روبرویش نشستم
مدام دانه های تسبیح را روی هم می انداخت
پرسیدم: چه ذکری میخوانید؟
: خیلی صلوات ، نذر دارم. باید تمامش کنم!
پرسیدم: نذرهایتان برآورده شده؟!
: آری
پرسیدم: چه نذرهایی؟:

یک لحظه که دیر می کند، برای عافیتش صلوات نذر می کنم!


"فدای قلب پر اضطراب و عاشقت"