۴۰ درس از «معلم فرهنگی انقلاب اسلامی» - صفحه 4
صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 42

موضوع: ۴۰ درس از «معلم فرهنگی انقلاب اسلامی»

  1. #31
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۲۵:
    امروز... آمریکا – و به تبع آن تمدن غرب – در اندیشه سرابی از یک نظم نوین جهانی است که خود را از فروپاشی حفظ کند. « ناسا» اکنون دیگر در اندیشه سفر به کرات نزدیک زمین نیست، چرا که اصلاً مسئله « بود و نبود آمریکا » در میان آمده است. روزگار اقتدار آمریکا سپری شده و این گرگ پیر، همان طور که «نوآم چامسکی» می گوید، دیگر تنها به کسانی حمله ور می شود که نتوانند با او بجنگند. « ناسا » دیگر در اندیشه سفر به کرات دیگر نیست، که اکنون ضرورت دستیابی به تسلیحاتی فضایی که بتوانند قدرت جهانی آمریکا را حفظ کنند بر هر ضرورت دیگر سایه انداخته است.

    *۲۶:
    روشنفکران این مرز و بوم اگر چه از همان آغاز ایمان به قبله انتلکتوئل های قرن نوزدهم آورده اند اما هرگز حقیقتاً در تاریخ و تفکر غرب شرکت نیافته اند. آنها مقلدانی ظاهرگرا بیش نبوده اند و به عبارت بهتر، غرب زده بوده اند نه غربی. غرب زدگی تقلیدی ظاهری از احکام عملی انتلکتوئلیسم بیش نیست و این خاک اصلاً خاکی نیست که در آن روشنفکری پا بگیرد. از همان آغاز، انتلکتوئل های این مرز و بوم نقابدارانی پهلوان پنبه بیش نبوده اند؛ طبل هایی تو خالی، شیرهای عَلَم نه ماتریالیسم دیالکتیک، نه مارکسیسم، نه لیبرالیسم، نه اندیویدوالیسم، نه نیهیلیسم… نه اتمیسم منطقی، نه حتی ناسیو نالیسم. روشنفکران این مُلک،خمیازه کشانی مفلوک بیش نبوده اند و این شجره ریشه در خاک ندارد و به فوتی بند است که هیچ، حتی ستبر نیز نمی نماید خود را. نکبت و فلاکت، تقدیر تاریخی آنهاست و خود نیز این فلک زدگی را خیلی خوب در یافته اند.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  2. #32
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۲۷:
    «امروزی بودن» بت بزرگ معبد نفس آن هاست و تفکر روز را هم لاجرم از طریق رسانه ها از همان عقل بزرگی می گیرند که برای آدم هایی چون خودشان می اندیشد. ما خدا را شکر می گوییم که فرهنگ تراکتور و کمباین و «شوبرت » و «شوپن» جزو «زیر ساخت اصلی معاش ما» نشده است، چرا که ما اصلاً تاریخ را بر اساس تفکر پوسیده «ماتریالیسم تاریخی» معنا نمی کنیم. «تحول تاریخ» را در «تحول ابزار» دیدن زیبنده کوردلانی است که نمی دانند که غایت تکامل روح، پیوستن به خداست و تاریخ در معنای حقیقی خویش مسیری است که روح کلی انسان در پیوستن به غایت کمالی خویش می پیماید: از مبدأ تا معاد، از خدا تا خود و از خود تا خدا. «شوبرت» و «شوپن» – در عین احترامی که برای آنان قائلیم – اصلاً متعلق به فرهنگ بیگانه ای هستند و اگر صدها هزار سال هم بگذرد، روح ایرانی نمی تواند خود را در موسیقی غربی – کلاسیک یا مدرن – پیدا کند.

    احترام و ارزشی که ما برای هنر و تفکر قائل هستیم هرگز مانع از آن نمی شود که بگوییم: هنر جدید اگر چه مرتبه ای از مراتب تحولات تاریخی تفکر بشر است که در «همینگوی»، «کافکا»، «کامو»، «پیکاسو»، «دالی»، «مارکز »، «تی.اس. الیوت»، «اِزرا پاوند») و… «نیما»، و حتی «صادق هدایت»، ظاهر شده اما انسان در آغاز عصر تاریخی جدیدی است که با «عبور از این مرحله» محقق می گردد. مشخصه اصلی انسان «اختیار» و «آزادی» اوست و همین «اختیار» است که «تاریخ» را بر اساس قواعدی ثابت و لایتغیر شکل می دهد. اگر انسان هایی که مأمور به ایجاد «تحول در تاریخ» هستند خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند، دیگر هیچ تحولی در «تاریخ» اتفاق نخواهد افتاد. هر دوره از «تاریخ» با عهد جدیدی آغاز می شود که متضمن شکستن عهد پیشین است و لذا، در آغاز این «تحول عظیم تاریخ»، ما را نمی توان با «توّهم امروزی بودن» یا نبودن فریفت. اگر بنا بود ما معیارهای روز را بپذیریم، دیگر چه داعیه ای بود که خود را به رنج «انقلاب» و «جنگ» دچار کنیم؟ «جنگ» را بر ما تحمیل کردند تا این فکر تازه را به بند کشند و نتوانستند.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  3. #33
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    ما می دانیم که «امروزی» نیستیم و «معاصر» بودن هم برایمان بُتی نیست که تا بگویند «هنرمند معاصر(!)» آب از لب و لوچه مان سرازیر شود. ما نه تنها خیال نداریم معیارهای این «جهانشهر هر روز کوچک تر شونده» را بپذیریم، بلکه کاملاً مُصرّیم که این تفکر تازه را به این «جهانشهر» عرضه کنیم و یک «انقلاب جهانی» به راه بیندازیم… و همه شاهدند که این تفکر جدید چگونه دارد چهره سیاسی جهان را تغییر می دهد و با این تحول، زمینه ای آماده ایجاد خوهد شد برای تجلی شئون باطنی فرهنگی و هنری «اسلام».

    آقایان![خطاب به روشنفکران وطنی] شما در میان این اقیانوس عظیم جزیره تنها و کوچکی هستید یادگار احاطه «غرب» بر کشورمان. پشت به تاریخ نکنید و روی به فرهنگ و مردم و تقدیر تاریخی قوم خویش بیاورید و اگر نه، این دریای موّاج شما را خواهد بلعید و حتی جای پاهایتان را نیز خواهد شُست، چنان که از هم امروز نیز این سرنوشت محتوم در پیشانی های سیاهتان که با تربت خدا بیگانه است ظاهر شده و دیگر نه نامتان و نه تراوشات کثیف فکرتان منشأ کوچک ترین اثری در تاریخ این مرز و بوم نیست.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  4. #34
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۲۸:
    و اما سخنی نیز در باب وظیفه روشنفکران در تاریخ این کشور با شما بگویم: آقایان! شما باید در تاریخ ایران دریافته باشید که انتلکتوئل ها در این مرز و یوم هیچ کاره اند. اگر در تاریخ جدید غرب روشنفکران منشأ اثرات سیاسی بوده اند، در اینجا این وظیفه همواره بر گرده روحانیون و رهبران مذهبی مردم بوده است. در این کشور مردم هرگز گرفتار دام انتلکتوئلیسم نشده اند و واکنش آنها در برابر خود شما آقایان، مؤیدی است بر این مدعا. در اینجا آیت الله شیرازی (ره) حکم حرمت تنباکو می دهد و اگر مصدق السلطنه توسط آیت الله کاشانی (ره) حمایت نگردد، همان خواهد شد که دیدید. دیدید یا نه؟ در اینجا مردم، چه انقلابی و چه غیر انقلابی، مقلد مراجع مذهبی خویش هستند و البته شما به این پیوند مبارک عنوان ارتجاع می دهید. چه تفاوتی می کند که شما چه بگویید؟

    در اینجا مردم اصلاً با عقل راسیونالیستی (26) نمی اندیشیدند و غالب دانشگاهیان نیز اگر چه با تمدن غربی سرو کار دارند، اما هرگز اجازه نمی دهند که در زندگیشان احکام راسیونالیستی عقل دکارتی جانشین تقلید مذهبی شود. اما روشنفکران غرب زده، بالعکس، با این عقل راسیونالیستی می اندیشند – که عقیم است و زمینی و تنگ نظر و فلک زده. کار این عقل در نهایت به کفر و الحاد می انجامد و بنابراین، انتلکتوئل ها در سراسر جهان اگر ماتریالیست و ملحد نباشند، کافر هستند.

    روشنفکر در مغرب زمین با وابستگی به ایدئولوژی های سیاسی و اراده به قدرت موجودیت می یابد و بنابراین، سیاسی بودن در آنجا جزء روشنفکری است. اما در اینجا روشنفکران مفلوک بدشانسی آورده اند و در خاکی روییده اند که مردم آنها را نمی فهمند، چرا که بین ایشان و مرام دینشان پیوندی است که حتی حکومت پنجاه ساله پهلوی نیز نمی تواند آن را نابود کند. تاریخ در خطه اصلاً تابع دین است نه ایدئولوژی های سیاسی. و لذا ضرورت تاریخی در اینجا روشنفکرها را خواه ناخواه بدین سمت می راند که اصلاً هویت سیاسی خود را انکار کنند و برای توجیه این سترونی بگویند: «… بین هنر و سیاست روز باید فاصله قائل شد.»

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  5. #35
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۲۹:

    «و اَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیمَکُثُ فِی الاَرضِ» یعنی که در روی این سیاره هر آنچه به نیازی ذاتی در وجود انسان جواب نگوید پایدار نمی ماند؛ و چگونه جز این باشد؟ لفظ « نیاز » را به مفهومی که در فرهنگ و زبان رسانه ای مصطلح است به کنار نگرفته ام چرا که در این فرهنگ، نیاز بشر متوجه « استمرار وضع موجود » است و کمال موهومی که آن را در بهشت زمینی لذت و فراغت می جوید... و اما معلوم نیست که نفع انسان نیز در همان باشد که او خود می طلبد. تشنه ای که سراب را بهشت می انگارد نفع خویش را در وصول به همین مطلوب موهوم خود می بیند.

    یعنی که اشتباه در آنجا روی نمی دهد که تشنه ای خود را گرسنه بینگارد – و اصلاً لفظ « تشنه » بر کسی اطلاق می شود که طلبِ آب عین وجود اوست – بلکه اشتباه در آنجا رخ می نماید که تشنه ای در طلب آب، سراب را بدل از واحه ای سرسبز می گیرد و پای طلب در طریق آن می نهد. می دانم که در این دو قرن اخیر، چگونه دیکتاتورها با همین استدلال مردمان را فریفته اند، اما مگر لیبرالیسم با استدلالی وارونه این، مردمان را به کام دیکتاتوری پنهان در پس نقاب دموکراسی نکشانده است؟ اگر دیکتاتورها با این استدلال که مردم خود قدرت تشخیص نیازهای واقعی خویش را ندارند وجود خود را توجیه کرده اند، دموکراسی غربی نیز عرش دیکتاتوری خویش را بر بنیان سخیف ترین نیازهای بشر امروز بنا کرده است.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  6. #36
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۳۰:
    «شریعت» نسبت میان «انسان» و «حقیقت» خود اوست و «مناسک» صورتِ مثالی و متنزل شریعتند که حقیقت آن را پاس می دارند، وجود بشر رابط میان عوالم «غیب و شهادت» است و این سرگردانی که اکنون به آن دچار شده، مکافات گناه نخستین اوست. تا آنگاه که بشر وجود خود را در «ابزار و اسباب» بجوید راه سفر به «آسمان حقیقت» را نخواهد یافت. با «آپلو» نیز جز تا ماه نمی توان رفت و سفر حقیقی جز با «انقطاع از اسباب» ممکن نیست... و اگر انسان را برای سفر به آسمان ها نیافریده اند، این میل پرواز در درون او از کجا آمده است، و این ندایی که او را از درون به آسمانی فراتر از همه آسمان ها فرا می خوانَد؟
    انسان می داند که حقیقت وجود او در مقامی فراتر از این تعلقات روزمره زمان فانی است. او چون به درون خویش می پردازد، خود را سرمدی و جاودانه می یابد و چون پای در طریق معیشت می نهد، راه را پوشیده در مناسبات فناپذیر زمان و مکان می بیند. انسان نیازمند رشته های محکمی است که او را به اصل آسمانی اش پیوند دهند، که اگر این رشته بریده شود وجود او چون خاکستری در باد پراکنده خواهد شد.

    *۳۱:
    آزادی هنرمند در « درک تکلیف » اوست نه در « نفی و طرد التزام به همه چیز » و البته این التزام باید از درون ذات بیرون بجوشد نه آنکه از بیرون سایه بر وجود هنرمند بیندازد. در اینجا عدم تعهد همان قدر بی معناست که اجبار، یعنی همان طور که هنرمند را نمی توان مجبور کرد، خود او نیز نمی تواند از تعهد درونی خویش بگریزد. و هر تعهدی خواه ناخواه ملازم با تکلیفی است متناسب آن، و به این اعتبار، هیچ اثر هنری نمی توان یافت که صبغه سیاسی نداشته باشد. «جورج اُرول» در این باره می گوید: «... هیچ کتابی از تعصب سیاسی رها نیست. این عقیده که هنر باید از سیاست برکنار بماند، خودش یک گرایش سیاسی است.»

    هنرمند موجد یک هیجان میرا و یک تفنن زودگذر نیست و این سخن نیز درست نیست که هنرمند را فقط صاحب رسالت اجتماعی بدانیم. و نگارنده اگر چه از به کار بردن کلمه « رسالت » در این موقع و مقام اکراه دارد، اما ناگزیر باید بگوید که اگر برای هنرمند قائل به یک رسالت اجتماعی هستیم و او را نسبت به آن ملتزم می دانیم، این التزام باید عین وجود شخصی و فردی او باشد، و اگر نه، اثری ارزشمند و جاودان خلق نخواهد شد.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  7. #37
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۳۲:
    رسالت هنر و ادبیات چیست؟ هنر و ادبیات باید ملتزم باشد و یا آزاد؟... و اصلاً در روزگاری که « آزادی قلم » از سنخ آزادی جنسی و اقتصاد آزاد است، این پرسش ها به چه کار می آیند؟

    « آزادی » میان ما و آزاد انگاران مشترک لفظی است و چه بسا که این دو آزادی در ظاهر نیز مشابهت هایی با یکدیگر داشته باشند. آن آزادی که می گویند، « رهایی از هر تقید و تعهدی » است و این آزادی که ما می گوییم نیز « آزادی از هرتعلقی » است. تفاوت در آنجاست که ما حقیقت انسان را در خلیفة اللهی او می جوییم و بنابراین ، « انسان کامل » و « عبدالله » را مشترک معنوی می دانیم، اما آنان بندگی خدا را نیز از خود بیگانگی می دانند. در این صورت، اگر برای بشر قائل به حقیقتی فردی و یا جمعی نباشند که با رهایی از تقییدات و تعهدات به آن رجوع کند، در واقع انسان را به « خلأ » احاله داده اند و به « هیچ »؛ و چه تفاوتی می کند که این یک « هیچ فلسفی » باشد و یا یک « هیچ حقیقی »؟ این « هیچ » شاید « محال فلسفی » نباشد اما « محال حقیقی » است و انسان امروز این محال را تجربه کرده است. آنچه او از خود ـ به مثابه انسان ـ می شناسد، محال حقیقی است و آن سان که او – به مثابه انسان – می خواهد زیست کند، باز هم محال حقیقی است. چگونه می توان انسان بود و چون حیوان زیست؟ چگونه می توان خلیفة الله بود و خود را از جرگه حیوانات محسوب داشت؟ انسان امروز بر یک « فریب عظیم » می زید و بزرگ ترین نشانه این حقیقت آن است که خود از این فریب غافل است؛ می انگارد که آزاد است، اما از همه ادوار حیاتِ خویش دربندتر است؛ می انگارد که فکر روشنی دارد، اما از همه ادوار حیاتِ خویش در ظلمت بیش تری گرفتار است.

    آزادی در نفی همه تعلقات است جز تعلق به حقیقت، که عین ذات انسان است. وجود انسان در این تعلق است که معنا می گیرد و بنابراین، آزادی و اختیار انسان تکلیف اوست در قبال حقیقت، نه حقّ او برای ولنگاری و رهایی از همه تعهدات. و مقدمتاً باید گفت که هنر و ادبیات نیز در برابر همین معنا ملتزم است.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  8. #38
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۳۳:
    آزادی حقّ انسان نیست، بلکه تکلیف اوست در برابر حقیقت و عدالت؛ و البته در این گفتار نیز مسامحه ای بسیار وجود دارد، چرا که آزادی در حقیقتِ خویش مقابله ای با حقیقت و عدالت و یا تعهد ندارد و اگر حقیقت آزادی ظهور می یافت همه دعواها از میان بر می خاست. این دعواها از سر جهل نسبت به حقیقت آزادی است که « حرّیت » است. حرّیت شمس آسمان ـ «عدم تعلق» است و آن آزادی که در جهان امروز می گویند متناظر معکوس این عدم تعلق است. در این مقام، ثنویت و تقابل میان خالق و مخلوق و جبر و اختیار از میان بر می خیزد و بَل اَمرٌ بَینَ الاَمرَین (امام صادق(ع)) محقق می شود که مقام انسان کامل است و مقام مظهریت کامل انسان نسبت به حقیقت و عدالت. به این معنا، دین که راه حقیقت و عدالت است مقدم بر آزادی است. پس آنان که آزادی را مقدم بر دین می دانند دو اشتباه بزرگ کرده اند: یکی آنکه از آزادی مفهومی در مقابل حقیقت و عدالت اعتبار کرده اند و دیگر آنکه آزادی را عین ذات انسان گرفته اند، اما دین را نه.

    *۳۴:
    تعریف بشر امروز از انسان با حقیقت آنچه که هست تعارضی کامل دارد و بنابراین، زیستنش آن سان که خود می پسندد محال است – محال منطقی. او اگر چه می خواهد که موانع ولنگاری خویش را از سر راه بردارد، اما موفق نمی شود، چرا که این موانع از وجود حقیقی خود او منشأ گرفته اند. با آن آزادی که بشر امروز طلب می کند، انسان صید دام اهوای خویش می شود و انتظار می برد که همه عالم نیز با او در جهت رسیدن به این مطلوب همراهی کند – که نمی کند، چرا که زیستن آن سان که او می خواهد، بر این سیاره و در این عالم که از قضا « عالم امکان » نام گرفته، محال است. گریز از این محال – که همان اَبسورد است – و غلبه بر آن، جز با ایمان مذهبی میسر نیست که نیست. انسان های بیدار سراسر سیاره این طُرفه اکسیر را یافته اند و با آن خمودگی و انفعال که از تبعات لازم محال انگاری است غلبه کرده اند و هر جا که چنین شده، طلسم «شیطان اکبر» نیز شکسته و یا دیر و زود خواهد شکست.

    تعلق به «اسباب» نیز که از لوازم زندگی جدید بشر است – و به یک معنا تمدن امروز تمدن ابزار و اسباب است – با این طُرفه اکسیر علاج خواهد شد و انسان از تعلق به اسباب نیز خواهد رَست. با آن آزادی که غربی ها می گویند، انسان برده اهوای خویش می شود و با این آزادی – که «حرّیت» است – از تعلق به ابزار نیز که اعمّ صورت های بردگی در روزگار ماست، می توان آزاد است.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  9. #39
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۳۵:
    در باب « ادبیات » اگر چه سخن بسیار است، اما هر چه هست، باید پذیرفت که ادبیاتِ مصطلح هم شأنی از شئونی است که انسان در آن متحقق می شود و بنابراین، همه تحولاتی که برای بشر روی خواهد نمود خواه نا خواه در ادبیات ظهور خواهد یافت، چنان که با پیدایش عالم جدید که از لحاظ فلسفی با اومانیسم، از لحاظ اقتصادی با روح سرمایه داری و مناسبات همراه با آن و از لحاظ سیاسی با ماکیاولیسم تعیّن یافته است، بشر تازه ای به ظهور رسید که افق خاک منظر نظرش را پر کرده بود و از عالم فقط به آن چیزی اعتنا داشت که می توانست راه تصرف تکنولوژیک او را در طبیعت هموار کند. با «انقلاب اسلامی» عصر این بشر به تمامیت رسیده و انسانی دیگر پای به عالم ظهور نهاده است که طرحی نو در خواهد انداخت و عالمی دیگر بنا خواهد کرد و از مقتضیات این عالم جدید که طلیعه آن ظاهر شده، یکی هم آن است که ادبیات و هنر دیگری پای به عرصه تحقق خواهد نهاد.

    *۳۶:
    وجود «امام خمینی» و برکات آن را تنها کسانی می توانند حقیقتا درک کنند که در جست و جوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کره زمین – که خاستگاه تحولات ظاهری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حیات او نیز هست – به تاریخ انبیا رجوع می کنند . هم آنانند که در وصف «امام خمینی» می گویند: « او بت شکنی دیگر از تبار ابراهیم بود.» . و یا برای تبیّن حقیقت مبارزه او با طاغوت به داستان موسی و فرعون در «قرآن» رجوع می کنند ، ویا برای بیان شیوه مبارزه او دربرابر دشمنان «انقلاب اسلامی» به واقعه «کربلا» باز می گردند . خود او حتی یک بار هم نشد که برای تبیین افعال و سیاست های خویش مردم را به تاریخ های مصطلح رجوع دهد . حتی برای یک بار نگفت که «من آمده ام تا ایران را به توسعه اقتصادی برسانم.» او خود را در برابر «احیای حیات باطنی بشر» مکلف می دانست و می فرمود که چون باطن انسان حیات یابد ، امور مربوط به دنیای او هم اصلاح خواهد شد- و این لفظ «اصلاح» نیز با غایت تاریخ های تمدن از «اصلاح» فقط مشترکی لفظی است.

    مسلمانان به قدرت اقتصادی تسلیحاتی نیز دست خواهند یافت، اما این امر مسلما موکول و مسبوق به یک «تحول نفسی» است که «امام خمینی» برای آن قیام کرده و به آن هم رسید . و بی رو دربایستی ، همه تحولات تاریخی دهه شصت هجری و دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری معلول همین علت یگانه است: قیام «امام خمینی» و «پیروزی انقلاب اسلامی» .... چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند . و از این پس نیز همه تحولات تاریخی درکره زمین در جهت تشکیل «امت واحده اسلامی» و قدرت گرفتن او در مبارزه ای بزرگ و بسیار جدی است که خواه ناخواه روی خواهد نمود.

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  10. #40
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275
    *۳۷:
    چه باید کرد؟ به راستی ما فرزندان «انقلاب اسلامی» و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان، با این جماعت «پطر»های نه چندان کبیر که اصلاً مبانی تفکر ولایی ما را نمی فهمند و همه چیز را مثل کامپیوتر های لاشعور فقط همان طور می شنوند که برایشان برنامه ریزی شده است، چه کنیم؟ می گوییم «درد دین »، می گویند «دموکراسی »؛ می گوییم « ولایت »، می گویند «واپس گرایی»؛ می گوییم « فقاهت»، می گویند «مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان »... و می گوییم:

    آخر آقایان محترم! این ما هستیم که زیر عَلَم آن سیّد بزرگ – روح الله موسوی – قیام کرده ایم، که عمامه ای سیاه داشت و عبا و قبا و لبّاده می پوشید و جز در یک مدت کوتاه، هنگام تبعید در ترکیه، لباس پیامبر را از تن بیرون نیاورد... و نعلین می پوشید و از هر ده کلمه ای که می گفت، هر ده کلمه اش درباره دین بود و احکام دین و ولایت و فقاهت و تقوا و تزکیه... و حتی برای یک بار هم نشد که دین را به صورتی متجددانه تحلیل و تفسیر کند و هر آنچه را که می خواست به ما بیاموزد با رجوع به امثال و حِکمی بیان می کرد که از احادیث و روایات و تفسیر قرآن و زندگی انبیا و قیام امام حسین (ع) گرفته بود و حتی برای یک بار « آزادی » را جز در تلازم با استقلال و جمهوری اسلامی معنا نکرد و از استقلال همواره معنای عدم تعبد غیر خدا را مراد می کرد – که در تفسیر لااله الاالله وجود دارد- و از جمهوری اسلامی نیز حکومتی ولایی را در نظر داشت که قانون اساسی آن نه از قوانین فرانسه که از قرآن و سنت گرفته شده و نهادهای آن، بلا استثنا، چون اقماری که بر گرد شمس ولایت فقیه نظام یافته اند، زمینه را فقط و فقط برای حکومت شرع فراهم می آورند و شرع را نیز درست همان طور معنا می کرد که فقهای سلف کرده بودند و علی الرسم القدیم باز هم حوزه های علمیه را به فقه جواهری دعوت می کرد... و قس علی هذا.

    ... اما باز هم این جماعت همان حرف های خودشان را بلغور می کنند و می خواهند با همان توضیحات سفیهانه ای که «مستشارالدوله» ها و «آخوندزاده»ها و «تقی زاده» ها درباره تمدن غرب و دستاوردهای آن – که دموکراسی است و آزادی مطلق نهادینه شده – بیان می کردند، ما را متوجه ضرورت «لیبرالیسم» بگردانند و حتی گاه تا آنجا پیش می روند که بخواهند از آن «سید علمدار» نیز چهره ای ترسیم کنند که بیش تر به آرزوهای خودشان شبیه است تا واقعیت. به راستی ما با این «تقی زاده» های جدید که، خدا را شکر، ظاهر و باطنشان یکی است و کراوات بر گردنشان همان معنایی را دارد که باید داشته باشد و تفسیرهایشان درباره «کلاه پهلوی» و کت و شلوار و پاپیون و پوشِت از زمان «رضا قلدر» تا به حال تغییری نکرده است چه کنیم؟ کسی به ما بگوید که چگونه حرف هایمان را به این جماعت حالی کنیم؟

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •