-
سوره ابراهيم [14]
سوره ابراهيم [14]
اين سوره داراى 52 آيه است كه در «مكّه» نازل شده به استثناى آيات 28 و 29، كه طبق گفته بسيارى از مفسران در «مدينه» در باره كشتگان مشركان در بدر نازل گرديده است.
محتواى سوره: چنانكه از نام سوره پيداست، قسمتى از آن در باره قهرمان توحيد ابراهيم بت شكن (بخش نيايشهاى او) نازل گرديده است.
بخش ديگرى از اين سوره اشاره به تاريخ انبياى پيشين همچون نوح، موسى و قوم عاد و ثمود، و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته است مىباشد.
خلاصه اين سوره مجموعهاى است از بيان اعتقادات و اندرزها و موعظهها و سرگذشتهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و بيان هدف رسالت پيامبران و نزول كتب آسمانى.
فضيلت تلاوت اين سوره:
از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «كسى كه سوره ابراهيم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر يك از آنها كه بت مىپرستيدند و آنها كه بت نمىپرستيدند، ده حسنه به او مىبخشد».
همان گونه كه بارها گفتهايم پاداشهايى كه در باره تلاوت سورههاى قرآن وارد شده پاداشى است در برابر خواندن توأم با انديشه و سپس عمل.
-
RE: سوره ابراهيم [14]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- بيرون آمدن از ظلمتها به نور: اين سوره همانند بعضى ديگر از سورههاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نكتهاى كه تذكر آن را در اينجا لازم مىدانيم اين است كه از 29 سورهاى كه با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجيد به ميان آمده است كه نشان مىدهد پيوندى ميان اين دو يعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممكن است خداوند بخواهد با اين بيان روشن كند كه اين كتاب بزرگ آسمانى با اين محتواى پرعظمت كه رهبرى همه انسانها را به عهده دارد از مواد سادهاى به نام «حروف الفبا» تشكيل يافته و اين نشانه اهميت اين اعجاز است.
به هر حال بعد از ذكر حروف «الف، لام، راء» (الر).
مىفرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم به اين منظور كه مردم را از گمراهيها به سوى نور خارج كنى» (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
در حقيقت تمام هدفهاى تربيتى و انسانى، معنوى و مادى نزول قرآن، در همين يك جمله جمع است: «بيرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت كفر به نور ايمان، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاكى و تقوا، و از ظلمت پراكندگى و تفرقه به نور وحدت.
و از آنجا كه سر چشمه همه نيكيها، ذات پاك خداست، و شرط اساسى درك توحيد، توجه به همين واقعيت است بلافاصله اضافه مىكند: همه اينها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) مىباشد» (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
سپس براى توضيح و تبيين بيشتر هدايت به سوى نور مىفرمايد: «به سوى راه خداوند عزيز و حميد» (إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ).
خداوندى كه عزتش دليل قدرت اوست، و حميد بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بىپايان او مىباشد.
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 2)- در اين آيه به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحيد بيان كرده، مىگويد: «همان خداوندى كه آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
و در پايان آيه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده، مىگويد:
«واى بر كافران از عذاب شديد» رستاخيز (وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ).
(آيه 3)- و در اين آيه بلافاصله كافران را معرفى مىكند و با ذكر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را كاملا مشخص مىسازد بطورى كه هر كس در اولين برخورد بتواند آنها را بشناسد.
نخست مىگويد: «آنها كسانى هستند كه زندگى پست اين جهان را بر زندگى آخرت مقدم مىشمرند» (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ).
و همه چيز حتى ايمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خود مىسازند.
سپس مىگويد: آنها به اين مقدار هم قانع نيستند بلكه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراه ساختن ديگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز مىدارند» (وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
بلكه علاوه بر آن «سعى مىكنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ يَبْغُونَها عِوَجاً).
در حقيقت آنها هوسها را زينت مىدهند، مردم را تشويق به گناه مىنمايند، و از درستى و پاكى مىترسانند. و با تمام قوا مىكوشند ديگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحريفها، و ابداع سنتهاى زشت و كثيف به اين هدف برسند.
روشن است «اين افراد (با داشتن اين صفات و اعمال) در گمراهى بسيار دورى هستند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ).
همان گمراهى كه بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امكان پذير نيست ولى اينها همه محصول اعمال خود آنهاست!
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 4)- در آيات گذشته سخن از قرآن مجيد و اثرات حياتبخش آن بود، در اين آيه همين موضوع در بعد خاصى تعقيب شده و آن وحدت لسان پيامبران و كتب آسمانى آنها با زبان نخستين قومى است كه به سوى آنها مبعوث شدهاند.
مىفرمايد: «و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ).
زيرا پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاستهاند، تماس داشتند و نخستين شعاع وحى به وسيله پيامبران بر آنها مىتابيد، و نخستين ياران و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مىشدند، بنابراين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنها سخن بگويد «تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد» (لِيُبَيِّنَ لَهُمْ).
لذا دعوت پيامبران از طريق تبيين و روشنگرى و تعليم و تربيت با همان زبان معمولى و رايج صورت مىگرفته است، نه از طريق يك اثر مرموز و ناشناخته در قلبها.
سپس اضافه مىكند: «بعد (از تبيين دعوت الهى براى آنها) خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىكند و هر كس را بخواهد هدايت مىنمايد» (فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).
اشاره به اين كه هدايت و ضلالت در نهايت امر، كار پيامبران نيست، كار آنها ابلاغ و تبيين است، اين خداست كه راهنمايى و هدايت واقعى بندگانش را در دست دارد.
ولى براى اين كه تصور نشود معنى اين سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است، بلافاصله اضافه مىكند: «و او عزيز حكيم است» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
به مقتضاى عزت و قدرتش، بر هر چيز تواناست، اما به مقتضاى حكمتش بىجهت و بىدليل كسى را هدايت و يا كسى را گمراه نمىسازد، بلكه گامهاى نخستين با نهايت آزادى اراده در راه سير الى اللّه از ناحيه بندگان برداشته مىشود و سپس نور هدايت و فيض حق بر قلب آنها مىتابد.
همچنين آنها كه با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطهور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شايستگى هدايت را از خود سلب كردهاند، از فيض هدايت محروم، و در وادى ضلالت، گمراه مىشوند.
و به اين ترتيب سر چشمه هدايت و ضلالت به دست خود ماست.
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 5)- در اين آيه به يكى از نمونههاى ارسال پيامبران در مقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج كردن آنان از ظلمتها به نور اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما موسى را با آيات خود (معجزات گوناگون) فرستاديم و به او فرمان داديم كه قوم خودت را از ظلمات به سوى نور بيرون آر»! (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
سپس به يكى از مأموريتهاى بزرگ موسى اشاره كرده، مىفرمايد: «ايام الهى و روزهاى خدا را به ياد قوم خود بياور» (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ).
«بِأَيَّامِ اللَّهِ» تمام روزهايى است كه داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است.
هر روز كه فصل تازهاى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قيام پيامبرى در آن بوده، يا طاغوت و فرعون گردنكشى در آن به قعر درّه نيستى فرستاده شده، خلاصه هر روز كه حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ايام اللّه است.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «ايام اللّه، روز قيام مهدى موعود- عج- و روز رجعت و روز قيامت است».
در پايان آيه مىفرمايد: «در اين سخن و در همه ايام اللّه، آيات و نشانههايى است براى هر انسان شكيبا و پراستقامت و شكرگزار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).
به اين ترتيب افراد با ايمان نه در مشكلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مىكنند، و تسليم حوادث مىشوند و نه در روزهاى پيروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت مىگردند.
(آيه 6)- در اين آيه به يكى از آن ايام اللّه و روزهاى درخشان و پربارى كه در تاريخ بنى اسرائيل وجود داشته و ذكر آن تذكرى براى مسلمانان است، اشاره كرده مىگويد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذكر شويد آن زمان كه شما را از چنگال آل فرعون رهايى بخشيد» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ).
«همانها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مىكردند، پسرانتان را سر مىبريدند و زنانتان را (براى خدمت و كنيزى) زنده نگه مىداشتند» (يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ).
و در طول تاريخ شيوه هر استعمارگرى چنين بوده است كه قسمتى از نيروهاى فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مىكردند، يا با انواع اعتيادها و آلودگيها آنها را عملا بىاثر مىساختند، و قسمت ديگرى را تضعيف كرده و در مسير منافع خود به كار مىانداختند.
«و در اين آزمايش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ).
نه تنها در مورد بنى اسرائيل كه در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسيدنشان به آزادى و استقلال و كوتاه شدن دست طاغوتها از «ايام اللّه» است.
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 7)- سپس اضافه مىكند: «و (اين را هم به خاطر بياوريد) كه پروردگار شما اعلام كرد اگر شكر نعمتهاى مرا به جا آوريد من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مىكنم و اگر كفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ).
اين آيه ممكن است دنباله كلام موسى به بنى اسرائيل باشد و نيز ممكن است يك جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتيجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجيد آمده است.
شكر مايه فزونى نعمت و كفر موجب فناست- بدون شك خداوند در برابر نعمتهايى كه به ما مىبخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتى است.
حقيقت شكر تنها تشكر زبانى نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهى پايه اول شكر است، و از آن كه بگذريم مرحله زبان فرا مىرسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كردهايم.
و از اينجا رابطه ميان «شكر» و «فزونى نعمت» روشن مىشود، چرا كه هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كردهاند كه شايسته و لايقاند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مىگردد.
(آيه 8)- اين آيه تأييد و تكميلى است براى بحث شكرگزارى و كفران كه در آيه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مىفرمايد: «و موسى به بنى اسرائيل يادآور شد كه اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شويد (و نعمت خدا را كفران كنيد هيچ زيانى به او نمىرسانيد) چرا كه او بىنياز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ).
در حقيقت شكر نعمت و ايمان آوردن به خدا مايه افزونى نعمت شما و تكامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بىنياز است كه اگر تمام كائنات كافر گردند، بر دامان كبريايى او گردى نمىنشيند.
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 9)- سپس به سرنوشت گروههايى از اقوام گذشته در طى چندين آيه مىپردازد، همانها كه در برابر نعمتهاى الهى راه كفران را پيش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و كفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام كار آنها را شرح مىدهد تا تأكيدى باشد بر آنچه در آيه قبل گفته شد، مىفرمايد: «آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده»؟ (أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
اين جمله ممكن است دنباله گفتار موسى بوده باشد كه در آيه قبل آمده، و ممكن است بيان مستقلى از ناحيه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتيجه تفاوت چندانى ندارد.
سپس اضافه مىكند: «اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه بعد از آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«همانها كه جز خدا آنان را نمىشناسد» و از اخبار آنها كسى غير او آگاه نيست (لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).
سپس به عنوان توضيحى در زمينه سرگذشت آنها مىگويد: «پيامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها (از سر تعجب و انكار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شدهايد كافريم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).
چرا كه «ما در باره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مىكنيد، شك و ترديد داريم» و با اين شك و ترديد چگونه امكان دارد، دعوت شما را بپذيريم! (وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).
(آيه 10)- آيا در خدا شك است؟ از آنجا كه در آيه قبل گفتار مشركان و كافران را در زمينه عدم ايمانشان كه استناد به شك و ترديد كرده بودند بيان شده، در اين آيه بلافاصله با دليل روشنى كه در عبارت كوتاهى آمده شك آنها را نفى مىكند و چنين مىگويد: «پيامبرانشان به آنان گفتند: آيا در وجود خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين است شكى است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممكن است «فاطِرِ» اشاره به شكافتن توده ابتدايى ماده جهان باشد كه در علوم روز مىخوانيم كه مجموع ماده عالم، يك واحد به هم پيوسته بود سپس شكافته شد و كرات آشكار گشت.
به هر حال قرآن در اينجا مانند غالب موارد ديگر براى اثبات وجود خدا و صفات او تكيه بر نظام عالم هستى و آفرينش آسمانها و زمين مىكند.
سپس به پاسخ دومين ايراد منكران مىپردازد كه ايراد به مسأله رسالت پيامبران است، مىفرمايد: اين مسلم است كه آفريدگار دانا و حكيم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمىكنند، بلكه «از شما (با فرستادن پيامبران) دعوت مىكند تا از گناه و آلودگيها پاكتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ).
«و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد»! تا راه تكامل خويش را بپيماييد و حد اكثر بهره لازم را از اين زندگى ببريد (وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
در حقيقت دعوت پيامبران براى دو هدف بوده، يكى آمرزش گناهان و ديگرى ادامه حيات تا زمان مقرر كه اين دو در واقع علت و معلول يكديگرند، چه اين كه جامعهاى مىتواند به حيات خود ادامه دهد كه از گناه و ظلم پاك باشد.
ولى با اين همه باز كفار لجوج اين دعوت حياتبخش كه آميخته با منطق روشن توحيد بود نپذيرفتند و با بيانى كه آثار لجاجت و عدم تسليم در برابر حق از آن مىباريد، به پيامبران خود چنين «پاسخ گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
به علاوه «شما مىخواهيد ما را از آنچه نياكان ما مىپرستيدند بازداريد» (تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا).
از همه اينها گذشته «شما دليل روشنى براى ما بياوريد» (فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 11)- تنها بر خدا توكل كنيد! در اين آيه و آيه بعد پاسخ پيامبران را از بهانه جوييهاى مخالفان لجوج كه در آيات گذشته آمده مىخوانيم.
در مقابل ايراد آنها كه مىگفتند: چرا از جنس بشر هستيد، «پيامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشرى همانند شما هستيم، ولى خدا بر هر كس از بندگانش بخواهد منت مىگذارد» و موهبت رسالت را به آنها مىبخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس به پاسخ سؤال سوم مىپردازد بىآنكه از ايراد دوم پاسخ گويد. گويى ايراد دوم آنها در زمينه استناد به سنت نياكان آنقدر سست و بىاساس بوده كه هر انسان عاقلى با كمترين تامّل جواب آن را مىفهمد، به علاوه در آيات ديگر قرآن، پاسخ اين سخن داده شده است.
آرى! در پاسخ سؤال سوم چنين مىگويد كه آوردن معجزات، كار ما نيست كه به صورت يك خارق العادهگر، گوشهاى بنشينيم و هر كس به ميل خودش معجزهاى پيشنهاد كند و مسأله خرق عادت تبديل به يك بازيچه بىارزش شود، بلكه: «ما نمىتوانيم معجزهاى جز به فرمان خدا بياوريم» (وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
به علاوه هر پيامبرى حتى بدون تقاضاى مردم به اندازه كافى اعجاز نشان مىدهد تا سند اثبات حقانيت او گردد.
سپس براى اين كه پاسخ قطعى به تهديدهاى گوناگون بهانه جويان نيز بدهند با اين جمله موضع خود را مشخص مىساختند و مىگفتند: «همه افراد با ايمان بايد تنها بر خدا تكيه كنند» همان خدايى كه قدرتها در برابر قدرتش ناچيز و بىارزش است (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 12)- بعد به استدلال روشنى براى مسأله توكل، پرداخته و مىگفتند:
«چرا ما بر «اللّه» توكل نكنيم (و در همه مشكلات به او پناه نبريم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهديدها بترسيم) در حالى كه او ما را به راههاى سعادتمان هدايت كرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).
و سپس چنين ادامه مىدادند: اكنون كه تكيه گاه ما خداست، تكيه گاهى شكست ناپذير مافوق همه چيز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذيتهاى شما ايستادگى و شكيبايى خواهيم كرد» (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَيْتُمُونا).
و بالاخره گفتار خود را با اين سخن پايان مىدادند كه: «و همه توكل كنندگان بايد تنها بر اللّه توكل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ).
منظور از «توكل» اين است كه در برابر عظمت مشكلات، انسان احساس حقارت و ضعف نكند، بلكه با اتكاى بر قدرت بىپايان خداوند، خود را پيروز و فاتح بداند، و به اين ترتيب توكل اميد آفرين، نيروبخش و تقويت كننده، و سبب فزونى پايدارى و مقاومت است.
(آيه 13)- برنامه و سرنوشت جباران عنيد: همان گونه كه راه و رسم افراد بىمنطق است، هنگامى كه به ضعف و ناتوانى گفتار و عقيده خود آگاه شدند، استدلال را رها كرده، و تكيه به زور و قدرت و قلدرى مىكنند در اينجا نيز مىخوانيم هنگامى كه پيامبران منطق متين و رساى خود را- كه در آيات قبل گذشت- بيان كردند. «كافران (لجوج و بهانهجو)، به پيامبران خود گفتند: سوگند ياد مىكنيم كه شما را از سرزمينمان خارج مىسازيم، مگر اين كه به آيين ما (و بت پرستى) باز گرديد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا).
اين مغروران بىخبر، گويى همه سرزمينها را مال خود مىدانستند و براى پيامبرانشان حتى به اندازه يك شهروند حق قائل نبودند و لذا مىگفتند: «أَرْضِنا» (سرزمين ما!) در حالى كه خداوند زمين و تمام مواهبش را براى صالحان آفريده است.
سپس اضافه مىكند: «در اين حال، پروردگار (به پيامبران دلدارى و اطمينان خاطر مىداد و) به آنها وحى فرستاد كه: ما ظالمان را هلاك مىكنيم» (فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ).
بنابراين از اين تهديدها هرگز نترسيد و كمترين سستى در اراده آهنين شما راه نيابد.
-
RE: سوره ابراهيم [14]
(آيه 14)- و از آنجا كه منكران ستمگر، پيامبران را تهديد به تبعيد از سرزمينشان مىكردند خداوند در مقابل به آنها چنين وعده مىدهد كه: «و شما را در زمين بعد از (نابودى) آنها سكونت خواهيم داد» (وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«ولى اين (موفقيت و پيروزى نصيب همه كس نمىشود بلكه) براى كسى است كه از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤوليت كند) و از عذاب من بيمناك باشد» و آن را جدّى تلقى كند (ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ).
(آيه 15)- و در اين هنگام كه پيامبران كارد به استخوانشان رسيده بود و تمام وظيفه خود را در برابر قوم خويش انجام داده بودند و آنها كه بايد ايمان بياورند ايمان آورده و بقيه در كفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهديد مىكردند، در اين موقع آنها از خداوند «تقاضاى فتح و پيروزى (بر كفّار) كردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).
خداوند هم دعاى اين مجاهدان راستين را به هدف اجابت رسانيد «و (سر انجام) هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد» (وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ).
(آيه 16)- سپس به نتيجه كار اين جباران عنيد از نظر مجازاتهاى جهان ديگر در ضمن دو آيه به پنج موضوع اشاره مىكند:
1- «به دنبال اين نوميدى و خسران- و يا به دنبال چنين كسى- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).
2- «و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مىشود»! (وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ).
«صديد» چركى است كه ميان پوست و گوشت جمع مىشود يعنى از يك آب بدبوى متعفن بدمنظره همانند چرك و خون به او مىنوشانند.