مجلس بيست و دوم ؛ مجلسى در بطن عقبه ؛ مرثيه سراى اين مجلس حسين عليه السلام و شنونده عمرو بن يوزان بود. به اين نحو كه ، اين شخص حسين عليه السلام را در بطن عقبه ديد و از امام پرسيد: كجا مى خواهى بروى يا ابا عبدالله ! حسين عليه السلام فرمود: به كوفه . عمرو به امام عرض كرد: تو را سوگند مى دهم كه باز گردى ، به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزها مى روى . اينهايى كه در پى شما فرستادند، اگر هزينه جنگ را براى شما تاءمين و زمينه را فراهم مى كردند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى ، به صلاح بود، اما اين حالتى كه شما يادآور مى شويد، من نمى دانم چه بايد بكنيد. امام حسين عليه السلام به او فرمود: اى بنده خدا! قضيه بر من پوشيده نيست ، اما كسى نمى تواند بر امر خداى تعالى غالب شود.
آنگاه امام حسين عليه السلام در اين مجلس شروع كرد به نوحه سرايى براى خود و فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكردند، مگر اينكه مى خواهند خون قلب مرا بيرون بياورند.
شايد منظور امام اصابت تير سه شعبه بر قلب مباركشان و جارى شدن خون آن باشد كه دست مباركش را چند بار از آن پر كرد و سر و صورت را به آن آغشته نمود.
اى حسين ! پدر و مادرم به فدايت ؛ با اين گفته شما، قلب شيعيانتان خون و جگرهايشان مجروح شد و اشك از چشمانشان جارى گرديد. و اين كلام شما چه جانگداز است !!
مجلس بيست و سوم ؛ امام حسين عليه السلام در يكى از منزل ها، هنگام بار انداختن و حركت ، با توجه به ماجرايى كه براى سر مباركشان پيش مى آيد و آن را به يزيد اهداء مى كنند، براى خودشان مرثيه سرايى كردند. آن حضرت يحيى عليه السلام را متذكر شد و فرمود: اين از پستى دنيا است كه سر يحيى به زن زناكارى هديه داده شد، بعد از آن ، امام گريه كردند.