(آيه 27)- «و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مىگويد و يوسف راستگوست» (وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
شهادت دهنده، يكى از بستگان همسر عزيز مصر بود و كلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر اين است، و قاعدتا مرد حكيم و دانشمند و باهوشى بوده است و مىگويند اين مرد از مشاوران عزيز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.
(آيه 28)- عزيز مصر، اين داورى را كه بسيار حساب شده بود پسنديد، و در پيراهن يوسف خيره شد، «و هنگامى كه ديد پيراهنش از پشت پاره شده (مخصوصا با توجه به اين معنى كه تا آن روز دروغى از يوسف نشنيده بود رو به همسرش كرد و) گفت: اين كار از مكر و فريب شما زنان است كه مكر شما زنان، عظيم است» (فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ).
(آيه 29)- در اين هنگام عزيز مصر از ترس اين كه، اين ماجراى اسف انگيز بر ملا نشود، و آبروى او در سرزمين مصر، بر باد نرود، صلاح اين ديد كه سر و ته قضيه را به هم آورده و بر آن سرپوش نهد، رو به يوسف كرد و گفت: «يوسف تو صرف نظر كن و ديگر از اين ماجرا چيزى مگو» (يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
سپس رو به همسرش كرد و گفت: «تو هم از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى» (وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ).
حمايت خدا در لحظات بحرانى-
درس بزرگ ديگرى كه اين بخش از داستان يوسف به ما مىدهد، همان حمايت وسيع پروردگار است كه در بحرانىترين حالات به يارى انسان مىشتابد و به مقتضاى «يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب» از طرقى كه هيچ باور نمىكرد روزنه اميد براى او پيدا مىشود و شكاف پيراهنى سند پاكى و برائت او مىگردد، همان پيراهن حادثه سازى كه يك روز، برادران يوسف را در پيشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مىكند، و روز ديگر همسر هوسران عزيز مصر را به خاطر پاره بودن، و روز ديگر نور آفرين ديدههاى بىفروغ يعقوب است، و بوى آشناى آن، همراه نسيم صبحگاهى از مصر به كنعان سفر مىكند، و پير كنعانى را بشارت به قدوم موكب بشير مىدهد! به هر حال خداوند الطاف خفيهاى دارد كه هيچ كس از عمق آن آگاه نيست، و به هنگامى كه نسيم اين لطف مىوزد، صحنهها چنان دگرگون مىشود كه براى هيچ كس حتى هوشمندترين افراد قابل پيش بينى نيست.