-
سوره احزاب [33]
سوره احزاب [33]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 73 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره يكى از پربارترين سورههاى قرآن مجيد است، و مسائل متنوع و بسيار مهمى را در زمينه اصول و فروع اسلام تعقيب مىكند.
بحثهايى را كه در اين سوره آمده است مىتوان به هفت بخش تقسيم كرد:
بخش اول سر آغاز سوره است كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را به اطاعت خداوند و ترك تبعيت از كافران و پيشنهادهاى منافقان دعوت مىكند.
بخش دوم به پارهاى از خرافات زمان جاهليت مانند مسأله «ظهار» كه آن را وسيله طلاق و جدائى زن و مرد از هم مىدانستند، و همچنين مسأله پسر خواندگى (تبنّى) اشاره كرده و قلم بطلان بر آنها مىكشد.
بخش سوم كه مهمترين بخش اين سوره است مربوط به جنگ احزاب و حوادث تكان دهنده آن، و پيروزى اعجازآميز مسلمين بر كفار است.
بخش چهارم مربوط به همسران پيامبر است كه بايد در همه چيز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.
بخش پنجم به داستان «زينب» دختر «جحش» كه روزى همسر پسر خوانده پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله «زيد» بود و از او جدا شد اشاره مىكند.
بخش ششم از مسأله حجاب سخن مىگويد و همه زنان با ايمان را به رعايت اين دستور اسلامى توصيه مىكند.
بخش هفتم كه آخرين بخش را تشكيل مىدهد، اشارهاى به مسأله مهم «معاد» دارد، و راه نجات در آن عرصه عظيم و همچنين مسأله امانت دارى بزرگ انسان يعنى مسأله تعهد و تكليف و مسؤوليت او را شرح مىدهد.
از آنجا كه بخش مهمى از اين سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مىپردازد اين نام براى آن انتخاب شده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره احزاب را تلاوت كند و به خانواده خود تعليم دهد از عذاب قبر در امان خواهد بود».
و از امام صادق عليه السّلام نقل شده: «كسى كه سوره احزاب را بسيار تلاوت كند در قيامت در جوار پيامبر و خاندان او خواهد بود».
البته اين گونه فضائل و افتخارات براى تلاوتى است كه مبدأ انديشه گردد و انديشهاى كه افق فكر انسان را چنان روشن سازد كه پرتوش در اعمال او ظاهر گردد.
-
RE: سوره احزاب [33]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد، گفتهاند: اين آيات در مورد «ابو سفيان» و بعضى ديگر از سران كفر و شرك نازل شده كه بعد از جنگ «احد» از «پيامبر اسلام» صلّى اللّه عليه و آله امان گرفتند و وارد مدينه شدند و خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و عرض كردند: «اى محمّد! بيا و از بدگويى به خدايان ما صرف نظر كن، و بگو آنها براى پرستش كنندگانشان شفاعت مىكنند.»
اين پيشنهاد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را ناراحت كرد، عمر بر خاست و گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشير بگذرانم! پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «من به آنها امان دادم چنين چيزى ممكن نيست» اما دستور داد آنها را از مدينه بيرون كنند.
اين آيات نازل شد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه به اين گونه پيشنهادها اعتنا نكند.
تفسير:
تنها از وحى الهى پيروى كن! از خطرناكترين پرتگاههايى كه بر سر راه رهبران بزرگ قرار دارد مسأله پيشنهادهاى سازشكارانهاى است كه از ناحيه مخالفان مطرح مىگردد.
مشركان «مكّه» و منافقان «مدينه» بارها كوشيدند كه با طرح پيشنهادهاى سازشكارانه پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله را از خط «توحيد» منحرف سازند.
اما نخستين آيات سوره احزاب نازل شد و به توطئه آنها پايان داد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به ادامه روش قاطعانهاش در خط توحيد بدون كمترين سازش دعوت نمود.
اين آيات مجموعا چهار دستور مهم به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدهد:
دستور اول: در زمينه تقوا و پرهيزكارى است كه زمينه ساز هر برنامه ديگرى مىباشد، مىفرمايد: «اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن» (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ).
حقيقت «تقوا» همان احساس مسؤوليت درونى است و تا اين احساس مسؤوليت نباشد انسان به دنبال هيچ برنامه سازندهاى حركت نمىكند.
دستور دوم: نفى اطاعت كافران و منافقان است، مىفرمايد: «و از كافران و منافقان اطاعت مكن»! (وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ).
و در پايان اين آيه براى تأكيد اين موضوع مىگويد: «خداوند عالم و حكيم است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً). اگر فرمان ترك پيروى آنها را به تو مىدهد روى علم و حكمت بىپايان اوست.
به هر حال، بعد از تقوا و احساس مسؤوليت، نخستين وظيفه، شستشوى صفحه دل از اغيار و ريشه كن نمودن خارهاى مزاحم از اين سر زمين است.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 2)- در سومين دستور مسأله بذر افشانى توحيد و تبعيت از وحى الهى را مطرح كرده، مىگويد: «و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مىشود پيروى كن» (وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ).
و مراقب باش و بدان «كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
بنا بر اين نخست بايد ديو را از درون جان بيرون راند تا فرشته در آيد.
بايد طاغوت زدايى كرد تا حكومت اللّه و نظام الهى جانشين آن گردد.
(آيه 3)- و از آنجا كه در ادامه اين راه مشكلات فراوان است و تهديد و توطئه و كارشكنى بسيار زياد، چهارمين دستور را به اين صورت صادر مىكند:
«و بر خدا توكل كن» و از توطئههايشان نترس! (وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ).
«و همين بس كه خداوند ولى و حافظ و مدافع (انسان) باشد» (وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا). اگر هزار دشمن قصد هلاكت تو را دارند، چون من دوست و ياور توام از دشمنان باكى نداشته باش.
گر چه مخاطب در اين آيات شخص پيامبر است، ولى پيداست كه دستورى است براى همه مؤمنان، و همه مسلمانان جهان در هر عصر و هر زمان.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 4)- ادعاهاى بيهوده! در تعقيب آيات گذشته كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىداد تنها از وحى الهى تبعيت كند نه از كافران و منافقان، در اينجا نتيجه تبعيت از آنها را منعكس مىكند كه پيروى از آنان انسان را به يك مشت خرافات و اباطيل و انحرافات دعوت مىنمايد كه سه مورد آن در اين آيه بيان شده است.
نخست مىفرمايد: «خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده»! (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ).
جمله فوق معنى عميقى دارد و آن اين كه انسان يك قلب بيشتر ندارد و در اين قلب جز عشق يك معبود نمىگنجد، آنها كه دعوت به شرك و معبودهاى متعدد مىكنند، بايد قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر يك را كانون عشق معبودى سازند! لذا در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير اين آيه مىخوانيم كه فرمود:
«دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك قلب نمىگنجد چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است كه با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه كه طلا در كوره خالص مىشود هر كس مىخواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش كند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست و ما هم از او نيستيم».
بنا بر اين قلب واحد، كانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مىكند چرا كه انسان نمىتواند حقيقتا معتقد به چيزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.
قرآن سپس به خرافه ديگرى از عصر جاهليت مىپردازد و آن خرافه «ظهار» است، آنها هنگامى كه از همسر خود ناراحت مىشدند و مىخواستند نسبت به او اظهار تنفر كنند به او مىگفتند: «انت علىّ كظهر امّى تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! و با اين گفته او را به منزله مادر خود مىپنداشتند و اين سخن را به منزله طلاق! قرآن در دنباله اين آيه مىگويد: «خداوند هرگز همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مىدهيد مادران شما قرار نداده» و احكام مادر را، در مورد آنان مقرر نكرده است (وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ).
-
RE: سوره احزاب [33]
اسلام اين برنامه جاهلى را امضا نكرد، بلكه براى آن مجازاتى قرار داد و آن اين كه: شخصى كه اين سخن را مىگويد حق ندارد با همسرش نزديكى كند تا اين كه كفاره لازم را بپردازد، و اگر كفاره نداد و به سراغ همسر خود نيز نيامد همسر مىتواند با توسل به «حاكم شرع» او را وادار به يكى از دو كار كند يا رسما و طبق قانون اسلام او را طلاق دهد و از او جدا شود، و يا كفاره دهد و به زندگى زناشويى همچون سابق ادامه دهد.
سپس به سومين خرافه جاهلى پرداخته، مىگويد: «و (نيز، خداوند) فرزند خواندههاى شما را، فرزند حقيقى شما قرار نداده است» (وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ).
توضيح اينكه: در عصر جاهليت معمول بوده كه بعضى از كودكان را به عنوان فرزند خود انتخاب مىكردند، و آن را پسر خود مىخواندند و به دنبال اين نامگذارى تمام حقوقى را كه يك پسر از پدر داشت براى او قائل مىشدند از پدر خواندهاش ارث مىبرد و پدر خوانده نيز وارث او مىشد، و تحريم زن پدر يا همسر فرزند در مورد آنها حاكم بود.
اسلام، اين مقررات غير منطقى و خرافى را به شدت نفى كرد.
لذا قرآن بعد از اين جمله مىافزايد: «اين سخن شماست كه به دهان خود مىگوييد» سخنى باطل و بىپايه (ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ).
مىگوييد فلان كس پسر من است، در حالى كه در دل مىدانيد قطعا چنين نيست، اين امواج صوتى فقط در فضاى دهان شما مىپيچد و خارج مىشود، و هرگز از اعتقاد قلبى سر چشمه نمىگيرد.
اينها سخنان باطلى بيش نيست «اما خداوند حق را مىگويد و او به راه راست هدايت مىكند» (وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ).
سخن حق به سخنى گفته مىشود كه با واقعيت عينى تطبيق كند، يا اگر يك مطلب قراردادى است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضيه باشد، و مىدانيم مسأله ناپسند «ظهار» در عصر جاهليت، و يا «پسر خواندگى» كه حقوق فرزندان ديگر را تا حد زيادى پايمال مىكرد نه واقعيت عينى داشت و نه قراردادى حافظ مصلحت عموم بود.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 5)- سپس قرآن براى تأكيد بيشتر و روشن ساختن خط صحيح و منطقى اسلام چنين مىافزايد: «آنها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خدا عادلانهتر است» (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
و براى رفع بهانهها اضافه مىكند: «و اگر پدرانشان را نمىشناسيد آنها برادران دينى و موالى شما هستند» (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ).
يعنى عدم شناخت پدران آنها دليل بر اين نمىشود كه نام شخص ديگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذاريد، بلكه مىتوانيد آنها را به عنوان برادر دينى يا دوست و هم پيمان خطاب كنيد.
ولى از آنجا كه گاه انسان بر اثر عادت گذشته، يا سبق لسان، و يا اشتباه در تشخيص نسب افراد، ممكن است كسى را به غير پدرش نسبت دهد و اين از حوزه اختيار انسان بيرون است، خداوند عادل و حكيم، چنين كسى را مجازات نخواهد كرد.
لذا در ذيل آيه مىافزايد: «اما گناهى بر شما نيست در خطاهايى كه از شما سر مىزند» و بىتوجه آنها را به نام ديگران صدا مىزنيد (وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ).
«ولى آنچه را از روى عمد و اختيار مىگوييد» مورد حساب قرار خواهد داد (وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ).
«و خداوند، آمرزنده و رحيم است» (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً). گذشتهها را بر شما مىبخشد، سهو و نسيان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار مىدهد.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 6)- اين آيه به مسأله مهم ديگرى يعنى ابطال نظام «مؤاخات» مىپردازد.
توضيح اينكه: هنگامى كه مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كردند و اسلام پيوند و رابطه آنها را با بستگان مشركشان كه در مكه بودند بكلى بريد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به فرمان الهى، مسأله عقد اخوت و پيمان برادرى را در ميان آنها بر قرار ساخت. به اين ترتيب كه ميان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پيمان اخوت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقيقى از يكديگر ارث مىبردند، ولى اين يك حكم موقت و مخصوص به اين حالت فوقالعاده بود.
آيه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوريكه جانشين نسب شود ابطال كرد و حكم ارث و مانند آن را مخصوص خويشاوندان حقيقى قرار داد.
منتهى در اين آيه قبل از ذكر اين نكته، به دو حكم ديگر، يعنى «اولويّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت به مؤمنين»، و «بودن زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذكر شده است.
مىفرمايد: «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). يعنى، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حكومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مىباشد.
البته پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معصوم است و نماينده خدا جز خير و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمىگيرد.
«و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).
البته مادر معنوى و روحانى، همانگونه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پدر روحانى و معنوى امت است.
-
RE: سوره احزاب [33]
اين ارتباط و پيوند معنوى، تنها تأثيرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پيامبر بود، يعنى مسلمانان حق داشتند، با دختران پيامبر ازدواج كنند، در حالى كه هيچ كس با دختر مادر خود نمىتواند ازدواج كند، و نيز مسأله محرميّت و نگاه كردن به همسران پيامبر براى هيچ كس جز محارم آنها مجاز نبود.
با اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنين هستند، هيچگاه از آنها ارث نمىبرند، چگونه مىتوان انتظار داشت كه پسر خواندهها وارث گردند.
سپس مىافزايد: «و خويشاوندان نسبت به يكديگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولى هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ).
ولى با اين حال براى اين كه راه را بكلى به روى مسلمانان نبندد و بتوانند براى دوستان و كسانى كه مورد علاقه آنها هستند چيزى به ارث بگذارند- هر چند از طريق وصيت نسبت به ثلث مال باشد- در پايان آيه اضافه مىكند: «مگر اين كه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد» و سهمى از اموال خود را به آنها بدهيد (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً).
و در آخرين جمله براى تأكيد همه احكام گذشته، يا حكم اخير، مىفرمايد:
«اين حكم در كتاب (الهى) نوشته شده است» (كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً).
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 7)- پيمان محكم الهى: از آنجا كه در آيه قبل اختيارات وسيع و گسترده پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان شد، در اينجا وظائف سنگين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ساير پيامبران بزرگ را بيان مىكند، زيرا مىدانيم همواره اختيارات توأم با مسؤوليتهاست.
نخست مىفرمايد: به خاطر بياور «هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم» كه در اداى مسؤوليت تبليغ و رسالت كوتاهى نكنند! (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً).
به اين ترتيب نخست تمام پيامبران را در مسأله ميثاق مطرح مىكند، سپس از پنج پيامبر اولوا العزم نام مىبرد كه در آغاز آنها شخص پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتى كه دارد آمده است.
اين پيمان مؤكد همان ادا كردن مسؤوليت تبليغ و رسالت و رهبرى و هدايت مردم در تمام زمينهها و ابعاد است.
و نيز موظف بودند يكديگر را تأييد نمايند، و پيامبران پيشين، امتهاى خود را براى پذيرش پيامبران بعد آماده سازند، همانگونه كه پيامبران بعد بايد دعوت پيامبران پيشين را تصديق و تأكيد نمايند.
(آيه 8)- در اين آيه هدف از بعثت انبياء و پيمان مؤكدى را كه از آنها گرفته شده است چنين بيان مىكند: «هدف اين است كه خداوند از صدق راستگويان پرسش كند و براى كافران عذاب دردناك آماده ساخته است» (لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً).
منظور از «الصَّادِقِينَ» مؤمنانى مىباشند كه در ميدان حمايت از آيين خدا، و جهاد و ايستادگى در برابر مشكلات، و بذل جان و مال، صداقت و راستگويى خود را به ثبوت رساندهاند.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 9)- آزمايش بزرگ الهى در ميدان احزاب: اين آيه و چندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه را تشكيل مىدهد پيرامون يكى از بزرگترين آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مىگويد.
اين آيات از يكى از مهمترين حوادث تاريخ اسلام، يعنى جنگ احزاب، كه در سال پنجم هجرى واقع شد بحث مىكند.
جنگ «احزاب» چنانكه از نامش پيداست مبارزه همه جانبهاى از ناحيه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود كه با پيشرفت اين آيين منافع نامشروعشان به خطر مىافتاد.
نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهى از يهود «بنى نضير» روشن شد كه به مكّه آمدند و طايفه «قريش» را به جنگ با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشويق كردند و به آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان بايستند، سپس به سراغ قبيله «غطفان» رفتند، و آنها را نيز آماده كارزار كردند.
اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله «بنى اسد» و «بنى سليم» نيز دعوت كردند، و چون همگى خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم دادند تا كار اسلام را براى هميشه يكسره كنند.
مسلمانان به فرمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شور نشستند و قبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدينه را خندقى كندند- و به همين جهت يكى از نامهاى اين جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسيار سخت و خطرناكى بر مسلمانان گذشت منافقين در ميان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعيت انبوه دشمن و كمى لشكريان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشكر كفر را ده هزار، و لشكر اسلام را سه هزار نفر نوشتهاند- و آمادگى آنها از نظر تجهيزات جنگى آينده سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مىساخت.
ولى خدا مىخواست در اينجا آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد وصف منافقين را نيز از صفوف مسلمين مشخص سازد.