(آيه 16)- سپس قرآن از قول موسى چنين مىگويد: «او گفت: پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم، مرا ببخش، پس خداوند او را بخشيد، كه او غفور رحيم است» (قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
مسلما موسى در اينجا گناهى مرتكب نشد، بلكه در واقع ترك اولائى از او سر زد كه نمىبايست چنين بىاحتياطى كند.
(آيه 17)- موسى «عرض كرد: پروردگارا! به شكرانه نعمتى كه به من دادى (و مرا در چنگال دشمنان گرفتار نساختى) هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود» (قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ).
منظورش از اين جمله اين بود كه من هرگز با فرعونيان مجرم و گنهكار همكارى نخواهم كرد بلكه در كنار ستمديدگان بنى اسرائيل خواهم بود.
(آيه 18)- موسى مخفيانه به سوى مدين حركت مىكند! در اينجا با چهارمين صحنه اين سر گذشت پر ماجرا رو برو مىشويم.
مسأله كشتن يكى از فرعونيان بسرعت در مصر منعكس شد و شايد نام موسى هم در اين ميان بر سر زبانها بود.
در اين آيه مىخوانيم: «به دنبال اين ماجرا، موسى در شهر، ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى، و در جستجوى اخبار» (فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ).
«ناگهان (با صحنه تازهاى رو برو شد و ديد) همان بنى اسرائيلى كه ديروز از او يارى طلبيده بود فرياد مىكشد و از او كمك مىخواهد» و با قبطى ديگرى گلاويز شده است (فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ).
اما «موسى به او گفت: تو به وضوح، انسان جاهل و گمراهى هستى»! (قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ). هر روز با كسى گلاويز مىشوى و درد سر مىآفرينى؟