توطئه بر ضد غدير: قتل پيامبر و صحيفه ملعونه اول
با پايان يافتن مراسم بيعت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با کاروان از غدير حرکت کردند؛ و يک روز و شب سير کردند تا به کوه بلند هَرْشي رسيدند. منافقيني که نقشه ي قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را کشيده بودند جلوتر از حضرت ظرفهاي بزرگي به قله کوه بردند و آنها را پر از شن کرده و پنهان شدند. [1] .
حذيفه ادامه داد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، من و عمار را صدا زد و به او دستور داد تا از پشت سر شتر را راهنمايي کند و من هم افسار شتر را بگيرم، تا آنکه به قله ي کوه رسيديم.
ناگهان افرادي که پنهان شده بودند از پشت سر ما هجوم آورده و ظرفهاي پر از شن را به طرف پاهاي شتر غلطاندند. شتر وحشت کرد و نزديک بود بِرَمَد و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر زمين بياندازد که حضرت با صداي بلند فرمود: «حرکت مکن که جاي نگراني نيست»!
ناگهان شتر به قدرت پروردگار به زبان عربي فصيح به سخن آمد و گفت: «يا رسول الله، تا هنگامي که شما بر پشت من نشسته اي دست از پا خطا نکرده و از جايم تکان نمي خورم»!
توطئه کنندگان به خيال اينکه شتر رميده است به طرفش هجوم آوردند تا آن را بيشتر بِرَمانند. من و عمار در آن شب ظلماني با شمشيرهايمان به آنها حمله کرديم. با حمله ي ما، منافقين فرار کرده و از نقشه اي که پيش بيني کرده بودند مأيوس شدند