(آيه 80)- و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سركشى كه در سرزمينى به نام «حجر» زندگى مرفهى داشتند و پيامبر بزرگشان «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، چنين مىگويد: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تكذيب كردند» (وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ).
اين نكته قابل توجه است كه قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنين در مورد قوم نوح و قوم شعيب و قوم لوط در آيات سوره شعراء به ترتيب آيه 105 و 123 و 160 و بعضى ديگر از اقوام پيشين- مىگويد: آنها «پيامبران» را تكذيب كردند، در حالى كه ظاهر امر چنين نشان مىدهد كه هر كدام يك پيامبر بيشتر نداشتند و تنها او را تكذيب نمودند.
اين تعبير شايد به خاطر آن است كه برنامه و هدف پيامبران، آنچنان با يكديگر پيوستگى دارد كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها خواهد بود.
(آيه 81)- به هر حال قرآن در باره «اصحاب الحجر» چنين ادامه مىدهد:
«و ما آيات خود را به آنان داديم ولى آنها از آن روى گرداندند»! (وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ).
تعبير به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مىدهد كه آنها حتى حاضر نبودند اين آيات را بشنوند و يا به آن نظر بيفكنند.
(آيه 82)- اما به عكس در كار زندگى دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه:
«براى خود خانههاى امن و امانى در دل كوهها مىتراشيدند» (وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ).
عجيب است كه انسان براى چند روز زندگى دنيا اين همه محكم كارى مىكند، ولى براى زندگى جاويدان و ابديش آنچنان سهل انگار است كه حتى گاهى حاضر به شنيدن سخن خدا و نظر افكندن در آيات او نيست!