4 داستان کوتاه و خواندنی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: 4 داستان کوتاه و خواندنی

  1. #1
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156

    4 داستان کوتاه و خواندنی

    مورچه و سلیمان نبی

    روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،

    نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

    سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.

    در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود.


    مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.

    سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.

    ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.

    آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.

    سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
    ویرایش توسط امیرحسین : 06-13-2012 در ساعت 08:38 PM
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  2. کاربر مقابل پست طاهره وحیدیان عزیز را پسندیده است:

    مهران پایافر (06-13-2012)

  3. #2
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    مورچه گفت :

    ” ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.

    خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.

    خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.

    این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد

    من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم

    و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا

    می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم.”

    سلیمان به مورچه گفت :

    “وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟”

    مورچه گفت آری او می گوید :

    ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  4. #3
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    آب بكش و وضو بساز

    دزدى به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت ، اما چیزى نیافت كه قابل دزدى باشد . خواست كه نومید بازگردد كه ناگهان احمد، او را صدا زد

    و گفت :اى جوان !سطل را بردار و از چاه ، آب بكش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزى از راه رسید، به تو بدهم ؛ مباد كه تو از این

    خانه با دستان خالى بیرون روى ! دزد جوان ، آبى از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.


    روز شد . كسى در خانه احمد را زد . داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه ، به جناب شیخ است . احمد رو به دزد كرد و

    گفت : دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یك شبى است كه در آن نماز خواندى . حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. گریان به شیخ

    نزدیك تر شد و گفت : تاكنون به راه خطا مى رفتم . یك شب را براى خدا گذراندم و نماز خواندم ، خداوند مرا این چنین اكرام كرد و بى نیاز ساخت

    . مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم . كیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت .


    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  5. #4
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    آرزوی بزرگ


    همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند. بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و

    پست! نوبت به او رسید. از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟ گفت : می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن (دانایی)

    باشم. پذیرفته شد! گفتند چشمانت را ببند! چشمانش را بست.

    وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است! با خود اندیشید: حتما اشتباهی رخ داده، من که این را

    نخواسته بودم!

    سالها گذشت. روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد. بازاندیشید: عمر به پایان رسید و من بهره خویش را از زندگی نگرفتم! با فریادی

    غمبار سقوط کرد. نفهمید چه مدت خواب بود یا بیهوش! با صدایی غریب؛ که از روی تنش بلند می شد؛ به هوش آمد. تخته سیاهی بر دیوار

    کلاسی شده بود.



    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  6. #5
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    درخت و تبر



    سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
    من را انتخاب کرد ...

    دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...

    به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !

    سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...

    مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
    خشک شدم ..

    ---
    بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه .. تا مطمئن نشدی تبر نزن !
    احساس نریز!!
    زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود ....


    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  7. کاربر مقابل پست طاهره وحیدیان عزیز را پسندیده است:

    مهران پایافر (06-13-2012)

موضوعات مشابه

  1. [محبوب] داستانهای جالب و کوتاه
    توسط امیرحسین در انجمن شعر و ادبیات
    پاسخ ها: 49
    آخرين نوشته: 08-23-2013, 08:26 PM
  2. مکالمه کوتاه با همسر یک جانباز
    توسط محمد حسین در انجمن عطر شهید
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 02-27-2012, 07:54 PM
  3. مصاحبه ای کوتاه با همسر مقام معظم رهبری
    توسط امیرحسین در انجمن کلام رهبری
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 10-03-2011, 02:23 PM
  4. ضيافت عيد فطر با ستاره‌هاي مسلمان فوتبال
    توسط امیرحسین در انجمن موضوعات روز
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 08-30-2011, 10:34 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •