کتاب منازل الاخره / شیخ عباس قمی - صفحه 2
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 40

موضوع: کتاب منازل الاخره / شیخ عباس قمی

  1. #11
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    مؤ لف گوید که شایسته دیدم در این مقام براى زیادتى بصیرت مؤ منان تبرک جویم به ذکر چند کلمه از یکى از خطب شریفه امیر مؤ منان (علیه السلام):
    قال : احذروا هذه الدنیا الخداعه الغداره التى قد تزینت بحلیها، و فتنت بغرورها، و غرت بآمالها، و تشوقت لخطابها فاصبحت کالعروس المجلوه و العیون الیها ناظره و النفوس بها مشغوفه و القلوب الیها تائقه ، و هى لازواجها کلهم قاتله ، فلا الباقى بالماضى معتبر و لا الآخر بسوء اثرها الاول مزدجر.
    یعنى اى مردم ، از این دنیاى فریبنده مکر کننده در حذر باشید که خود را به زینتهاى خود آرایش کرده ، و دلها را به باطلهاى خود ربوده و فریفته و بیهوده امیدوار کرده است به امیدهاى خود، و خود را آراسته و بر محلى بر آمده تا به کسانى که خواستگارى او مى کنند بنگرد پس مانند عروس خود را جلوه داده و چشمها به سوى او نظر افکنده اند و نفوس ، شیفته او شده اند و دلها به سوى او آرزومند گشته اند و او تمامى شوهرهاى خود را کشته است ؛(7) پس نه اشخاصى که باقى هستند از گذشته ها عبرت مى گیرند و نه آنهائى که در آخر هستند به سبب بدى اثر دنیا با اشخاصى که در اول بودند، خود را از او باز مى دارند. پس حضرت بیان فرمود دنائت و پستى دنیا را به آنکه خداوند تعالى دنیا را از اولیاء و دوستان خود گرفت و براى دشمنان خود گسترانید، پس گرامى داشت پیغمبر خود محمد صلى الله علیه و آله را هنگامى که از گرسنگى سنگ بر شکم خود مى بست و موسى کلیم خود را که از گرسنگى گیاه بیابان مى خورد به نحوى که از شدت لاغرى و کمى گوشت سبزى آنها از زیر پوست شکمش دیده مى شد پس آن حضرت به برخى از زهد انبیاء و اعراضشان از دنیا اشاره کرد.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  2. #12
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    ​آنگاه فرمود که این پیغمبران دنیا را از خود به منزله مردارى فرض کردند که براى احدى حلال نیست که از آن خود را سیر کند مگر در حال ضرورت به مقدارى که نفسى بر ایشان باقى بماند و روحشان بیرون نرود، و دنیا نزد آنها به منزله مردارى بود که بوى گند آن شدید باشد که هر کس از نزد آن بگذرد دماغ و دهن خود را بگیرد؛ پس ایشان مقدارى که به تکلف ، ایشان را به منزل برساند، از دنیا بهره مى گیرند و به خاطر گندیدگى آن ، خود را سیر نمى کنند، و تعجب کنند از کسانى که خود را سیر مى کنند و شکم خود را پر مى کنند و راضى مى شوند به آنکه دنیا نصیب و بهره ایشان باشد.
    اى برادران ، به خدا سوگند که دنیا از براى کسى که خیرخواه نفس خود باشد از مردار گندیده تر است لیکن کسى که نشو و نما کرده در دباغ خانه ، بوى گند آنجا را حس نمى کند ولى موجب اذیت و آزار کسانى مى شود که از آنجا مى گذرند.
    و نیز آن حضرت فرمود: و ایاک اءن تغتر بما ترى من اخلاد اهلها و تکالبهم علیها فانهم کلاب عاویه و سباع ضاریه یهد بعضها على بعض ، یاءکل عزیزها ذلیلها و کثیرها قلیلها؛ یعنى و مبادا که فریفته شوى به آنچه مى بینى از میل کردن اهل دنیا به دنیا و برجستن و نزاع کردن آنها با همدیگر در سر دنیا زیرا که ایشان سگهایى باشند بانگ کننده و درندگانى که در پى صیدند که بعضى از ایشان بر بعضى دیگر بانگ زنند عزیز آنها ذلیلشان را مى خورد و آنکه بسیار است قلیل خود را.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  3. #13
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    فقیر گوید: حکیم سنایى این مطلب را اخذ کرده و به نظم آورده و فرموده است :
    این جهان بر مثال مردارى است***کرکسان گرد او هزار هزار
    این ، مر آن را همى زند مخلب***آن مر این را همى زند منقار
    آخر الامر بگذرند همه***وز همه باز ماند این مردار
    اى سنائى نداى مرگ رسید***گوشه اى گیر از این جهان هموار
    هان و هان تا تو را چه خود نکند***مشتى ابلیس دیده طرار
    قال امیرالمؤ منین (علیه السلام): والله لدنیاکم هذه اهون فى عینى من عراق خنزیر فى ید مجذوم به خدا سوگند که این دنیاى شما خوارتر است در دیدگان من از استخوان بى گوشت خوکى که در دست صاحب جذام باشد. و این نهایت تحقیر است از دنیا؛ چه استخوان از هر چیزى بى ارزشتر است به خصوص اگر از خوک باشد و به خصوص اگر در دست مجذوم باشد که در آن حال هیچ چیز از آن پلیدتر نیست .
    ۴- براى اشخاصى است که عمرى به نعمت حق تعالى گذرانیده اند چون مقام امتحان و ابتلاء آنها شد کفران نعمت کرده و روى از منعم حقیقى تافتند و به سوى غیر خدا شتافتند و مرتکب کارهایى شدند که شایسته آنها نبود.
    و این مثل را شیخنا البهائى در کشکول ذکر نموده و آن را به نظم در آورده و ما در اینجا اکتفا به همان نظم شریف نموده و آن را از کشکول نقل مى نمائیم .
    ویرایش توسط طاهره وحیدیان : 08-17-2012 در ساعت 02:20 PM
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  4. #14
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    عابدى در کوه لبنان بد مقیم روى دل از غیر حق بر تافته روزها مى بود مشغول صیام نصف آن شامش بدى نصفى سحور بر همین منوال حالش مى گذشت از قضا یک شب نیامد آن رغیف کرده مغرب را ادا وانگه عشا بس که بود از بهر قوتش اضطراب صبح چون شد زان مقام دلپذیر بود یک قریه به قرب آن جبل عابد آمد بر در گبرى ستاد عابد آن نان بستد و شکرش بگفت کرد آهنگ مقام خود دلیر در سراى گبر بد گرگین سگى پیش او گر خط پرگارى کشید بر زبان گر بگذرد لفظ خبر کلب در دنبال عابد پو گرفت زان دو نان ، عابد یکى پیشش فکند سگ بخورد آن نان و از پى آمدش عابد آن نان دگر دادش روان کلب ، آن نان دگر را نیز خورد همچو سایه از پى او مى دوید گفت عابد چون بدید این ماجرا صاحبت غیر دو نان چیزى نداد دیگرم از پى دویدن بهر چیست سگ به نطق آمد که اى صاحب کمال هست از وقتى که بودم من صغیر گوسفندش را شبانى مى کنم گه به من از لطف نانى مى دهد گاه از یادش رود اطعام من روزگارى بگذرد کاین ناتوان گاه هم باشد که این گبر کهن چون که بر درگاه او پرورده ام هست کارم بر در این پیر گبر تو که نامد یک شبى نانت بدست از در رزاق رو بر تافتى بهر نانى دوست را بگذاشتى خود بده انصاف اى مرد گزین مرد عابد زین سخن مدهوش شد اى سگ نفس بهایى یاد گیر بر تو گر از صبر نگشاید درى در بن غارى چو اصحاب رقیم گنج عزت را ز عزلت یافته یک ته نان مى رسیدش وقت شام و ز قناعت داشت در دل صد سرور نامدى از کوه هرگز سوى دشت شد ز جوع آن پارسا زار و نحیف دل پر از وسواس و در فکر عشا نه عبادت کرد عابد شب نه خواب بهر قوتى آمد آن عابد بزیر اهل آن قریه همه گبر و دغل گبر او را یک دو نان جو بداد وز وصل طعمه اش خاطر شکفت تا کند افطار بر خبز شعیر مانده از جوع استخوانى و رگى شکل نان بیند بمیرد از خوشى خبز پندارد رود هوشش ز سر از پى او رفت و رخت او گرفت پس روان شد تا نیابد زو گزند تا مگر بار دگر آزاردش تا که باشد از عذابش در امان پس روان گردید از دنبال مرد عف عف مى کرد و رختش ‍ مى درید من سگى چون تو ندیدم بى حیا وان دو را خود بستدى اى کج نهاد وین همه رختم دریدن بهر چیست ؟ بى حیا من نیستم چشمت بمال مسکنم ویرانه این گبر پیر خانه اش را پاسبانى مى کنم گاه مشت استخوانى مى دهد در مجاعت تلخ گردد کام من نه ز نان یابد نشان نه ز استخوان نان نیابد بهر خود نه بهر من رو به درگاه دگر ناورده ام گاه شکر نعمت او گاه صبر در بناى صبر تو آمد شکست بر در گبرى روان بشتافتى کرده اى با دشمن او آشتى بى حیاتر کیست من یا تو ببین ؟ دست خود بر سر زد و بیهوش ‍ شد این قناعت از سگ آن گبر پیر از سگ گرگین گبران کمترى

    مؤ لف گوید: چه نیکو است در این مقام نقل این کلام از شیخ سعدى که گفته : اجل کائنات از روى ظاهر آدمیست و اذل موجودات سگ ، به اتفاق خردمندان سگ حق شناس به از آدمى ناسپاس .
    سگى را لقمه اى هرگز فراموش***نگردد گر زنى صد نوبتش
    و گر عمرى نوازى سفله اى را***سنگ به کمتر چیزى آید با تو در جنگ
    و چه قدر شایسته است در اینجا ذکر این خبر شریف که دل را نورانى و چشم را روشن مى کند:
    روایت شده که حضرت صادق (علیه السلام) را غلامى بود که هر گاه آن حضرت سواره به مسجد مى رفت آن غلام همراه بود، چون آن حضرت از استر پیاده مى گشت و داخل مسجد مى شد آن غلام استر را نگاه مى داشت تا آن جناب مراجعت کند. اتفاقا در یکى از روزها که آن غلام بر در مسجد نشسته و استر را نگه داشته بود چند نفر مسافر از اهل خراسان پیدا شدند یکى از آنها رو کرد به او و گفت : اى غلام میل دارى که از آقاى خود حضرت صادق (علیه السلام) خواهش کنى که مرا مکان تو قرار دهد و من غلام او باشم و به جاى تو بمانم و مالم را به تو بدهم ، و من مال بسیار از هر گونه دارم ، تو برو و آن مالها را بگیر و من به جاى تو اینجا مى مانم .
    غلام گفت : این را از آقاى خود خواهش مى کنم ، پس رفت خدمت حضرت صادق (علیه السلام) و گفت : فدایت شوم ، خدمت مرا نسبت به خودت و طول خدمتم را مى دانى ؛ پس هر گاه حق تعالى خیرى را براى من رسانیده باشد شما منع آن خواهى کرد؟ فرمود: من آنرا از نزد خود به تو خواهم داد و تو را از غیر خود منع مى کنم پس غلام قصه آن مرد خراسانى را با خویش براى آن جناب حکایت کرد. حضرت فرمود: اگر تو در خدمت ما بى میل شده اى و آن مرد به خدمت ما مایل شده او را قبول مى کنم پس چون غلام رفت حضرت او را طلبید، فرمود: به جهت طول خدمت تو در نزد ما یک نصیحتى به تو مى کنم و آن این است چون روز قیامت شود حضرت رسول چسبیده باشد به نور ((الله )) و امیرالمؤ منین آویخته باشد به رسول خدا و ائمه (علیهم السلام ) آویخته به امیرالمؤ منین (علیه السلام) و شیعیان ما آویخته باشند به ما، پس داخل شوند در جائى که ما داخل شویم و وارد شوند آنجائى که ما وارد شویم .
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  5. #15
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    غلام چون این را شنید عرض کرد من از خدمت شما جایى نمى روم و در خدمت شما خواهم بود و اختیار مى کنم آخرت را بر دنیا و به سوى آن مرد بیرون رفت . مرد خراسانى گفت : اى غلام آیا از نزد حضرت صادق (علیه السلام) بیرون آمدى و خداحافظى کردى . غلام کلام حضرت را براى او نقل کرد و او را به خدمت آن جناب برد. حضرت ولایت و دوستى او را پذیرفت و امر فرمود که هزار اشرفى به غلام دادند.
    این فقیر نیز خدمت آن حضرت عرض مى کنم که اى آقاى من ، من تا خود را شناخته ام خود را بر در خانه شما دیده ام و گوشت و پوست خود را از نعمت شما پروریده ام امید آنست که در این آخر عمر از من نگهدارى فرمائید و از این در خانه مرا دور نفرمائید و من به لسان ذلت و افتقار پیوسته عرض مى دارم :
    عن حماکم کیف انصرف***و هواکم لى به شرف
    سیدى لا عشت یوم ارى***فى سوى ابوابکم اقف (8)
    ۵ - براى دنائت و پستى جهل ، و تحریص بر علم و هنر.
    ابوالقاسم راغب اصفهانى در کتاب ذریعه آورده که مرد حکیم دانایى بر مردى وارد شد، دید خانه اى آراسته و فرشهاى ملوکانه پهن نموده و لکن صاحب منزل مردیست جاهل و نادان ، عارى از حلیه علم ، خالى از فضیلت ، به صورت انسان .
    آن حکیم که چنین دید بر صورت او آب دهان انداخت . آن مرد از این کار حکیم بر آشفت و گفت : این چه سفاهت و بیخردى بود که از تو سر زد اى حکیم ؟ حکیم فرمود: این سفاهت نبود بلکه حکمت بود؛ زیرا که آب دهان را در جایى که خسیس تر و پست ترین جاهاى منزل است مى افکنند، و من ندیدم در منزل تو پست تر از تو جائى باشد، لاجرم تو را شایسته این کار دیدم پس آب دهان خود را به صورت تو افکندم .
    مؤ لف گوید: این مرد دانا بر قباحت و دنائت جهل او را تنبه فرمود و اینکه قبح و زشتى آن با داشتن منزل خوب و پوشیدن لباسهاى فاخر زایل نخواهد شد. و لکن مخفى نماند که فضیلت براى علم وقتى است که با عمل همراه باشد و این فضیلت با آن خصلت شریفه تواءم گردد.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  6. #16
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    چه خوب گوید شاعر:
    نیست از بهر آسمان ازل***نردبان پایه به ز علم و عمل
    علم سوى در اله برد***نه سوى ملک و مال و جاه برد
    هر که را علم نیست گمراه است***دست او زانسراى کوتاه است
    کار بى علم تخم در شور است***علم بى کار زنده در گور است
    حجت ایزدى است در گردن***خواندن علم و کار ناکردن
    آنچه دانسته اى به کار در آر***خواندن علم جوى از پى کار
    تا تو در علم با عمل نرسى***عالمى فاضلى ولى نه کسى
    علم در مزبله فرو ناید***که قدم با حدث نمى پاید
    چند از این ترهات محتالى***چشمها درد و لاف کحالى
    دانش آن خوبتر ز بهر بسیج***که بدانى که مى ندانى هیچ
    قال عیسى بن مریم (ع): اشقى الناس من هو معروف عند الناس بعلمه مجهول بعمله ؛ یعنى حضرت عیسى (ع) فرمود: شقى ترین مردم کسى است که معروف باشد نزد مردم به علم و مجهول باشد به عمل .
    حکیم سنایى فرمود:

    اى هواهاى تو خداانگیز***وى خدایان تو خدا آزار
    ره رها کرده اى از آنى گم***عز ندانسته اى از آنى خوار
    علم کز تو، تو را نه بستاند***جهل از آن علم به بود صد بار
    غول باشد نه عالم آنکه از او***بشنوى گفت و نشنوى کردار
    عالمت غافل است و تو غافل***خفته را خفته کى کند بیدار
    کى در آید فرشته تا نکنى***سگ ز در دور و صورت از دیوار
    ده بود آن نه دل که اندر وى***گاو خر باشد و ضیاع و عقار
    سائق و قائد و صراط الله***به ز قرآن مدان و به ز اخبار
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  7. #17
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    تمام شد آنچه مقدر شده بود ثبت آن در این رساله شریفه در نیمه شهر رمضان المبارک روز ولادت با سعادت سبط جلیل حضرت خیر الورى جناب امام حسن مجتبى (علیه السلام)، سنه ۱۳۴۷. و چون رساله در این ماه شریف تمام شد مناسب است که به دو دعاى شریف ختم شود:
    اول : شیخ مفید در کتاب مقنعه روایت کرده از ثقه جلیل القدر، على بن مهزیار از حضرت ابو جعفر جواد (علیه السلام) که مستحب است بسیار بگویى در هر وقت از شب یا روز این ماه از اول تا به آخر آن :
    یا ذا الذى کان قبل کل شیى ء ثم خلق کل شى ء، ثم یبقى و یفنى کل شى ء یا ذا الذى لیس کمثله شى ء و یا ذا الذى لیس فى السموات العلى و لا فى الاءرضین السفلى ، و لا فوقهن و لا تحتهن و لا بینهن اله یعبد غیره ، لک الحمد حمدا لا یقوى على احصائه الا انت ، فصل على محمد و آل محمد صلوه لا یقوى على احصائها الا انت .
    دوم : شیخ کلینى و دیگران روایت کرده اند که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این دعا را تعلیم زراره فرمود که در زمان غیبت و امتحان ، شیعه بخواند:
    اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبیک ؛ اللهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک ؛ اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرفنى حجتک ظللت عن دینى .(9)
    بدانکه علما نوشته اند که از تکالیف آدمى در زمان غیبت ، دعا براى امام زمان (علیه السلام) و صدقه دادن براى آن وجود مقدس است ؛ و از جمله دعاهائى که وارد شده است که همیشه بگویى بعد از تمجید حق تعالى و صلوات بر حضرت رسول و آل او علیهم السلام :
    اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و على آبائه فى هذه الساعه و فى کل ساعه ولیا و حافظا و ناصرا و دلیلا و عینا حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
    ((کتبه العبد عباس القمى فى سنه سبع و اربعین بعد الف و ثلاثماءه فى جوار الروضه الرضویه لا زالت مهبطا للفیوضات الربانیه و الحمد لله اولا و آخرا و صلى الله على محمد و آله .))

    پی نوشت:
    6- از حضرت صادق (علیه السلام ) منقول است که فرمود: دنیا ممثل شد براى حضرت عیسى (علیه السلام ) به صورت زن کبود چشم پس حضرت از او پرسیدند چند شوهر کرده اى ؟ گفت : بسیار است عدد آنها. فرمود: همگى را طلاق گفته اى ؟ گفت : بلکه همگى را کشته ام . حضرت عیسى فرمود: واى بر شوهران تو که چگونه عبرت نمى گیرند از شوهران گذشته تو. (شیخ عباس قمى (ره )).
    7- مجاعت = گرسنگى .
    8- یعنى از تحت عنایت و حفاظت شما چگونه برگردم در حالیکه علاقه من به شما مایه شرف من است . اى آقایم زنده نمانم روزى که بر غیر در خانه شما باشم .
    9۱- ((بحارالانوار)) ۹۵/۳۲۶.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  8. #18
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    
    در ذکر قصص خائفان

    ۱- شیخ کلینى به سند معتبر از حضرت على بن الحسین (علیه السلام) روایت کرده که شخصى با خانواده اش در کشتى سوار شدند و کشتى ایشان شکست و جمیع اهل آن کشتى غرق شدند مگر زن آن مرد که بر تخته اى بند شد و به جزیره اى از جزائر دور افتاده اى رسید و در آن جزیره راهزن فاسقى بود که از هیچ فسقى نمى گذشت چون نظرش بر آن زن افتاد گفت : تو از انسى یا از جن ؟ گفت : از انسم . پس دیگر با آن زن سخن نگفت و به او چسبید و به هیئت مجامعت در آمد، چون متوجه آن عمل قبیح شد دید که آن زن مضطر است و مى لرزد. پرسید که چرا ناراحتى ؟ اشاره به آسمان کرد که از خداوند خود مى ترسم . پرسید که هرگز مثل این کار کرده اى ؟ گفت : نه ، به عزت خدا سوگند که هرگز زنا نداده ام . گفت : تو هرگز چنین کارى نکرده اى چنین از خدا مى ترسى و حال آنکه به اختیار تو نیست و تو را به جبر بر این کار وا داشته ام ، پس من از تو اولاترم که بترسم و چیزى به آن زن نگفت پس ‍ برخاست و ترک آن عمل نمود و به سوى خانه خود روان شد و در خاطر داشت که توبه کند و از کرده هاى خود پشیمان بود، در اثناى راه به راهبى برخورد کرد و با او رفیق شد چون پاره اى راه رفتند آفتاب بسیار گرم شد. راهب به آن جوان گفت که آفتاب بسیار گرم است ، دعا کن که خدا ابرى فرستد که بر ما سایه افکند. جوان گفت که مرا نزد خدا حسنه اى نیست و کار خیرى نکرده ام که دعا کنم و از خدا حاجت طلب نمایم . راهب گفت : من دعا مى کنم تو آمین بگو، چنین کردند. بعد از اندک زمانى ابرى بر سر ایشان پیدا شد و در سایه آن ابر مى رفتند، چون بسیارى راه رفتند راه ایشان جدا شد و جوان به راهى رفت و راهب به راه دیگر و آن ابر با جوان روان شد و راهب در آفتاب ماند. راهب به او گفت که اى جوان تو از من بهتر بودى که دعاى تو مستجاب شد و دعاى من مستجاب نشد بگو چه کارى کرده اى که مستحق این کرامت شده اى ؟ جوان قصه خود را نقل کرد. راهب گفت : چون از خوف خدا ترک معصیت او کردى خدا گناهان گذشته تو را آمرزیده است ، سعى کن که بعد از این خوب باشى .

    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  9. کاربر مقابل پست طاهره وحیدیان عزیز را پسندیده است:

    امیرحسین (08-17-2012)

  10. #19
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    حضرت فرمود که مگر کسى گناهان عظیم را به غیر از پروردگار عظیم مى آمرزد؟ جوان گفت که نه والله یا رسول الله و ساکت شد. حضرت فرمود که اى جوان ، یکى از گناهان خود را نمى گویى ؟ گفت : هفت سال بود که قبرها را مى شکافتم و کفن مرده ها را مى دزدیدم ، پس دخترى از انصار مرد، او را دفن کردند. چون شب در آمد رفتم و قبر او را شکافتم و او را بیرون آوردم و کفنش را برداشتم و او را عریان در کنار قبر گذاشتم و برگشتم ؛ در این حال شیطان مرا وسوسه کرد و او را در نظر من زینت داد و گفت : آیا سفیدى بدنش را ندیدى ؟ و فربهى رانش را ندیدى ؟ و مرا چنین وسوسه مى کرد، تا برگشتم و با او همخوابگى و وطى کردم ، و او را به آن حال گذاشتم و برگشتم . ناگاه صدایى از پشت سر خود شنیدم که مى گفت : اى جوان ، واى بر تو از حاکم روز قیامت روزى که من و تو به مخاصمه نزد او بایستیم که مرا چنین عریان در میان مردگان گذاشتى و از قبر بدر آوردى و کفنم را دزدیدى و مرا گذاشتى که با جنابت محشور شوم ؛ پس واى بر جوانى تو از آتش ‍ جهنم . پس جوان گفت که من با این اعمال هرگز بوى بهشت را نمى شنوم حضرت فرمود که دور شو اى فاسق که مى ترسم که به آتش تو بسوزم ، حضرت مکرر این را مى فرمود تا آن جوان بیرون رفت . پس به بازار مدینه آمد و خرید کرد و به یکى از کوههاى مدینه رفت و پلاسى پوشید و مشغول عبادت شد و دستهایش را در گردن غل کرد و فریاد مى کرد: یا رب هذا عبدک بهلول ، بین یدیک مغلول ، مى گفت : اى پروردگار من ، اینک بنده تست بهلول که در خدمت تو ایستاده و دستش را در گردن خود غل کرده است .
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  11. #20
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    پروردگارا تو مرا مى شناسى و گناه مرا مى دانى . خداوندا، پروردگارا، پشیمان شدم و به نزد پیغمبرت رفتم و اظهار توبه کردم مرا دور کرد و خوف مرا زیاد کرد پس سئوال مى کنم از تو به حق نامهاى بزرگوارت و به جلال و عظمت پادشاهیت که مرا ناامید نگردانى ، و دعاى مرا باطل نسازى و مرا از رحمت خود ماءیوس نکنى . تا چهل شبانه روز این را مى گفت و مى گریست و درندگان و حیوانات بر او مى گریستند.
    چون چهل روز تمام شد دست به آسمان بلند کرد و گفت : خداوندا حاجت را چه کردى ؟ اگر دعاى مرا مستجاب گردانیده اى و گناه مرا آمرزیده اى به پیغمبرت وحى فرما که من بدانم و اگر دعاى من مستجاب نشده و آمرزیده نشده ام و مى خواهى مرا عقاب کنى ، پس آتشى بفرست که مرا بسوزاند یا به عقوبتى مرا در دنیا مبتلا کن و از فضیحت روز قیامت مرا خلاص کن . پس ‍ خداوند عالمیان این آیه را براى قبول توبه او فرستاد وَ الَّذینَ اِذا فَعَلوُا فاحِشَةً اَو ظَلَمُوا اَنفُسَهُم ذَکَروُا اللهَ فَاستَغفِرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوبِ اِلَّا اللهِ - الى قوله تعالى - وَ نّعمُ اُجرُ العالُمینُ چون این آیه نازل شد حضرت بیرون آمدند و مى خواندند و تبسم مى فرمودند و احوال بهلول را مى پرسیدند معاذ گفت : یا رسول الله شنیدیم که در فلان موضع است .
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  12. کاربر مقابل پست طاهره وحیدیان عزیز را پسندیده است:

    حسین زاده (08-17-2012)

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •