ساختمان فیلمنامه ی یه حبه قند شاید برای یک مخاطب عام به سادگی قابل کشف و شناخت نباشد، فیلمنامه ای که بر اساس نماد ها و جزییات فراوان شکل گرفته و این نمادها و جزییات در سیر داستان توسط فیلمنامه نویسان به شکل هنرمندانه ای در هم تنیده شده، طوری که ریتم بسیار خوبی را پیدا کرده.

اما مشکلش اینجاست که حرف نو و تازه و پیچیده و جذابی در دل شاکله ی فیلمنامه وجود ندارد و نماد ها مسیر داستان را شکل می دهند و پیشرو هستند. نماد هایی مثل آیفون از فرنگ آمده که خراب شده و کسی قادر به تعمیرش نیست، رادیوی دایی( سعید پور صمیی)، سقف در حال ریزش خانه و تعمیر رادی توسط یک سرباز کشور خودمان، که فیلم با این نماد( تعمیر رادیو توسط سرباز مملکت) به پایان می رسد.

همانطور که بارها شنیده اید و خوانده اید، مهم ترین مسئله ی فیلم ایرانی بودن آن است.
در زمانه ای که خیل فیلم های روشنفکر نما و غرب زده بخاطر دیده شدن در جشنواره های خارجی خود زنی می کنند و سیاه نمایی، که ایران فلان است و فلان، یه حبه قند فیلمی ست که به نظرم مهم ترین مضمونش عرق ملی است که هرچند آیفون آمده اما باید رادیوی قدیمی مان را سرباز وطنمان تعمیر کند و همچنین دامادی که در خارج است هم برای ما بیگانه است و به دردمان نمی خورد.

"یه حبه قند" یک یادآوری است. یادآوری که ما بدانیم که هستیم و در وقت جشن و عروسی چه باید بکنیم که خودمان باشیم،نه غربی. در وقت عزاداری و داغ دیدن چگونه هستیم و چگونه باید باشیم تا همه بدانند که ایرانی ها اینگونه هستند نه طور دیگر. صاف و صادق خودمان هستیم.

در میان همه ی فیلم های مبتذل که خودشان را کمدی معرفی می کنند، فیلم هایی که از روی نمونه های غربی شان کپی / پیست شدند و در میان فیلم های روشنفکر نما که بخاطر به دست آوردن دل جشنواره های خارجی به اسلام و ایران و انقلاب و همه چیزمان حمله می کنند، یه حبه قند تلنگری ست برای همه که "لطفا خودتان باشید".