در سال 714 ميلادي اسپانيا به دست اعراب فتح گرديد.اندلس در واقع در اواخر قرن اول هجرى به وسيله سپاهى از اعراب و بربرهاى مسلمان شمال افريقا فتح گرديد.



گفته مي شود در جريان فتح اندلس، قبايل ويزيگوت ساکن اسپانيا که از حکومت خود ناراضى بودند، با مسلمانان همکارى کردند. به همين جهت اگرچه رياست و رهبرى اسپانياى مسلمان با عربهاى مسلمان بود، اما رؤساى بربر و گوت هم داراى قدرت فراوان بودند.

قدرت تقريبا مساوى عربها، بربرها و گوتها مانع از به قدرت رسيدن يک دولت کاملا قدرتمند مسلمان در اندلس مى‏شد.چنانکه گوتها همگى مسلمان نشدند و عده زيادى از آنها مسيحى باقى ماندند.

فتح نواحى مسيحى نشين شمال اسپانيا و گسترش اسلام در تمامى آن سرزمين نيز ناتمام ماند .بنى اميه براى حفظ حاکميت خود بر اندلس، يکى از رؤساى عرب ساکن آنجا را عامل خود قرار مى‏دادند، اما اين شخص در برابر نافرمانى بربرها و گوتها قدرت چندانى نداشت و همراهى قبايل عرب با وى، معمولا براى حفظ موقعيت خودشان در برابر اقوام ديگر بود.

در حالى که اندلس داراى چنين اوضاعى بود، بنى عباس موفق به سرنگونى حکومت بنى اميه شدند.در پى اين واقعه، تعقيب امويان و قلع و قمع آنان آغاز شد و در نتيجه هر يک از بنى اميه در جستجوى يافتن پناهگاه به سويى گريختند.


در اين ميان شخصى به نام عبد الرحمن از نوادگان هشام بن عبد الملک (دهمين خليفه اموى) از چنگ عباسيان جان سالم بدر برد و به اندلس گريخت. او در سال 137 ه.ق (1) وارد اندلس شد (5 سال پس از تأسيس خلافت عباسى) و توانست تعدادى از قبايل عرب آنجا را با خود همراه سازد.در شرايطى که تعدادى از مسلمانان اندلس بى‏طرف بودند، نيروهاى متمايل به عباسيان متحمل شکست شدند و عبد الرحمن توانست قدرت را در دست گيرد.فاصله زياد اندلس تا مرکز خلافت عباسيان، مانع از اقدام سريع و مؤثر بنى عباس براى تصرف اندلس شد و هنگامى که نيروهاى عباسيان به آنجا اعزام شدند، عبد الرحمن توانست همراهى گوتها و بربرها را با خود جلب کند.آنان در اين مرحله حکومت عبد الرحمن را عامل حفظ استقلال سياسى خود تلقى مى‏کردند.بدين ترتيب عبد الرحمن سلسله اموى اندلس را تأسيس کرد.

عبد الرحمن و جانشينانش تا حدود صد سال بعد از تأسيس سلسله اموى اندلس، خود را امير مى‏ناميدند.حکومت آنان جنبه دينى نداشت و عناصر کشورى و لشکرى آنان، ترکيبى از مسلمانان ومسيحيان بود.به همين دليل نمى‏توانستند عنوان خلافت را که مفهومى صرفا اسلامى داشت، براى خود برگزينند.

اين امر اگر چه موجب آرامش داخلى قلمرو آنان مى‏شد، ليکن مقابله با دولتهاى مسيحى مستقل شمال اسپانيا را مشکل مى‏ساخت.بنابراين به دليل هجوم مسيحيان به مرزهايشان، از اوايل قرن چهارم هجرى سياست دينى مشخص‏ترى انتخاب کردند.در اين زمان عبد الرحمن سوم حکمران اندلس، خود را خليفه ناميد.او با بهره‏گيرى از غيرت دينى مسلمانان، توانست مسيحيان شمال اسپانيا را شکست دهد.

علاوه بر اين، او در دريا نيز عرصه را بر مسيحيان تنگ کرد.در اين زمان امويان اندلس، پا را از آن سرزمين فراتر نهاده قسمتى از شمال افريقا را هم تصرف کردند.اين به معناى به مبارزه طلبيدن خلفاى عباسى بود.عباسيان نيز با دادن اختيارات به حکمرانان خود در شمال افريقا کوشيدند با امويان مقابله کنند.