با حـاج احمـد متوسليـان کار داشتيم،
رفتيم اتاق فرماندهي ، اما نبود.
يادمون افتاد که روز چهارشنبه است و وقت نظافت.
رفتم طرف دستشوئي ها،آنجا بود و در حال شست و شو، رفتم سطل رو ازش بگيرم اما نداد.
گفتم: شما چرا حاجي؟!
همين طور که کار مي کرد ، گفت: يادت باشه !
فرمانده موقع جنگ برادر بزرگتر همه حساب ميشه،اما در بقيه ي مواقع ، کوچک ترين و حقيرترين برادر اون ها...