان مىكند كه همه ما در محضر خداى بزرگ هستيم. در هرجا، در خلوت و جلوت، هر كارى بكنيم و حتى اگر در فكر و مغز خود، مطلبى را تصور كنيم، خداوند به آن آگاه است و در كمين انسان گنهكار است؛
در مقامى كه كنى قصد گناه-----گر كند كودكى از دور نگاه
شرم دارى، زگنه در گذرى-----پرده عصمت خود را ندرى
شرم بادت كه خداوند جهان-----كه بود خالق اسرار نهان
بر تو باشد نظرش بىگه و گاه-----تو كنى در نظرش قصد گناه
راننده وقتى كه به چهارراه مىرسد، همين كه چراغ راهنمايى قرمز شد، از ترس پليس و جريمه، توقف مىكند، آيا نبايد انسان در محضر خدا و در برابر ديد خدا، خود را كنترل كند؟! و از مجازات الهى بترسد؟
در دعاى «يستشير» كه از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده مىخوانيم:
«أسمَع السّامَعين أبصَر النّاظِرين»
«خدواندى كه شنواترين شنواها و بيناترين بينندگان است.»
__________________________________________________
(1). علق/ 14
(2). فجر/ 14
(3). مؤمن/ 19
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«اتّقوا مَعاصِى اللّه فى الخَلوات، فانّ الشّاهِد هو الحاكم» «1»
«از معصيت خدا در پنهانى و خلوتگاهها بپرهيزيد، چرا كه شاهد همان دادرس است.»
«و لا تَهتكوا أستاركم عند مَن يَعلم أسراركم» «2»
«پرده خويش را در نزد خداوندى كه از اسرارتان آگاه است، ندريد.»
شخصى به حضور امام حسين عليه السلام آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله من يك شخص گنهكار هستم و نمىتوانم گناهم را ترك كنم، مرا موعظه كن. حضرت عليه السلام فرمود:
«إفعَل خَمسَة أشياء و أذنب ما شئت ....» «3»
«پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه مىخواهى گناه كن؛
روزى خدا را مخور، و آنچه مىخواهى گناه كن.
از زير حكومت خدا بيرون برو و آنچه خواهى گناه كن.
جايى را انتخاب كن تا خدا تو را نبيند و هر چه خواهى گناه كن. وقتى عزرائيل براى گرفتن جانت نزد تو آمد او را از خود بران و هرچه خواهى گناه كن. و زمانى كه مالك دوزخ تو را به سوى آتش برد، تو به سوى آتش مرو و آنچه خواهى گناه كن.»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 324
(2). نهج البلاغه، خطبه 203
(3). بحار، ج 17، منهاج الشهاده، ص 311
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
ياد خدا
بدون شك يكى از عوامل زمينهساز گناه غفلت و سرمستى است، و ذكر و ياد خدا از عوامل بازدارندهى گناه مىباشد.
امام باقر عليه السلام فرمودند: «1»
سه چيز از مهمترين امورى است كه خداوند بر خلق فرض كرده است:
انصاف و فداكارى در مورد برادر ايمانى و ياد خدا در هر حال.
سپس فرمود: ياد خدا آنست كه هنگام نزديك شدن به گناه، انسان به ياد خدا بيفتد و همين امر او را از گناه باز دارد.
آنگاه فرمود: همين است سخن خداوند كه مىفرمايد:
«إنّ الّذينَ اتّقوا إذا مَسّهم طائف مِن الشّيطان تذكّروا فاذا هم مُبصِرون» «2»
«پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسههاى شيطان شوند بياد خدا مىافتند و بينا مىگردند.»
امام صادق عليه السلام در ضمن گفتارى دربارهى ذكر خدا فرمودند:
«منظور، ياد كردن خداست به هنگامى كه انسان با حلال و حرام روبرو مىشود اگر طاعت خدا باشد آن را انجام مىدهد و اگر معصيت باشد آن را ترك مىكند.». «3»
تذكر اين نكته در اينجا لازم است كه در قرآن از امورى مانند: شيطان، اموال، اولاد، تجارت و تمتع بيش از حد از متاع دنيا، به عنوان عوامل غفلت و مانع ذكر، سخن به ميان آمده است.
بنابراين ذكر خدا، وقتى ثمربخش و بازدارنده گناه است كه حجابهاى غفلت فرا راه آن قرار نگيرد.
__________________________________________________
(1). بحار، ج 93 ص 379. ميزان الحكمه، ج 3 ص 425
(2). اعراف/ 201
(3). بحار، ج 93 ص 154
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
3- خود شناسى و توجه به شخصيت انسانى
يكى از عوامل بازدارنده گناه اين است كه انسان شخصيت خود را بشناسد و به آن توجه داشته باشد چرا كه بخشى از گناهان بر اثر آن است كه انسان به ارزش خود پى نبرده است.
به عنوان مثال: اگر بچه در خانه استكانى را بشكند به او تندى مىكنى كه چرا استكان را شكستى، ولى همين بچه اگر در كنار مهمانها، ديس قيمتى غذا را بشكند، با كمال خونسردى مىگويى مهم نيست جانت بسلامت! در اينجا به شخصيت خود نزد مهمانها توجه كردى و همين باعث گرديد كه خود را كنترل نمودى.
شخصيت انسان از ديدگاه قرآن
انسان از ديدگاه قرآن، خليفهى خدا و مسجود فرشتگان مىباشد.
خداوند همه چيز را براى او آفريده و تحت تسخير او قرار داده است؛
«و سَخّر لَكم ما فِى السّموات و ما فِى الأرض جَميعاً منه» «1»
«و خداواند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته است.»
«و لَقد كرَّمنا بنى آدم و حَمَلناهم فِى البَرّ و البَحر و رزقناهم من الطّيّباتِ و فَضّلناهم على كَثيرٍ ممّن خَلقنا تَفضيلًا» «2»
«و هر آينه فرزندان آدم را گرامى داشتيم و در خشكى و دريا (بر مركبها و كشتى) برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسيارى از آفريدگان برترى كامل بخشيديم»
اين تعبيرات بيانگر شخصيت ارزشمند و والاى بشر، و مواهب مادى و معنوى الهى نسبت به اوست كه گل سرسبد موجودات است.
__________________________________________________
(1). جاثيه/ 13
(2). اسراء/ 70
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
خداوند در سوره توبه خطاب به مؤمنين مىفرمايد:
«أرَضيتم بِالحَيوة الدّنيا» «1»
«آيا شما به زندگى دنيا راضى شدهايد؟»
يعنى تو انسان هستى، شخصيت تو بسيار بالاتر از دنيا است خود را به دنيا نفروش. اگر شما ماشين نو و گران قيمتى داشته باشيد آن رابه جاده خاكى نمىبريد مىگوييد حيف است با اين ماشين به اين جاده بروم.
خداوند تو را خليفه و برترين موجود خود خوانده، آيا حيف نيست آن را در كژراهههاى پليدى و گناه نابود سازى؟
به راستى اگر ما خود را بشناسيم و به شخصيت خود توجه كنيم، همين توجه ما را از گناه باز مىدارد ولى وقتى كه خود را پست و خوار و پوچ تصور كنيم به پستى تن مىدهيم؛
در سورهى زخرف مىخوانيم:
«فَاسْتَخفّ قومَه فَاطاعُوه» «2»
«فرعون قومش را تحقير و تحميق كرد پس آنان از او اطاعت كردند.»
يعنى: برنامههاى استعمارى و استثمارى فرعون، مردم را بى شخصيت و تهى از خود كرد، وقتى آنها خود را پست و كوچك تصور كردند به دنبال فرعون راه افتادند ولى اگر شخصيت خود را مىشناختند و به آن توجه داشتند هرگز زندگى خود را فداى زندگى آلوده فرعون نمىنمودند ولى به عكس همين احساس حقارت آنها را به بندگى غير خدا واداشت.
__________________________________________________
(1). توبه/ 38
(2). زخرف/ 54
RE: فصل پنجم: كنترل گناه
خود شناسى از ديدگاه روايات
1- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«انّه ليس لَانفُسكم ثَمنٌ الّا الجّنة فلاتَبيعوها الّا بها» «1»
«بدانيد كه جان شما هيچ بهايى جز بهشت ندارد پس آن را به كمتر از بهشت نفروشيد.»
2- نيز آن حضرت فرمودند:
«قبيح بذى العقل أن يكون بهيمة وقد امكنة أن يكون انساناً» «2»
«براى خردمند زشت است كه همچون حيوان باشد، با اينكه براى او ممكن است انسان باشد.»
3- و از سخنان آن حضرت عليه السلام است:
«ما تكبّر الّا وضيع» «3»
«تكبر نمىورزد مگر انسان بى شخصيت.»
4- امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«القَلب حَرَم اللّه فَلا تَسكنوا حَرَم اللّه غَير اللّه»
«قلب حرم خداست، غير خدا را در حرم خدا جاى ندهيد.»
به راستى انسان كه قلبش مىتواند حرم خدا باشد، چرا بر اثر گناه و نافرمانى از خدا، خود را به چاه سقوط مىافكند؟
5- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«عجبت لمن ينشد ضالته، و قد اضل نفسه فلا يطلبها» «4»
«در شگفتم از كسى كه در جستجوى گمشدهاش برمىآيد و حال آن كه (شخصيت) خود را گم كرده است و در جستجوى آن برنمىآيد!!»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 456
(2). اخلاق حجة الاسلام فلسفى، ج 2 ص 12
(3). فهرست غرر، (كبر)
(4). غرر و درر آمدى، ج 4 ص 340