شیوه‌های برخورد موسى بن جعفر با دشمن
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: شیوه‌های برخورد موسى بن جعفر با دشمن

  1. #1
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    شیوه‌های برخورد موسى بن جعفر با دشمن

    شیوه‌های برخورد موسى بن جعفر با دشمن

    در آخرین روزهایى که امام زندانى بود و تقریبا یکهفته بیشتر به شهادت امام باقى نمانده بود ، هارون همین یحیى بر مکى را نزد امام فرستاد و با یک زبان بسیار نرم و ملایمى به او گفت از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگوئید بر ما ثابت شده که شما گناهى و تقصیرى نداشته اید ولى متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمى توانم بشکنم .



    خبرآنلاین - بنابر معتبرترین و مشهورترین روایات ، موسى بن جعفر ( ع ) چهار سال در کنج سیاهچال هاى زندان بسر برد و در زندان هم از دنیا رفت ، و در زندان ، مکرر به امام پیشنهاد شد که یک معذرت خواهى و یک اعتراف زبانى از او بگیرند ، و امام حاضر نشد . این متن تاریخ است .

    امام در زندان بصره

    امام در یک زندان بسر نبرد ، در زندان هاى متعدد بسر برد . او را از این زندان به آن زندان منتقل مى کردند ، و راز مطلب این بود که در هر زندانى که امام را مى بردند ، بعد از اندک مدتى زندانبان مرید مى شد .

    اول امام را به زندان بصره بردند . عیسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور ، یعنى نوه منصور دوانیقى والى بصره بود . امام را تحویل او دادند که یک مرد عیاش کیاف و شرابخوار و اهل رقص و آواز بود . به قول یکى از کسان او : این مرد عابد و خداشناس را در جایى آوردند که چیزها به گوش او رسید که در عمرش نشنیده بود .

    در هفتم ماه ذى الحجه سال 178 امام را به زندان بصره بردند ، و چون عید قربان در پیش بود و ایام به اصطلاح جشن و شادمانى بود ، امام را در یک وضع بدى ( از نظر روحى ) بردند . مدتى امام در زندان او بود . کم کم خود این عیسى بن جعفر علاقه مند و مرید شد . او هم قبلا خیا ل مى کرد که شاید واقعا موسى بن جعفر همانطور که دستگاه خلافت تبلیغ مى کند مردى است یاغى که فقط هنرش این است که مدعى خلافت است ، یعنى عشق ریاست به سرش زده است .

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  2. #2
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274
    دید نه ، او مرد معنویت است و اگر مسئله خلافت براى او مطرح است از جنبه معنویت مطلب مطرح است نه اینکه یک مرد دنیا طلب باشد . بعدها وضع عوض شد . دستور داد یک اطاق بسیار خوبى را در اختیار امام قرار دادند و رسما از امام پذیرایى مى کرد . هارون محرمانه پیغام داد که کلکاین زندانى را بکن . جواب داد من چنین کارى نمى کنم .

    اواخر ، خودش به خلیفه نوشت که دستور بده این را از من تحویل بگیرند والا خودم او را آزاد مى کنم ، من نمى توانم چنین مردى را به عنوان یکزندانى نزد خود نگاه دارم . چون پسر عموى خلیفه و نوه منصور بود ، حرفش البته خریدار داشت .

    امام در زندانهاى مختلف

    امام را به بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند . فضل بن ربیع ، پسر ربیع حاجب معروف است ( 1 ) . هارون امام را به او سپرد . او هم بعد از مدتى به امام علاقمند شد ، وضع امام را تغییر داد و یکوضع بهترى براى امام قرار داد . جاسوسها به هارون خبر دادند که موسى بن جعفر در زندان فضل بن ربیع به خوشى زندگى مى کند ، در واقع زندانى نیست و باز مهمان است . هارون امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیاى برمکى داد . فضل بن یحیى هم بعد از مدتى با امام همین طور رفتار کرد که هارون خیلى خشم گرفت و جاسوس فرستاد .

    رفتند و تحقیق کردند ، دیدند قضیه از همین قرار است ، و بالاخره امام را گرفت و فضل بن یحیى مغضوب واقع شد . بعد پدرش یحیى برمکى ، این وزیر ایرانى علیه ما علیه براى اینکه مبادا بچه هایش از چشم هارون بیفتند که دستور هارون را اجرا نکردند ، در یک مجلسى سر زده از پشت سر هارون رفت سرش را به گوش هارون گذاشت و گفت : اگر پسر تقصیر کرده است ، من خودم حاضرم هر امرى شما دارید اطاعت کنم ، پسرم توبه کرده است ، پسرم چنین ، پسرم چنان .

    بعد آمد به بغداد و امام را از پسرش تحویل گرفت و تحویل زندانبان دیگرى به نام سندى بن شاهک داد که مى گویند اساسا مسلمان نبوده ، و در زندان او خیلى بر امام سخت گذشت ، یعنى دیگر امام در زندان او هیچ روى آسایش ندید .

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  3. #3
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274
    در خواست هارون از امام

    در آخرین روزهایى که امام زندانى بود و تقریبا یکهفته بیشتر به شهادت امام باقى نمانده بود ، هارون همین یحیى بر مکى را نزد امام فرستاد و با یک زبان بسیار نرم و ملایمى به او گفت از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگوئید بر ما ثابت شده که شما گناهى و تقصیرى نداشته اید ولى متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمى توانم بشکنم .

    من قسم خورده ام که تا تو اعتراف به گناه نکنى و از من تقاضاى عفو ننمایى ، تو را آزاد نکنم . هیچ کس هم لازم نیست بفهمد . همینقدر در حضور همین یحیى اعتراف کن ، حضور خودم هم لازم نیست ، حضور اشخاص دیگر هم لازم نیست، من همینقدر مى خواهم قسمم را نشکسته باشم ، در حضور یحیى همینقدر تو اعتراف کن و بگو معذرت مى خواهم ، من تقصیر کرده ام ، خلیفه مرا ببخشد ، من تو را آزاد مى کنم ، و بعد بیا پیش خودم چنین و چنان .

    حال روح مقاوم را ببینید . چرا اینها ( | شفعاء دار الفناء |( هستند ؟ چرا اینها شهید مى شدند ؟ در راه ایمان و عقیده شان شهید مى شدند ، مى خواستند نشان بدهند که ایمان ما به ما اجازه همگامى با ظالم را نمى دهد . جوابى که به یحیى داد این بود که فرمود : ( به هارون بگو از عمر من دیگر چیزى باقى نمانده است ، همین( که بعد از یک هفته آقا را مسموم کردند .

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  4. #4
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274
    علت دستگیرى امام

    حال چرا هارون دستور داد امام را بگیرند ؟ براى اینکه به موقعیت اجتماعى امام حسادت مى ورزید و احساس خطر مى کرد ، با اینکه امام هیچ در مقام قیام نبود ، واقعا کوچکترین اقدامى نکرده بود براى اینکه انقلابى بپا کند ( انقلاب ظاهرى ) اما آنها تشخیص مى دادند که اینها انقلاب معنوى و انقلاب عقیدتى بپا کرده اند .

    وقتى که تصمیم مى گیرد که ولایتعهد را براى پسرش امین تثبیت کند ، و بعد از او براى پسر دیگرش مأمون ، و بعد از او براى پسر دیگرش مؤتمن ، و بعد علما و برجستگان شهرها را دعوتمى کند که همه امسال بیایند مکه که خلیفه مى خواهد بیاید مکه و آنجا یککنگره عظیم تشکیل بدهد و از همه بیعت بگیرد ، فکر مى کند مانع این کار کیست؟ آنکسى که اگر باشد وچشمها به او بیفتد این فکر براى افراد پیدا مى شود که آن که لیاقت براى خلافتدارد اوست ، کیست ؟ موسى بن جعفر .

    وقتى که مىآید مدینه ، دستور مى دهد امام را بگیرند . همین یحیى بر مکى به یک نفر گفت : من گمان مى کنم خلیفه در ظرفامروز و فردا دستور بدهد موسى بن جعفر را توقیف کنند . گفتند چطور ؟ گفت من همراهش بودم که رفتیم به زیارت حضرت رسول در مسجد النبى ( 2 ) .

    وقتى که خواست به پیغمبر سلام بدهد ، دیدم اینجور مى گوید : السلام علیک یا ابن العم ( یا : یا رسول الله ) بعد گفت : ( من از شما معذرت مى خواهم که مجبورم فرزند شما موسى بن جعفر را توقیف کنم . ( مثل اینکه به پیغمبر هم مى تواند دروغ بگوید ) دیگر مصالح اینجور ایجاب میکند ، اگر این کار را نکنم در مملکتفتنه بپا مى شود ، براى اینکه فتنه بپا نشود ، و به خاطر مصالح عالى مملکت، مجبورم چنین کارى را بکنم ، یا رسول الله ! من از شما معذرت مى خواهم.) یحیى به رفیقش گفت : خیال مى کنم در ظرف امروز و فردا دستور توقیف امام را بدهد . هارون دستور داد جلادهایش رفتند سراغ امام .

    اتفاقا امام در خانه نبود . کجا بود ؟ مسجد پیغمبر . وقتى وارد شدند که امام نماز مى خواند . مهلت ندادند که موسى بن جعفر نمازش را تمام کند ، در همان حال نماز ، آقا را کشان کشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند که حضرتنگاهى کرد به قبر رسول اکرم و عرض کرد : | السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا جداه | ببین امت تو با فرزندان تو چه مى کنند ؟ !

    چرا هارون این کار را مى کند ؟ چون مى خواهد براى ولایتعهد فرزندانش بیعت بگیرد . موسى بن جعفر که قیامى نکرده است . قیام نکرده است ، اما اصلا وضع او وضع دیگرى است ، وضع او حکایت مى کند که هارون و فرزندانش غاصب خلافتند .

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  5. #5
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274
    سخن مأمون

    مأمون طورى عمل کرده استکه بسیارى از مورخین او را شیعه مى دانند ، مى گویند او شیعه بوده است ، و بنابر عقیده من - که هیچ مانعى ندارد که انسان به یک چیزى اعتقاد داشته باشد و بر ضد اعتقادش عمل کند - او شیعه بوده است و از علماى شیعه بوده است . این مرد مباحثاتى با علماى اهل تسنن کرده است که در متن تاریخ ضبط است . من ندیده ام هیچ عالم شیعى اینجور منطقى مباحثه کرده باشد .

    چند سال پیش یکقاضى سنى ترکیه اى کتابى نوشته بود که به فارسى هم ترجمه شد به نام ( تشریح و محاکمه درباره آل محمد.) در آن کتاب، مباحثه مأمون با علماى اهل تسنن درباره خلافت بلافصل حضرت امیر نقل شده است . به قدرى این مباحثه جالب و عالمانه است که انسان کمتر مى بیند که عالمى از علماى شیعه اینجور عالمانه مباحثه کرده باشد . نوشته اند یک وقتى خود مأمون گفت : اگر گفتید چه کسى تشیع را به من آموخت ؟ گفتند کى ؟ گفت : پدرم هارون .

    من درس تشیع را از پدرم هارون آموختم ، گفتند پدرت هارون که از همه با شیعه و ائمه شیعه دشمن تر بود . گفت : در عین حال قضیه از همین قرار است در یکى ازسفرهایى که پدرم به حج رفت ، ماهمراهش بودیم ، من بچه بودم ، همه به دیدنش مىآمدند ، مخصوصا مشایخ ، معاریف و کبار ، و مجبور بودند به دیدنش بیایند . دستور داده بود هر کسى که مىآ ید ، اول خودش را معرفى کند ، یعنى اسم خودش و پدرش و اجدادش را تا جد اعلایش بگوید تا خلیفه بشناسد که او از قریش است یا از غیر قریش ، و اگر از انصار است خزرجى است یا اوسى .

    هر کس که مىآمد . اول دربان مىآمد نزد هارون و مى گفت: فلان کس با این اسم و این اسم پدر و غیره آمده است . روزى دربان آمد گفت آن کسى که به دیدن خلیفه آمده است مى گوید : بگو موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب . تا این را گفت ، پدرم از جا بلند شد ، گفت : بگو بفرمایید ، و بعد گفت : همانطور سواره بیایند و پیاده نشوند ، و به ما دستور داد که استقبال کنید . ما رفتیم .

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

  6. #6
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274
    مردى را دیدیم که آثار عبادت و تقوا در وجناتش کاملا هویدا بود . نشان مى داد که از آن عباد و نساک درجه اول است . سواره بود که مىآمد ، پدرم از دور فریاد کرد : شما را به کى قسم مى دهم که همینطور سواره نزدیک بیایید ، و او چون پدرم خیلى اصرار کرد یک مقدار روى فرشها سواره آمد . به امر هارون دویدیم رکابش را گرفتیم و او را پیاده کردیم . وى را بالا دست خودش نشاند ، مؤدب ، و بعد سؤال و جوابهایى کرد : عائله تان چقدر است ؟ معلوم شد عائله اش خیلى زیاد است . وضع زندگیتان چطور است ؟ وضع زندگیم چنین است . عوائدتان چیست ؟ عوائد من این است ، و بعد هم رفت . وقتى خواست برود پدرم به ما گفت : بدرقه کنید ، در رکابش بروید ، و ما به امر هارون تا در خانه اش در بدرقه اش رفتیم ، که او آرام به من گفتتو خلیفه خواهى شد و من یک توصیه بیشتر به تو نمى کنم و آن اینکه با اولاد من بدرفتارى نکن .

    ما نمى دانستیم این کیست ، برگشتیم ، من از همه فرزندان جرى تر بودم ، وقتى خلو ت شد به پدرم گفتم این کى بود که تو اینقدر او را احترام کردى ؟ یک خنده اى کرد و گفت : راستش را اگر بخواهى این مسندى که ما بر آن نشسته ایم مال اینهاست . گفتم آیا به این حرفاعتقاد دارى ؟ گفت : اعتقاد دارم ، گفتم : پس چرا واگذار نمى کنى ؟ گفت : مگر نمى دانى الملک عقیم ؟ تو که فرزند من هستى ، اگر بدانم در دلت خطور مى کند که مدعى من بشوى ، آنچه را که چشمهایت در آن قرار دارد از روى تنت بر مى دارم .

    قضیه گذشت . هارون صله مى داد ، پولهاى گزاف مى فرستاد به خانه این و آن ، از پنج هزار دینار زر سرخ ، چهار هزار دینار زر سرخ و غیره . ما گفتیم لابد پولى که براى این مرد که اینقدر برایش احترام قائل است مى فرستد خیلى زیاد خواهد بود . کمترین پول را براى او فرستاد : دویست دینار . باز من رفتم سؤال کردم ، گفت :

    مگر نمى دانى اینها رقیب ما هستند . سیاست ایجاب مى کند که اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند زیرا اگر زمانى امکانات اقتصادیشان زیاد شود ، یک وقت ممکن است که صد هزار شمشیر علیه پدر تو قیام کند .
    -پایان-

    پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
    م.ا

موضوعات مشابه

  1. کافکا و داستان عروسک
    توسط طاهره وحیدیان در انجمن بحث آزاد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 03-12-2012, 10:18 AM
  2. بوسه بر جمجمه فرزند پس از 35 سال +عکس
    توسط امیرحسین در انجمن عطر شهید
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 03-03-2012, 07:53 PM
  3. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 10-29-2011, 07:25 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10-05-2011, 06:31 AM
  5. نصايح و مواعظ پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم)
    توسط امیرحسین در انجمن شرح حدیث از رهبر معظم (دام ظله)
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: 12-24-2010, 11:54 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •