توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره اخلاص [112]
امیرحسین
09-24-2011, 10:19 AM
سوره اخلاص [112]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 4 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره از توحيد پروردگار، و يگانگى او سخن مىگويد، و در چهار آيه كوتاه چنان توصيفى از يگانگى خداوند كرده كه نياز به اضافه ندارد.
در شأن نزول اين سوره از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده: «يهود از رسول اللّه تقاضا كردند خداوند را براى آنها توصيف كند، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سه روز سكوت كرد و پاسخى نگفت، تا اين سوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد».
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است كه حاكى از عظمت فوق العاده آن مىباشد از جمله:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «آيا كسى از شما عاجز است از اين كه يك سوم قرآن را در يك شب بخواند»؟! يكى از حاضران عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى توانائى بر اين كار دارد؟
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «سوره قل هو اللّه را بخوانيد».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر جنازه «سعد بن معاذ» نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملك كه در ميان آنها «جبرئيل» نيز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئيل پرسيدم او به خاطر كدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟
گفت: به خاطر تلاوت «قل هو اللّه احد» در حال نشستن، و ايستادن، و سوار شدن، و پياده روى و رفت و آمد».
امیرحسین
09-24-2011, 10:19 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- او يكتا و بىهمتاست: نخستين آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصاف پروردگار شده بود، مىفرمايد: «بگو: خداوند يكتا و يگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست.
آغاز جمله با ضمير «هو»- كه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مىكند- در واقع رمز و اشارهاى به اين واقعيت است كه ذات مقدس او در نهايت خفاء است، و از دسترس افكار محدود انسانها بيرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر است، چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مىخوانيم: «به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است».
سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده بر مىدارد و مىگويد: «او خداوند يگانه و يكتاست».
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب ديدم، از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بر دشمنان پيروز شوم گفت: بگو: يا هو، يا من لا هو الّا هو هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عرض كردم.
فرمود: «اى على عليه السّلام اسم اعظم به تو تعليم شده، سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار ياسر» هنگامى كه شنيد حضرت على عليه السّلام اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مىخواند، عرض كرد: اين كنايات چيست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحيد است»!
«اللّه» اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمىشود، در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مىشود.
اين نام مقدس قريب «هزار بار» در قرآن مجيد تكرار شده، و هيچ اسمى از اسماء مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است، نامى است كه قلب را روشن مىكند، به انسان نيرو و آرامش مىبخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مىسازد.
«احد» يعنى خداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى، يا نوعى و جنسى، بلكه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشنتر وحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است.
دليل اين سخن نيز روشن است: او ذاتى است بىنهايت از هر جهت، و مسلم است كه دو ذات بىنهايت از هر جهت غير قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مىشود، اين كمالات آن را ندارد، و آن كمالات اين را- دقت كنيد.
امیرحسین
09-24-2011, 10:20 AM
(آيه 2)- در اين آيه در توصيف ديگرى از آن ذات مقدس يكتا مىفرمايد:
«خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مىكنند» (الله الصمد).
در تفسير «صمد» در حديثى مىخوانيم كه: «محمّد بن حنيفه» از امير مؤمنان على عليه السّلام در باره «صمد» سؤال كرد حضرت عليه السّلام فرمود:
«تأويل صمد آن است كه او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبيه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حدّ و حدود، نه محل و نه مكان، نه «كيف» و نه «اين» نه اينجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالى، نه ايستاده است و نه نشسته، نه سكون دارد و نه حركت، نه ظلمانى است نه نورانى نه روحانى است و نه نفسانى، و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست، و هيچ مكانى گنجايش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده، و نه بو براى او موجود است، همه اينها از ذات پاكش منتفى است».
اين حديث به خوبى نشان مىدهد كه «صمد» مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مىكند.
(آيه 3)- سپس در اين آيه به ردّ عقايد نصارى و يهود و مشركان عرب كه براى خداوند فرزندى، يا پدرى قائل بودند، پرداخته، مىفرمايد: « (هرگز) نزاد و زاده نشد» (لم يلد و لم يولد).
در مقابل اين بيان، سخن كسانى است كه معتقد به تثليث (خدايان سه گانه) بودند، خداى پدر، و خداى پسر، و روح القدس! «يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست! اين سخنى است كه با زبان خود مىگويند كه همانند گفتار كافران پيشين است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مىشوند»! (توبه/ 30).
مشركان عرب نيز معتقد بودند كه ملائكه دختران خدا هستند! «آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند»! (انعام/ 100).
امیرحسین
09-24-2011, 10:21 AM
(آيه 4)- و بالاخره در آخرين آيه اين سوره مطلب را در باره اوصاف خدا به مرحله كمال رسانده، مىفرمايد: «و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است» (و لم يكن له كفوا احد).
«كفو» در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هرگونه شبيه و مانند اطلاق مىشود.
مطابق اين آيه تمام عوارض مخلوقين، و صفات موجودات، و هرگونه نقص و محدوديت از ذات پاك او منتفى است، اين همان توحيد ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحيد عددى و نوعى.
بنابر اين، او نه شبيهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى در افعال، و از هر نظر بىنظير و بىمانند است.
امير مؤمنان على عليه السّلام در خطبه 186 نهج البلاغه مىفرمايد: «او كسى را نزاد كه خود نيز مولود باشد، و از كسى زاده نشد تا محدود گردد، ... مانندى ندارد تا با او همتا گردد، و شبيهى براى او تصور نمىشود تا با او مساوى باشد».
و اين تفسير جالبى است كه عاليترين دقايق توحيد را بازگو مىكند (سلام اللّه عليك يا امير المؤمنين).
نكتهها:
1- دلائل توحيد:
توحيد، يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او، گذشته از دلائل نقلى و آيات قرآن مجيد، با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مىآوريم:
الف) برهان صرف الوجود-
و خلاصهاش اين است كه خداوند وجود مطلق است، و هيچ قيد و شرط و حدّى براى او نيست، چنين وجودى مسلما نامحدود خواهد بود، چرا كه اگر محدوديتى پيدا كند بايد آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسى كه هستى از آن مىجوشد هرگز مقتضى عدم و نيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابر اين، محدود به هيچ حدى نمىباشد.
از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمىشود، زيرا اگر دو موجود پيدا شود حتما هر يك از آنها فاقد كمالات ديگرى است، يعنى كمالات او را ندارد، و بنابر اين هر دو محدود مىشوند، و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود- دقت كنيد.
امیرحسین
09-24-2011, 10:21 AM
ب) برهان علمى-
هنگامى كه به اين جهان پهناور نگاه مىكنيم در ابتدا عالم را به صورت موجوداتى پراكنده مىبينيم، زمين و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و انواع گياهان و حيوانات، اما هر چه بيشتر دقت كنيم مىبينيم اجزاء و ذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته است كه مجموعا يك واحد منسجم را تشكيل مىدهد، و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مىكند.
اين وحدت نظام هستى، و قوانين حاكم بر آن، و انسجام و يكپارچگى در ميان اجزاى آن نشان مىدهد كه خالق آن يكتا و يگانه است.
ج) برهان تمانع
(دليل علمى فلسفى)- دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كردهاند و قرآن در آيه 22 سوره انبياء الهام بخش آن است برهان تمانع است، مىفرمايد: «اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين و آسمان به فساد كشيده مىشد و نظام جهان به هم مىخورد، پس منزه است خداوندى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مىكنند»!
د) دعوت عمومى انبيا به خداوند يگانه-
اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است، چرا كه اگر دو واجب الوجود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند، چرا كه يك وجود بىنهايت كامل ممكن نيست در نور افشانى بخل ورزد، زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است، و حكيم بودن او ايجاب مىكند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد.
حضرت على عليه السّلام در وصيت نامهاش به امام مجتبى عليه السّلام مىفرمايد: «بدان فرزندم! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مىآمدند و آثار ملك و سلطان او را مشاهده مىكردى، و به افعال و صفاتش آشنا مىشدى ولى او معبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است».
امیرحسین
09-24-2011, 10:22 AM
2- شاخههاى پربار توحيد:
معمولا براى توحيد چهار شاخه ذكر مىكنند:
الف) توحيد ذات
(آنچه در بالا شرح داده شده).
ب) توحيد صفات
يعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست، و نه جدا از يكديگرند، بلكه وجودى است تمامش علم، تمامش قدرت، تمامش ازليت و ابديت.
اگر غير از اين باشد لازمهاش تركيب است، و اگر مركب باشد محتاج به اجزا مىشود و شىء محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.
ج) توحيد افعالى
يعنى هر وجودى، هر حركتى، هر فعلى در عالم است به ذات پاك خدا بر مىگردد حتى افعالى كه از ما سر مىزند به يك معنى از اوست، او به ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده، بنابر اين در عين حال كه ما فاعل افعال خود هستيم، و در مقابل آن مسؤوليم، از يك نظر فاعل خداوند است، زيرا همه آنچه داريم به او باز مىگردد.
د) توحيد در عبادت:
يعنى تنها بايد او را پرستش كرد و غير او شايسته عبوديت نيست، چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است، كسى كه از همگان بىنياز است، و بخشنده تمام نعمتها، و آفريننده همه موجودات، و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمىشود.
امیرحسین
09-24-2011, 10:23 AM
شاخههاى توحيد افعالى
توحيد افعالى نيز به نوبه خود شاخههاى زيادى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مىكنيم.
1- توحيد خالقيت-
همانگونه كه قرآن مىگويد: «بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است» (رعد/ 16).
دليل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است، و همه چيز غير از او ممكن الوجود است، بنابر اين خالق همه موجودات نيز يكى خواهد بود.
2- توحيد ربوبيت-
يعنى مدبّر و مدير و مربّى و نظام بخش عالم هستى تنها خداست، چنانكه قرآن مىگويد: «آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه او پروردگار همه چيز است»؟ (انعام/ 164).
دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است.
3- توحيد در قانونگذارى و تشريع-
چنانكه قرآن مىگويد: «هر كس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است» (مائده/ 44).
زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبّر اوست، مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت، چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند.
4- توحيد در مالكيت-
خواه «مالكيت حقيقى» يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد، يا «مالكيت حقوقى» يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست.
چنانكه قرآن مىگويد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين مخصوص خداست» (آل عمران/ 189).
و نيز مىفرمايد: «انفاق كنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده» (حديد/ 7).
دليل آن هم همان توحيد در خالقيت است، وقتى خالق همه اشيا اوست طبعا مالك همه اشيا نيز ذات مقدس اوست بنابر اين هر ملكيتى بايد از مالكيت او سر چشمه گيرد.
امیرحسین
09-24-2011, 10:23 AM
5- توحيد مالكيت-
مسلما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد، چون زندگى دسته جمعى بدون حكومت ممكن نيست، تقسيم مسؤوليتها، تنظيم برنامهها، اجراى مديريتها و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها، تنها به وسيله حكومت ميسر است.
از طرفى اصل آزادى انسانها مىگويد هيچ كس بر ديگرى حق حكومت ندارد، مگر آنكه مالك اصلى و صاحب حقيقى اجازه دهد، و از همين جاست كه ما هر حكومتى را كه به حكومت الهى منتهى نشود مردود مىدانيم، و نيز از همين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سپس امامان معصوم عليهم السّلام و بعد از آن براى فقيه جامع الشرائط مىدانيم.
البته ممكن است مردم به كسى اجازه دهند كه بر آنها حكومت كند، ولى چون انفاق تمام افراد جامعه عادتا غير ممكن است چنين حكومتى عملا ممكن نيست «1».
6- توحيد اطاعت-
يعنى تنها مقام «واجب الاطاعه» در جهان، ذات پاك خداست، و مشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سر چشمه گيرد، يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مىشود.
زيرا وقتى حاكميت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست، و لذا ما اطاعت انبيا عليهم السّلام و ائمه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدا مىشمريم، قرآن مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم) را» (نساء/ 59).
و نيز مىفرمايد: «هر كس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است» (نساء/ 80).
__________________________________________________
(1) لذا اگر حكومت از طريق آراء عمومى و اكثريت تعيين شود بايد از طريق فقيه جامع الشرائط تنفيذ گردد تا مشروعيت الهيه پيدا كند.
«پايان سوره اخلاص»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.