اشعار منتظران ظهور موعود...
بيا كه از قدمت سبزي بهار بيايد بيا كه روشني روز و روزگار بيايد
خزان ظلم به تارج باغ دست گشوده يا بيا كه به همراه تو بهار بيايد
اميد خفته به دلهاي بي شكيب بخيزد قرار رفته زجانهاي بي قرار بيايد
خوشا ظهور تو مهدي كه از شميم كلامت نهال وعده ي پيغمبران به بار بيايد
بيا كه عيسي پشت سرت نماز گذارد بيا كه خضر به پيش تو پرده دار بيايد
جهان به خاك افتاد از حكمت بت و بتگر بيا كه دولت قرآن به روي كار بيايد.
ديوان مويد
[hr]
سر خوش ز سبوى غم پنهانى خويشم
چون زلف تو سرگرم پريشانى خويشم
در بزم وصال تو نگويم ز كم و بيش
چون آينه، خو كردهى حيرانى خويشم
لب باز نكردم به خروشى و فغانى
من محرم راز دل طوفانى خويشم
از شوق شكر خند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان، ز گرانجانى خويشم
بشكستهتر از خويش نديدم به همه عمر
افسرده دل از خويشم و زندانى خويشم
يك چند پشيمان شدم از رندى و مستى
عمريست پشيمان ز پشميانى خويشم
هر چند «امين» بسته دنيا نىام، اما
دلبسته ياران خراسانى خويشم :gol:[hr]
قطعه ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه اب نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
[hr]
ویرانه نه آن است كه جمشید بنا كرد
ویرانه نه آن است كه فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست كه هر جمعه به شوقت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
[hr]
اتفاقا سراغت را گرفته ام از
قمری هایی که بعد از ظهرها برای باغچه بی حوصله مان
دارند یاکریم می خوانند
از
همین مادربزرگ که تسبیحش را
برایت دارد می اندازد با ذکر های مداوم
اما
هنوز یک سطر مانده به تمام این شعر
می خواهم که بیایی
آخر جواب مادبزرگ را
قمری ها هم نمی دهند
من هم
دلتنگیم سردرد شدیدی گرفته و بهانه اش
فقط انتظاری است که سایه امدن دارد... :gol:
RE: اشعار منتظران ظهور موعود...
به نام خدا
جان را مپرس با غم هجران چه ميكند ؟
با تيغ تيز پيكر عريان چه ميكند؟!
ما را كه ديد بر سر كويش به خنده گفت:
بيمار ره نبرده به درمان چه ميكند ؟
اي صد بهار از تو شكوفا بيا بيا
باد خزان ببين به گلستان چه ميكند؟!
اي منتظر! بيا و نظر كن كه داغ هجر
با لاله هاي سوخته دامان چه ميكند؟!
در حسرت تو در به دري شد نصيب خضر
ور نه به سير كوه و بيابان چه ميكند؟
آشفته خاك راه تو باشد بيا مپرس
اين مور زير پاي سليمان چه ميكند؟!
[align=left]جعفر رسول زاده(آشفته)
ياعلي.:gol:[/center]
RE: اشعار منتظران ظهور موعود...
اذان جمکران شوری به پا کرد
دلم را از غم عالم جدا کرد
صبا را گشته بودم محرم راز
مرا با رمز غیبت اشنا کرد
بخوان در دل تمنای فرج را
بگو شاید نگاهی هم به ما کرد
چو یعقوب از غم یوسف بنالید
به بوی جامه اش او را شفا کرد
نباشد گل به بستان در زمستان
گل نرگس به هر باغی وفا کرد
ببینیم در جهان عدل علی را
اگر امد حکومت را به پا کرد
اگر ابری بییاید روی خورشید
مشو نومید وباید بس دعا کرد
خدا یا عمر من را طاقتی بخش
که بینم غیبت کبری رها کرد
RE: اشعار منتظران ظهور موعود...
به امید روزی که در برگی از تقویم بنگارند:
تعطـــــــــیل رسمی_
روز ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه)