من رفتنی ام
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: من رفتنی ام

  1. #1
    کاربر کانون محمدابراهیم نامدار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    فریدونکنار
    نوشته ها
    1,000
    می پسندم
    260
    مورد پسند : 186 بار در 174 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    میزان امتیاز
    47

    من رفتنی ام

    دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...
    • اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
    • گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهم
    • گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
    • گفت: من رفتني ام!
      گفتم: يعني چي؟
      گفت: دارم ميميرم
    • گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟
    • گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
    • گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده
    • با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟
    • فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش
    • گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
    • گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
    • کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
    • تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
    • خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
    • اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
    • خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
    • با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
    • آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
    • سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
    • بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
    • ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
    • گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
    • مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
    • الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
    • حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟
    • گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
    • آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟
    • گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!
    • يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
    • گفت: بيمار نيستم!
      گفتم: پس چي؟
    • گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن:نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجي
    • مارفتني هستيم،مگه وقتش فرقي هم داره ؟
      باز خنديد و رفت، دل من رو هم با خودش برد..


    • برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...


    • دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...


  2. کاربر مقابل پست محمدابراهیم نامدار عزیز را پسندیده است:

    امیرحسین (05-21-2012)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •