فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏
صفحه 1 از 4 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

  1. #1
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    توجيه و دليل تراشى براى گناه‏

    بدتر از گناه، توجيه گناه و دليل تراشى براى آن است. مى‏توان گفت توجيه گناه يك نوع كلاه‏بردارى دينى است.

    خداوند در قرآن مى‏فرمايد:
    «بَل الانسان عَلى نَفسِه بَصيرَة و لو ألقى‏ مَعاذِيره» «1»
    «بلكه انسان، خودش بر وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر براى خود، عذرهايى بتراشد.»

    يعنى محكمه وجدان، گنهكار را به دورويى و نيرنگ، محكوم مى‏كند.
    توجيه گناه، گناه را عادى و جامعه را به انجام آن تشويق مى‏نمايد و زشت را زيبا جلوه مى‏دهد، توجيه گناه همان عذر بدتر از گناه است.

    هيچ گناهى به سنگينى «توجيه گناه» نيست. زيرا گنهكار معترف، غالباً در فكر توبه است، ولى توجيه‏گر در فكر سرپوش نهادن بر گناه است كه نه تنها در صراط توبه نيست، بلكه او را در گناه راسخ‏تر و جرى‏تر مى‏نمايد.

    توجيه گناه يك بيمارى و يك بلاى عمومى است كه به صورت‏هاى مختلف جلوه مى‏كند، و خواص و عوام را از صراط مستقيم، منحرف مى‏نمايد و خطر بزرگ آن اين است كه راه‏هاى اصلاح را به روى گنهكار مى‏بندد و گاه واقعيت‏ها را در نظر او مسخ و دگرگون مى‏سازد.
    __________________________________________________
    (1). قيامت/ 14- 15

  2. #2
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    مثلًا ترس خود را با توجيه احتياط، و ضعف نفس خود را با توجيه حيا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامين زندگى، و تن‏پرورى و كوتاهى‏هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجيه مى‏كند، و براستى چه مصيبت و دردى رنج‏آورتر از اين كه انسان با تحريف مفاهيم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟!

    توجيه گناه در حقيقت سرپوش گذاشتن روى گناه است، تا گناه را براحتى و بدون مانعى انجام دهد مانند اينكه حق را كتمان مى‏كند و نام آن را تقيّه مى‏گذارد و يا براى رسيدن به هدف شوم خود به شخصى رشوه مى‏دهد و نام آن را هديه مى‏گذارد.
    توجيه گناه يك نوع فريب دادن و اغفال خود و مسلمين است كه ظاهرى زيبنده و شرعى دارد و باطنى آلوده، مثل كسانى كه مواد غذايى مى‏فروشند، و براى جلب مشترى روى آن را مواد خوب مى‏گذارند و درون آن را مواد بد.

    امام باقر عليه السلام فرمود: روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در بازار مدينه عبور مى‏كرد، شخصى را ديد كه ميوه يا خرما مى‏فروشد، به او فرمود: به‏به، چه ميوه‏هاى خوب و عالى. در همين لحظه خداوند به آن حضرت وحى كرد:
    زيرش را ببين، پيامبر صلى الله عليه و آله دست در درون آن گذارد و مقدارى از آن بيرون آورد كه بسيار پست بود، به صاحب آن كالا فرمود:
    «ما اراك الّا و قد جَمعت خيانة و غشّاً لِلمُسلمين» «1»
    «نمى‏بينم تو را جز اينكه، خيانت و فريب مسلمانان را جمع كرده‏اى.»
    __________________________________________________
    (1). وسائل الشيعه، ج 12 ص 209

  3. #3
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    توجيه‏هاى گوناگون‏

    توجيهات براى انجام گناه، گوناگون است، برخى از آنان عبارتند از:

    1- توجيهات عقيدتى.
    2- توجيهات سياسى.
    3- توجيهات اجتماعى.
    4- توجيهات روانى.
    5 توجيهات فرهنگى.
    6- توجيهات اقتصادى.
    7- توجيهات نظامى.
    و توجيهات ديگر.

  4. #4
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    1- توجيهات عقيدتى‏

    اعتقاد به «جبر و قضا و قدر» يكى از توجيهات عقيدتى است. وقتى به گنهكار مى‏گويى: چرا گناه كردى؟ چرا آلوده به مسكرات شدى؟ در پاسخ مى‏گويد: شانس من اين بود، قضا و قدر من چنين بود، چه كنم پدران ما چنين كردند، ما هم چنين شديم، عاقبت گرگ‏زاده گرگ شود، تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال اين مطالب كه در گفتگوهاى روزانه بعضى از مردم، بسيار شنيده مى‏شود، كه با اين گونه گفتار از انجام مسئوليت و وظيفه فرار مى‏كنند.

    خداوند مى‏فرمايد: مشركان براى تبرئه خود چنين مى‏گويند:
    «لو شاء اللّه ما أشركنا و لا آباؤنا و لا حرّمنا من شيى» «1»
    «اگر خدا مى‏خواست، نه ما مشرك مى‏شديم و نه پدران ما و نه چيزى را تحريم مى‏كرديم.»

    به اين ترتيب، گناه خود را به جبر، نسبت مى‏دهند. نظير اين مطلب در آيه 35 سوره نحل و 20 سوره زخرف آمده است، كه مشركان قايل به جبر بودند و در پوشش جبر، به گناه خود ادامه مى‏دادند؛
    «و قالوا لَو شاء الرّحمن ما عَبَدناهم» «1»
    «آنان گفتند اگر خدا مى‏خواست، ما آنها (بت‏ها) را پرستش نمى‏كرديم.»

    خداوند در باره‏ى پندار آنها مى‏گويد:
    «انْ هم الّا يَخرُصون»
    «آنها جز دروغ، چيزى نمى‏گويند.»
    _________________________________________________
    (1). مائده/ 148

  5. #5
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    توجيه يزيدبن معاويه‏

    هنگامى كه سر مقدس امام حسين عليه السلام را در شام نزد يزيدبن معاويه گذاردند، يزيد شعرى خواند و سپس به حاضران رو كرد و گفت: ...

    صاحب اين سر مى‏گفت: من براى حكومت كردن از يزيد بهترم، گويا اين آيه را نخوانده بود كه خداوند مى‏فرمايد:
    «قل الّلهُم مالِك المُلك تُوتِى المُلك مَن تَشاء و تَنزع المُلك ممّن تشاء و تُعِزُّ من تشاء و تُذلُّ من تشاء ...»
    «بگو خدايا مالك حكومت‏ها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى حكومت مى‏بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را مى‏گيرى، هر كس را بخواهى عزت مى‏دهى و به هر كسى بخواهى ذلت ....». «2»

    به اين ترتيب، يزيد خونخوار، بزرگترين جنايت را انجام مى‏دهد و بعد مى‏گويد: خدا چنين خواست كه ما عزيز شويم و دشمن ما ذليل گردد، و اين گونه بر روى جنايت خود سرپوش مى‏گذارد و براى توجيه اعمال ننگين خود به سفسطه و جبر متوسل مى‏گردد.
    __________________________________________________
    (1). زخرف/ 20
    (2). كافى، ج 2 ص 450. تاريخ طبرى، ج 6 ص 266

  6. #6
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    نگاهى به مساله جبر و اختيار

    موضوع جبر و اختيار يك مساله سابقه‏دار است و بحث‏هاى فراوان دارد، ولى آنچه در اينجا مى‏توان گفت اين است كه: وجداناً ما در انتخاب آزاد هستيم. حركت دست ما با حركت قلب ما يكسان نيست. حركت قلب از روى اختيار ما نيست ولى حركت دست ما به اختيار ما است «مسلوب الارادة» نيستيم.

    به عنوان مثال: لوله‏كشى شهرى را در نظر بگيريد، لوله از خيابان‏هاى 45 مترى وارد خيابان‏هاى سى‏مترى و سپس ده مترى و سپس وارد كوچه شش مترى و چهار مترى و سرانجام وارد كوچه بن‏بست دو مترى و يك مترى مى‏گردد و وارد خانه مى‏شود، و شيرى به لوله كنار حوض وصل مى‏گردد، لوله‏كشى و لوله‏هاى خيابان و كوچه‏ها در دست ما نيست، ولى اين شير در اختيار ماست باز كنيم، نيمه باز كنيم يا ببنديم. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك، در اختيار ما نيست، ولى نان در آوردن و خوردن در اختيار ماست. نه جبر درست است كه بگوييم ما اراده نداريم، و نه تفويض درست است كه بگوييم همه چيز در اختيار ماست، همانند مثال فوق كه لوله‏كشى‏ها در اختيار من نيست ولى شير آب در اختيار من است. «1»
    __________________________________________________
    (1). در اين باره به كافى، ج 1 ص 155 (باب الجبر والقدر). مراجعه شود، در حديث 13 اين باب آمده امام صادق عليه السلام فرمود: «لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين الامرين.»
    __________________________________________________

    به قول مولوى در مورد شخصى كه برخلاف وجدان، خود را مسلوب الارادة فرض مى‏كند، مى‏گويد:

    آن يكى بر رفت بالاى درخت-----مى‏فشاند او ميوه را دزدانه سخت‏
    صاحب باغ آمد و گفت: اى دنى-----از خدا شرمت بگو چه مى‏كنى‏
    گفت از باغ خدا بنده خدا-----مى‏خورد خرما كه حق كردش عطا
    پس به بستش سخت آن دم بردرخت-----مى‏زدش بر پشت و پهلو چوب سخت‏
    گفت آخر از خدا شرمى بدار-----مى‏كشى اين بى‏گنه را زار زار
    گفت كز چوب خدا اين بنده‏اش-----مى‏زند بر پشت ديگر بنده خوش‏
    چوب حق و پشت و پهلو آن او-----من غلام و آلت فرمان او
    گفت توبه كردم از جبر اى عيار-----اختيار است اختيار است اختيار «1»

    در مورد وجدانى بودن اختيار و اراده مى‏گويد:
    اينكه فردا اين كنم يا آن كنم-----اين دليل اختيار است اى صنم‏
    _________________________________________________
    (1). مثنوى مولوى، ج 5 ص 500

  7. #7
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    دلائل آزادى اراده‏

    1- ترديد؛ اينكه ما در مورد چيزى شك مى‏كنيم كه انجام دهيم يا نه دليل آزادى اراده ما است.
    2- پشيمانى؛ اينكه ما در كارى كه كرده‏ايم پشيمانيم دليل آزادى اختيار ما است وگرنه پشيمان نمى‏شديم.
    3- تأديب؛ ادب كردن دليل آن است كه شخص قابل ادب هست و قابليت دليل آزادى اراده مى‏باشد.
    4- انتقاد؛ اينكه از كارهاى همديگر انتقاد مى‏كنيم، دليل آزادى اراده است، چرا مثلًا از درخت گردو انتقاد نمى‏كنيم، چون او آزادى ندارد.

    بنابراين براى فرار از مسئوليت، گناه را بر گردن جبر نگذاريم.

    2- توجيهات سياسى‏

    توجيهات سياسى نيز فراوان است يكى از آنها اينكه مى‏گويند: شان روحانى اجل از اين است كه در سياست دخالت كند اين توجيه را مى‏كنند تا روحانيون خوب را منزوى نمايند و خود بر خر مُراد سوار شوند و به فساد و تباهى خود ادامه دهند.
    در زمان شاه بعضى از ماموران براى سرپوش نهادن بر گناه خود مى‏گفتند: «المامور معذور»، مامور معذور است. با اين توجيه به هر كار غلطى دست مى‏زدند.

    حتى يكى از آن ماموران در توجيه كار ناشايسته خود مى‏گفت: اگر ما مردم را تحت فشار قرار ندهيم، حقوقى كه دريافت مى‏داريم براى ما شرعاً اشكال دارد!!
    به منافق تروريست مى‏گويند: چرا آيت اللَّه اشرفى را كشتى؟ مى‏گويد: سازمان دستور داده بود!. با اين جمله جنايت شنيع خود را توجيه مى‏كند.

  8. #8
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    اين همان است كه در قرآن آمده:
    «و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيلا» «1»

    «كافران در دوزخ مى‏گويند: خدايا ما از رؤسا و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه ساختند.»
    اما اين توجيهات هرگز در درگاه خدا پذيرفته نمى‏شود.

    گاهى شنيده مى‏شود بعضى با ذكر اين جمله كه طبيعت انقلاب اين اقتضا را دارد، برخى از كوتاهى‏هاى عمدى را توجيه مى‏كنند، درست است كه طبيعت انقلاب موجب بعضى از ناهموارى‏ها است ولى نه به اين شكل توجيه كنندى اعمال خلاف بعضى مسئولين باشد.

    توجيه بنيان‏گذاران مسجد ضرار

    از حوادث معروف زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ماجراى مسجد ضرار است كه جمعى از منافقين مدينه در نزديك مسجد قبا مسجدى ساختند تا وانمود كنند كه طرفدار اسلام هستند و حتى براى گسترش اسلام مسجد مى‏سازند ولى هدفشان اين بود تا زير پوشش مسجد تفرقه افكنى كنند و با حكومت اسلام مخالفت نمايند. آنها به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و توطئه خود را چنين توجيه كردند:

    محل سكونت قبيله بنى سالم تا مسجد النبى دور است، ما قصد داريم براى پيرمردان از كار افتاده و ناتوانان بيمار، مسجدى بسازيم كه در آن نماز بگذارند و ساير مردم در شب‏هاى بارانى كه قدرت آمدن به مسجد شما را ندارند، در اين مسجد جمع شوند و نماز بخوانند و مراسم مذهبى خود را انجام دهند.
    __________________________________________________
    (1). احزاب/ 67
    __________________________________________________

    آنها حتى سوگند ياد كردند كه نظرى جز نيكى و خدمت ندارند.
    پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها اجازه داد. جريان جنگ تبوك (سال نهم هجرت) پيش آمد و رسول اكرم صلى الله عليه و آله عازم تبوك شد. هنگام بازگشت هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله به دروازه شهر نرسيده بود، منافقين توطئه‏گر، خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسانده و از آن حضرت خواستند كه به آن مسجد بيايد و آن را افتتاح كند، و در آن نماز بگزارد، تا مسجد بودن آن مركز رسميت يابد.

    در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و آيات 107 تا 110 سوره توبه را نازل كرد؛
    «والّذين اتّخذوا مَسجدا ضِراراً و كفراً و تَفريقاً بينَ المؤمنين و إرصاداً لِمَن حارب اللّه و رسوله من قَبل و لِيحلفنّ إن أردنا الا الحُسنى‏ و اللّه يَشهد انّهم لَكاذبون»

    «آنها كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان (به مسلمين) و (تقويت) كفر، و تفرقه ميان مؤمنان و كمينگاه براى كسى كه با خدا و پيامبرش از قبل مبارزه كرده بود، آنها سوگند ياد مى‏كنند كه نظرى جز نيكى (و خدمت) نداشته‏ايم، اما خداوند گواهى مى‏دهد كه آنها دروغگو هستند.»
    به اين ترتيب آن مسجد به عنوان مسجد ضرار معرفى گرديد.

    پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد آن مركز به ظاهر مسجد را سوزاندند و ويران كردند، و محل آن را مركز ريختن زباله‏هاى مدينه قرار دادند و غائله توطئه آن منافقان توجيه‏گر و دروغ‏ساز، پايان يافت.

    آرى! آنها با توجيه (ساختن مسجد براى بيماران، ناتوانان، همسايگان مسجد در شب‏هاى بارانى و ..) و تحت ستار اين گفتار زيبانما مى‏خواستند به بزرگترين جنايت، يعنى تفرقه بين مسلمين دست بزنند، و اساس حكومت اسلامى را مورد هجوم قرار دهند، كه دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و هشيارى مسلمين بزودى آنها را رسوا كرد، و مسجدشان را مسجد ضرار و كفر معرفى و خود آنها را دروغگو و توجيه‏گر معرفى نمود. «1»
    __________________________________________________
    (1). نهج البلاغه، خطبه 156

  9. #9
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    نشانه‏ى فتنه انگيزان‏
    رسول اكرم صلى الله عليه و آله با على عليه السلام سخن مى‏گفت تا اينكه فرمود:
    «از نشانه‏هاى فتنه انگيزان اين است كه: حرام خدا را با شبهه‏هاى دورغين، حلال مى‏شمرند، شراب را به نام نبيذ (آب كشمش) رشوه را به نام هديه، و ربا را به نام تجارت، حلال مى‏نمايند يعنى با اين توجيهات ظاهر نما، بر روى گناهان بزرگ سرپوش مى‏نهند.»

    على عليه السلام در برابر توجيه‏گر بزرگ‏

    اشعث‏بن قيس از سران كينه‏توز منافقان بود، او براى اينكه به فكر خام خود، در دستگاه حكومت اميرمؤمنان على عليه السلام نفوذ كند، نيمه شب ظرفى سرپوشيده را پر از حلواى خوش طعم و لذيذ كرد و به در خانه على عليه السلام آورد و بنام هديه به على عليه السلام داد، با آنكه در حقيقت رشوه بود، اما او تحت پوشش هديه، مرتكب گناه رشوه شد.

    امام على عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى اشعث آن حلوا را آورد من از آن به قدرى متنفر شدم، كه گويى آن را با آب دهان مار خمير كرده بودند، به او گفتم: «اصلة ام زكاة ام صدقة ...»
    آيا هديه است يا زكات و يا صدقه؟ زكات و صدقه كه بر ما حرام است.
    __________________________________________________
    (1). نهج البلاغه، خطبه 156
    __________________________________________________

    او گفت: «لا ذا و لا ذاك و لكنها هدية»
    «نه زكات است و نه صدقه، بلكه هديه است.»

    به او گفتم: آيا از طريق دين خدا (با توجيه‏گرى) وارد شده‏اى كه مرا فريب دهى؟ يا ديوانه شده‏اى و هذيان مى‏گويى؟
    «و اللّه لَو اعطيتُ الاقاليم السّبعَة بما تحت افلاكها على ان اعصىَ اللّه فى نملة اسلبها جلب شَعيرة ما فَعلتُه» «1»
    «به خدا سوگند اگر اقليم‏هاى هفتگانه را با آنچه در زير آسمان‏ها است به من دهند، كه خداوند را بر گرفتن پوست جوى از

    دهان مورچه‏اى، نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد. و اين دنياى شما از برگ جويده‏اى كه به دهان ملخى باشد نزد من خوارتر وبى‏ارزش‏تر است.»

    اين است موضعگيرى سخت اميرمؤمنان على عليه السلام در برابر منافقى كه رشوه آورده بود و مى‏خواست به نام هديه و با ستار توجيه به على عليه السلام بدهد، و آن حضرت آنگونه او را طرد كرد، و رشوه‏ى هديه نمايش را به خودش برگرداند.

    در جريان جنگ صفين كه بين سپاه على عليه السلام و سپاه معاويه در گرفت و 18 ماه طول كشيد، عمّار ياسر صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله جزء سپاه اميرمؤمنان على عليه السلام بود. مسلمانان همه مى‏دانستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به عمار فرمود:
    «تقتلك الفئة الباغية»
    «گروه ستمگر و متجاوز تو را مى‏كشند.»

    عمار در جنگ صفين به شهادت رسيد، و براى آنان كه در شك و ترديد بودند، ثابت شد كه معاويه و پيروانش جمعيت ستمگر و ياغى را تشكيل مى‏دهند، زيرا آنها عمار ياسر را كشتند.
    __________________________________________________
    (1). نهج البلاغه، خطبه 224

  10. #10
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    معاويه حيله‏گر به غلط اندازى و توجيه پرداخت و اعلام كرد كه على عليه السلام عمار ياسر را كشته است زيرا على عليه السلام او را به ميدان جنگ فرستاده و سبب كشتن او شده است. و با اين توجيه‏گرى گروهى را فريب داده و اغفال كرد.

    وقتى كه على عليه السلام از اين توطئه با خبر شد در پاسخ اين غلط اندازى فرمود: اگر سخن معاويه درست باشد پس حضرت حمزه را پيامبر صلى الله عليه و آله كشته است زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله او را به ميدان فرستاد.

    عبدالله پسر عمروعاص همين پاسخ را به معاويه گفت. معاويه به قدرى خشمگين گرديد كه به عمروعاص گفت: فرزند احمق خود را از اين مجلس بيرون كن.

    با اينكه كشته شدن عمار ياسر روحيه سپاه معاويه را تضعيف كرده بود و آنها از اينكه عمار را كشته‏اند شرمنده بودند و احساس شرمندگى مى‏كردند ولى همين غلط اندازى و توجيه معاويه و دستيارانش سپاه او را چنان اغفال نمود كه سپاهيان او از خيمه‏هاى خود بيرون آمدند و فرياد مى‏زدند، عمار را آن كسى كشته است كه با خود به ميدان آورده است. «1»
    __________________________________________________
    (1). اعيان الشيعه، ج 42 ص 215

صفحه 1 از 4 123 ... آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •