RE: بهترین و بدترین بنده خدا
«با الها!حال می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.»
ندا امد:
«اخر شب به درب ورودی شهر برو. اخرین نفری كه وارد شهر شود او بهترین بنده من است.»
هنگامی كه شب شد حضرت موسی (ع) به درب ورودی شهر رفت.
با تعجب دید كه اخرین نفری كه از درب شهر وارد گردید همان پدر با فرزندش می باشد.
حضرت موسی (ع) رو به درگاه خداوند با تعجب و درماندگی عرضه داشت:
«بار الها!چگونه ممكن است كه بدترین و بهترین بنده ات یك نفر باشد؟»
ندا امد:
یا موسی! این بنده صبح كه می خواست با فرزندش از درب ورودی شهر خارج شود بدترین بنده من بود.
اما...»
اما هنگامی كه نگاه فرزندش به كوههای عظیم افتاد از پدرش پرسید:
«بابا! بزرگتر از این كوهها چیست؟»
RE: بهترین و بدترین بنده خدا
پدر گفت:
«زمین»
فرزند پرسید:
«بابا! بزرگتر از زمین چیست؟»
پدر جواب داد:
«اسمانها»
فرزند پرسید:
«بابا! بزرگتر از اسمانها چیست؟»
پدر در حالی كه به فرزندش نگاه میكرد، اشك از دیدگانش جاری شد و گفت:
«فرزندم! گناهان پدرت است كه از اسمانها نیز بزرگتر است...»
فرزند پرسید:
«بابا! بزرگتر از گناهان تو چیست؟»
پدر كه دیگر طاقتش تمام شده بود نتوانست دیدگان ابر الود خویش را كنترل نماید. به ناگاه بغضش تركید و گفت:
«دلبندم! بخشندگی خدای بزرگ از تمام هر چه هست بزرگتر و عظیمتر است...!»
RE: بهترین و بدترین بنده خدا
نتیجه:
هر گاه بدانیم كه نیروی عظیمی همچون نیروی لایتناهی خداوند پشت و پناه ماست،
«پس دیگر نگرانی برای چیست؟»
تا وقتی خدا را داریم؛
«نباید بگوییم مشكل بزرگ داریم، باید به مشكلات بگوییم خدای بزرگ داریم»
منبع : مرصاد