فرا رسیدن ١٣ رجب سالروز میلاد اولین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت علی علیه ا - صفحه 4
صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 43

موضوع: فرا رسیدن ١٣ رجب سالروز میلاد اولین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت علی علیه ا

  1. #31
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    ۲ـ علی(علیه‌السلام) در حجه الوداع و تأیید پیامبر(صلی الله علیه و آله) از قاطعیت علی(علیه السلام)
    هنگامی که مسلمانان اطلاع یافتند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌خواهد آخرین حج خود را انجام دهد و ماه‌های آخر عمرش را می‌گذراند، تا می‌توانستند از هر سو در مراسم حج شرکت نمودند. حضرت علی(علیه‌السلام) در یمن بود. از همانجا با لشگری که همراهش بود، به سوی مکه حرکت نمود و مقداری از حُلّه‌ها (لباس مخصوصی) که از مردم نجران به غنیمت گرفته بود همراه خود داشت. علی(علیه‌السلام) در چند فرسخی مکه مردی را فرمانده لشکر خود کرد و خود جلوتر به سوی مکه شتافت و در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد مکه شد، علی(علیه‌السلام) نیز وارد گردید. علی(علیه‌السلام) به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و اخبار یمن را به عرض آن حضرت رسانید و در ضمن عرض کرد: ۳۴ شتر برای قربانی به همراه خود آورده‌ام.
    پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دیدار علی(علیه‌السلام) بسیار خوشحال شد و به او فرمود: به سوی لشگر خود برو و آن‌ها را نیز به من برسان.
    حضرت علی(علیه‌السلام) نزد لشگر خود برگشت و دید آن‌ها نیز تا نزدیک مکه رسیده‌اند. ولی آن حله‌ها را بین خود تقسیم کرده و پوشیده‌اند. حضرت علی(علیه‌السلام) از این کار آن‌ها ناراحت شد و به مردی که او را فرمانده آن‌ها کرده بود، فرمود: «چه چیز تو را وادار کرد که بدون اجازه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بی‌آنکه من اجازه بدهم، حله‌ها را بین این‌ها تقسیم کرده‌ای؟»
    او عرض کرد:‌«‌ آن‌ها از من درخواست نمودند تا این حله‌ها را به عنوان احرام بپوشند و خود را بیارایند.»
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  2. #32
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    حضرت علی(علیه‌السلام) آن لباس‌ها را از آن‌ها که بر خلاف مقررات رفتار کرده بودند گرفت و در میان بار شتر گذاشت و همراه آن‌ها روانه مکه شد، آن‌ها از این قاطعیت علی(علیه‌السلام) برای اجرای مقررات (به جای این‌که خشنود گردند) ناراحت شدند و در مکه همین مطلب را به عنوان شکایت از علی(علیه‌السلام) به عرض پیامبر(صلی الله علیه و آله) رساندند.
    پیامبر(صلی الله علیه و آله) به سخنگوی خود دستور داد تا در میان مردم چنین اعلام کند: «اِرّفَعُوا اَلْسِنَتِکُم عَنْ عَلی بْنِ اَبی طالِب، فَاِنَّه خَشِنٌ فِی ذاتِ الله عَزَّوَجَل غَیْرَ مَداهِنٍ فِی دینِه؛ زبان‌های خود را در مورد شکایت از علی(علیه‌السلام) کوتاه کنید، زیرا که او در امور مربوط به خدا (مقررات دین) سخت‌گیر است و درباره دین، اهل سازش و مسامحه نیست.»
    شکایت کنندگان، دم فرو بستند و به مقام بسیار ارجمند علی(علیه‌السلام) در پیشگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) پی بردند و فهمیدند که هر کس درباره علی(علیه‌السلام) خرده گیری کند، مورد خشم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.[۴۸]
    به این ترتیب علی(علیه‌السلام) در آخرین حج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شرکت نمود و تا پایان همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و سپس همراه آن حضرت به سوی مدینه بازگشت.

    پی نوشت:
    [۴۸] - ترجمه ارشاد مفید: ج ۱، ص ۱۶۰-۱۶۱ – بحارالانوار: ج ۲۱، ص ۳۸۵.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  3. #33
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    ۳ـ اعلام رهبریت علی(علیه‌السلام) در غدیر خم
    پس از پایان مراسم حج در ماه ذیحجه سال دهم هجری، مسلمانان، مکه را به قصد وطن خود ترک کردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) و همراهان نیز به سوی مدینه رهسپار شدند تا به بیابان خشک و سوزان «غدیر خم» رسیدند. همراهان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مسلمانان مختلف سراسر جزیره العرب و... بودند که تعداد آن‌ها را از ۹۰ هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۰ هزار تا ۱۲۴ هزار گفته‌اند، بیابان غدیر چهار راهی بود که از آن جا مردم از همدیگر جدا می‌گشتند. مردم یمن به سوی جنوب و مردم مدینه به سوی شمال و مردم عراق به سوی شرق و مردم مصر به سوی غرب و ... رهسپار می‌شدند. در چنین نقطه‌ای پیک وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل گردید و این آیه (۶۷ مائده) را خواند: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛ ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانی رسالت خدا را به جا نیاورده‌ای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می‌کند.»
    آن روز، پنجشنبه ۱۸ ذیحجه بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) با دریافت این آیه، فرمان توقف داد. مسلمانان با صدای بلند، آنان را که جلوتر رفته بودند به بازگشت فرا خواندند و مهلت دادند تا عقب افتادگان رسیدند. پس از نماز ظهر به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  4. #34
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر فراز آن قرار گرفت و خطبه‌ای غرا خواند تا این‌که فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛ چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آن‌ها سزاوارتر و شایسته‌تر است؟»
    حاضران گفتند: «خدا و پیامبرش داناتر است.»
    پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مومنانم و بر آنان از خودشان سزاوارترم.»
    سپس دست علی(علیه‌السلام) را گرفت و بلند کرد، به گونه‌ای که همه حاضران او را شناختند، آنگاه فرمود:‌ «الا من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هر کس من مولا و رهبر او هستم، آگاه باشید که این علی(علیه‌السلام) مولا و رهبر او است.»
    آنگاه چنین دعا کرد:‌ «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار؛ خدایا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کسی که او را مبغوض دارد و یارانش را یاری کن و آنان که او را یاری نکنند، یاری نکن و حق را همواره همراه او بدار و او را از حق جدا نکن.»
    سپس فرمود: «اَلا فَلْیُبَلِّغ الشّاهِدَ الغائب؛ آگاه باشید، همه حاضران موظفند که این خبر را به غائبان برسانند.»
    جمعیت هنوز متفرق نشده بودند که پیک وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و این آیه (۳ مائده) را نازل کرد.
    «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاویدان) شما پذیرفتم.»
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  5. #35
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    پیامبر(صلی الله علیه و آله) تکبیر گفت: در این هنگام مردم با شور و هیجان نزد علی(علیه‌السلام) آمده و او را به این مقام (رهبری پس از پیامبر) تبریک گفتند، از جمله افراد ابوبکر و عمر به محضر علی(علیه‌السلام) آمدند و هرکدام جداگانه گفتند: «بخٍ بخٍ یا بْنَ اَبی طالِب، اَصْبَحْتَ وَ اَمْسَیْتَ مَولای وَ مَولا کُلّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمنَه؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب که صبح و شام کردی در حالی که رهبر من و تمام مردان و زنان مسلمان شدی».[۴۹]
    سند حدیث غدیر به قدری محکم است که هیچ کس از افراد مسلمین نمی‌تواند آن را انکار کند، علامه امینی صاحب کتاب ارزشمند «الغدیر» این حدیث را از ۱۱۰ نفر از صحابه[۵۰] و ۸۴ نفر از تابعین[۵۱] از کتاب‌های مورد اعتماد اهل تسنن نقل نموده است.
    علی(علیه‌السلام) در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) تا آخرین لحظات
    در ایام آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) جدا نمی‌شد. روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) با تکیه بر دست علی(علیه‌السلام) همراه جمعی از یاران به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد و سپس رو به علی(علیه‌السلام) کرد و فرمود: «کلید گنج‌های دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خدا مخیر شده‌ام، ولی من لقای پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده‌ام...».[۵۲]
    سپس با تکیه بر دست علی(علیه‌السلام) به خانه بازگشت و پس از سه روز در حالی که حضرت زیر بغل راست و فضل بن عباس زیر بغل چپش را گرفته بودند به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت و مردم را نصیحت کرد...».[۵۳]

    پی نوشت:
    [۴۹] - الغدیر: ج ۱، ص ۱۱ و ۴۷.
    [۵۰] - همان: از ص ۱۴ تا ۶۰.
    [۵۱] - همان: از ص ۶۲ تا ۷۲.
    [۵۲] - صحیح مسلم: ج ۲، ص ۴۱۴ – مسند احمد:‌ج ۱، ص ۳۲۵ – بحارالانوار: ج ۲۲، ص ۴۶۸.
    [۵۳] - بحارالانوار: ج ۲۲، ص ۴۶۶ و ۴۶۷.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  6. #36
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    وصیت خصوصی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام)
    در روزهای آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله) روزی علی(علیه‌السلام) به بالین پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «آیا وصیت مرا می‌پذیری؟ و به وعده‌های من وفا می‌کنی و دین مرا ادا می‌نمایی و بعد از من سرپرستی اهل بیتم را برعهده می‌گیری؟»
    علی(علیه‌السلام) عرض کرد: «آری، ای رسول خدا!»
    پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) را به نزدیک خواند و به سینه‌اش چسباند، سپس انگشترش را از دستش درآورد و به علی(علیه‌السلام) داد و فرمود: «آن را در انگشت خود کن.» سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی حتی دستمالی را که هنگام جهاد به کمر می‌بست، را طلبید و همه آن‌ها را به علی(علیه‌السلام) سپرد و فرمود: «به نام خدا به خانه‌ات برو و این‌ها را با خود ببر.»[۵۴]
    آموختن هزار باب علم به علی(علیه‌السلام)
    فردای آن روز، بیماری‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدید شد. سپس اندکی بهتر گردید. در همین وقت، به حاضران فرمود: «ادعوا الی اخی و صاحبی؛ برادر و همدمم را بطلبید به اینجا بیاید.»‌
    بعضی از همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دنبال دیگران رفتند...، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله) همان جمله را تکرار کرد که «برادر و همدمم را به اینجا بیاورید.»

    پی نوشت:
    [۵۴] - همان: ص ۴۶۹.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  7. #37
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    ام سلمه یکی از همسران نیک پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: «علی (علیه‌السلام) را بطلبید تا بیاید، زیرا منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله) جز او کس دیگری نیست.»
    علی(علیه‌السلام) را طلبیدند. او آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او اشاره کرد که نزدیک بیا. او نزدیک آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت، سپس علی(علیه‌السلام) برخاست و نشست. در این هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله) اندکی خوابید. علی(علیه‌السلام) برخاست و از خانه بیرون آمد. مردم از او پرسیدند: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) چه رازی به تو گفت؟»
    علی(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: ‍«عَلَّمَنِی اَلْفَ بابٍ مِنَ اْلعِلْم، فَتَحَ لی کُلّ بابٍ اَلْفَ بابٍ وَ اَوْصانِی بِما اَنا قائِمٌ بِه اِنْ شاءَ الله تَعالی؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله) هزار باب علم را به من آموخت که هر بابی، هزار باب دیگر را به رویم گشود و مرا به آن‌چه که به خواست خدا باید انجام دهم وصیت نمود.»[۵۵]
    علی(علیه‌السلام) پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
    رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در ماه صفر سال یازدهم هجرت به جوار پروردگار شتافت. در حالیکه علی(علیه‌السلام) و گروهی از بنی هاشم و برخی از یاران بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشغول تجهیز بدن مطهر او بودند، گروهی از فرصت طلبان و منافقان در محلی به نام «سقیفه بنی ساعده» جمع شدند و علی رغم دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) که علی (علیه‌السلام) را وصی و جانشین خود معرفی کرده بود، ابوبکر را به عنوان جانشین رسول خدا برگزیدند.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  8. #38
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    مردم با او بیعت کردند، ولی علی(علیه‌السلام) و گروهی از بزرگان صحابه از بیعت خودداری کردند. آنان سخنان پیامبر در حجه الوداع را به خاطر داشتند و جز علی (علیه‌السلام) کسی را شایسته خلافت نمی‌دیدند.
    مدتی از بیعت سقیفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصمیم گرفت از علی و عباس و زبیر و سایر بنی‌هاشم نسبت به خلافت ابوبکر بیعت بگیرد. از طرفی علاقمندان امام به عنوان اعتراض به جریان سقیفه در خانه حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) تحصن کرده بودند. تحصن آنان در خانه فاطمه ـ که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از احترام ویژه‌ای برخوردا بود ـ مانع از آن بود که دستگاه خلافت به زور متوسل شود و از آنان بیعت گیرد. اما سرانجام علاقه به قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحی نادیده گرفته شد.
    خلیفه، عمر را با گروهی مأمور کرد تا به هر قیمتی که شده متحصنین را از خانه فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بیرون آورده و از همه آنان بیعت بگیرد. عمر با گروهی که در میان آن‌ها اسید بن حضیر و سلمه بن سلامه و ثابت بن قیس و محمد بن سلمه و دیگران[۵۶] حضور داشتند و به سوی خانه فاطمه(سلام‌الله‌علیها) رفتند تا تحصن کنندگان را به بیعت با خلیفه دعوت کنند و اگر پاسخ مثبت ندادند، آن‌ها را به زور از خانه بیرون کشند و به مسجد بیاورند. عمر از پشت در با صدای بلند فریاد زد که خانه فاطمه را ترک گویند، ولی تحصن کنندگان به فریاد‌های او توجهی نکردند واز خانه بیرون نرفتند.

    پی نوشت:
    [۵۵] - همان: ص ۴۶۹ و ۴۷۰.
    [۵۶] - ر.ک: ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه: ج ۲، ص ۵۰.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  9. #39
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    در ا ین هنگام عمر به همراهانش گفت: هیزم بیاورند تا خانه را بسوزاند و آن را بر سر متحصنین خراب کند. در این موقع مردی پای پیش نهاد تا عمر را از این تصمیم باز دارد و گفت: چگونه این خانه را آتش می‌زنی در حالی که دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) فاطمه در آن است. وی با خونسردی پاسخ داد: باشد، بودن فاطمه در میان خانه مانع از انجام این کار نمی‌تواند باشد و گفت سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست یا این‌ها بیرون می‌آیند یا اینکه این خانه را آتش می‌زنم.
    در این هنگام حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) که در پشت در قرار داشت، چنین فرمود: جمعیتی را سراغ ندارم که در موقعیت بدی مانند شما قرار گرفته باشند، شما جنازه رسول خدا را در میان ما گذاشتید و از پیش خود درباره خلافت تصمیم گرفتید. چرا حکومت خود را بر ما تحمیل می‌کنید و خلافت را که حق ما است به خود ما باز نمی‌گردانید.[۵۷]
    ابن قتیبه که این جریان را نقل می‌کند، می‌نویسد، این بار پسر خطاب از اخراج متحصنین منصرف گردید و به حضور خلیفه آمد و او را از جریان آگاه ساخت.
    عمر دوباره غلام خود، قنقذ را مأمور کرد که برود و علی را به مسجد بیاورد. او پشت در خانه فاطمه آمد و علی را صدا زد و گفت به فرمان جانشین! رسول خدا به مسجد بیایید. وقتی امام این جمله را از قنفذ شنید، فرمود: چرا به این زودی به رسول خدا دروغ بستید؛ پیامبر کی او را جانشین خود قرار داد؟

    پی نوشت:
    [۵۷] - جعفر سبحانی: پژوهشی پیرامون زندگی علی(علیه‌السلام): ص ۲۴۱.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

  10. #40
    پاسخگوی مسائل مذهبی طاهره وحیدیان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    روی زمین خدا جایی در این غربتکده...جایی در همین نزدیکی...
    نوشته ها
    4,275
    می پسندم
    220
    مورد پسند : 2,271 بار در 1,502 پست
    نوشته های وبلاگ
    9
    میزان امتیاز
    156
    مقاومت تحصن کنندگان خلیفه را سخت عصبانی و ناراحت کرده بود، لذا مجددا عمر با گروهی به خانه فاطمه رفتند و در را زدند. فاطمه که صدای آنان را شنید با صدای بلند ناله کرد و گفت: پدر جان! ای پیامبر خدا، پس از درگذشت تو چه گرفتاری‌هایی که از دست زاده خطاب و فرزند ابی قحافه پیدا کرده‌ایم. ناله‌های فاطمه، که هنوز مرگ پدر را فراموش نکرده بود، آنچنان جان‌گداز بود که گروهی از آن جمعیت که همراه عمر بودند از انجام مأموریت و حمله به خانه زهرا (سلام‌الله‌علیها) منصرف شدند و گریه کنان بازگشتند، اما عمر و گروهی دیگر که برای گرفتن بیعت از علی(علیه‌السلام) و بنی‌هاشم اصرار می‌ورزیدند، علی را به هر قیمتی بود از خانه بیرون آوردند و به مسجد بردند و اصرار کردند که با ابوبکر بیعت کند. امام فرمود: اگر بیعت نکنم چه خواهد شد؟ گفتند کشته خواهی شد. علی گفت: با چه جرأتی بنده خدا و برادر رسول الله را خواهید کشت؟ عمر گفت تو را رها نخواهیم کرد جز این که بیعت کنی. علی چون شیر خشمگین بر او بانگ زد و با لحن تمسخر آمیز به عمر گفت: «احلب حلیا لک شطره، اشدد له الیوم لیرد علیک غدا؛ ای عمر!‌ نیک بدوش که بهره‌ای از آن تو را است، امروز برای او محکم ببند تا فردا به تو بازگرداند.»[۵۸]

    پی نوشت:
    [۵۸] - عبدالفتاح عبدالمقصود: الامام علی بن ابی طالب: ج ۱، ص ۳۰۳.
    اِلهی قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.....

صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین

موضوعات مشابه

  1. عید نوروز از منظر ولایت
    توسط طاهره وحیدیان در انجمن کلام رهبری
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 03-16-2012, 06:38 AM
  2. بروز رسانی سرور های سایت - 12/11/1390
    توسط امیرحسین در انجمن اخبار سایت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 02-01-2012, 12:00 PM
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 12-08-2011, 09:58 PM
  4. هوشیارى سیاسى و مدیریت بى نظیر - حضرت علی (ع)
    توسط امیرحسین در انجمن اهل بیت(ع)
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 06-15-2011, 08:57 PM
  5. دفاع هیجانی از ولایت فقیه و آسیب‌هایش
    توسط امیرحسین در انجمن موضوعات روز
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 06-15-2011, 12:39 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •