(آيه 19)- از آنجا كه در آيات گذشته به دو قسمت از مهمترين صفات خدا اشاره شد در اينجا به سومين صفت «معبود حقيقى» اشاره مىشود كه علم و دانايى است، مىگويد: «خداوند مىداند آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىسازيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
پس چرا به دنبال بتها مىرويد كه نه كمترين سهمى در خالقيت جهان دارند، نه كوچكترين نعمتى به شما بخشيدهاند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟
(آيه 20)- بار ديگر روى مسأله خالقيت تكيه مىكند، ولى از آيه مشابه آن كه قبلا داشتيم فراتر مىرود و مىگويد: «معبودهايى را كه آنها غير از خدا مىخوانند نه تنها چيزى را خلق نمىكنند بلكه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).
تاكنون بحث در اين بود كه اينها خالق نيستند و به همين دليل لايق عبادت نمىباشند اكنون مىگويد آنها خود مخلوقند، نيازمند و محتاجند.
(آيه 21)- از اين گذشته، «آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند» (أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ).
سپس اضافه مىكند: «و اين بتها اصلا نمىدانند در چه زمانى (عبادت كنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ).
اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّ اقل بايد از «رستاخيز بندگان خود» باخبر باشند، با اين نادانى چگونه لايق عبادتند؟
و اين پنجمين صفتى است كه معبود به حق بايد داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد. هر موجود و هر كسى را كه تكيه گاه خود در برابر خدا قرار دهيم و سرنوشت خود را دست او بدانيم او بت ما محسوب مىشود، به همين دليل تمام آنچه در آيات فوق آمده در باره كسانى كه امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال يك فرد مؤمن راستين را از دست داده و تكيه گاهى براى خود از بندگان ضعيف انتخاب كردهاند و به صورت وابسته زندگى مىكند، شامل مىشود.
(آيه 22)- به دنبال اين استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحيت بتها، چنين نتيجه گيرى مىكند بنابراين «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
و از آنجا كه ايمان به مبدأ و معاد همه جا با يكديگر قرين و لازم و ملزوم يكديگرند بلافاصله اضافه مىكند: «آنها كه ايمان به آخرت ندارند (و طبعا ايمان درستى به مبدأ نيز ندارند) دلهايشان حقيقت را انكار مىكند و در برابر حق مستكبرند» (فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ).
و گر نه دلائل توحيد براى آنها كه حق جو و متواضع در مقابل حقيقتند آشكار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استكبار و عدم تسليم در برابر حق سبب مىشود كه آنها دائما حالت انكار و نفى به خود بگيرند.