PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره جنّ [72]



امیرحسین
09-08-2011, 10:06 PM
سوره جنّ [72]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 28 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره، چنانكه از نامش پيداست، عمدتا در باره خلق ناپيدائى به نام «جنّ» سخن مى‏گويد، سخن از ايمان آنها به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و خضوع در برابر قرآن مجيد، و ايمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤمن و كافر در ميان آنان و مسائلى از اين قبيل است.
اين بخش از سوره نوزده آيه از بيست و هشت آيه سوره را در بر مى‏گيرد، و بسيارى از عقائد خرافى را در زمينه «جنّ» اصلاح مى‏كند و بر آنها خط بطلان مى‏كشد.
در بخش ديگرى از اين سوره اشاره‏اى به مسأله توحيد و معاد آمده است.

و در آخرين بخش اين سوره، سخن از مسأله علم غيب است كه هيچ كس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده كرده است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق (ع) آمده است: «هر كس بسيار سوره جنّ را بخواند هرگز در زندگى دنيا چشم زخم جنّ و جادو و سحر و مكر آنها به او نمى‏رسد، و با محمّد (ص) همراه خواهد بود، و مى‏گويد: پروردگارا! من كسى را به جاى او نمى‏خواهم، و هرگز از او به ديگرى متمايل نمى‏شود».
البته اين تلاوت مقدمه‏اى است بر آگاهى از محتواى سوره، و سپس به كار بستن آن.

امیرحسین
09-08-2011, 10:07 PM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

شأن نزول:
در تفسير آيات 29 تا 32 سوره احقاف شأن نزولهائى آمده بود كه با مطالب اين سوره كاملا هماهنگ است، و نشان مى‏دهد كه هر دو مربوط به يك حادثه است، دو مورد از آنها را بطور فشرده نقل مى‏كنيم.

1- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از مكّه به سوى بازار «عكاظ» در «طائف» آمد، تا مردم را در آن مركز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت كند، اما كسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، در بازگشت به محلى رسيد كه آن را وادى «جنّ» مى‏گفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آيات قرآن مى‏فرمود، گروهى از جن شنيدند و ايمان آوردند، و براى تبليغ به سوى قوم خود بازگشتند.
2- «ابن عباس» مى‏گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مى‏كرد، گروهى از جن در صدد تحقيق از علّت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند.

گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همين است، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت كردند.

ولى شأن نزول ديگرى در اينجا آمده كه با آنها متفاوت است و آن اين كه از «عبد اللّه بن مسعود» پرسيدند: آيا كسى از شما ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حوادث شب جنّ خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود؟

گفت: احدى از ما نبود، ما شبى در مكّه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نيافتيم، و هر چه جستجو كرديم اثرى از او نديديم، از اين ترسيديم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كشته باشند، به جستجوى حضرت در درّه‏هاى مكّه رفتيم، ناگهان ديديم از سوى كوه «حرا» مى‏آيد، عرض كرديم كجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شديم، و ديشب بدترين شب زندگى ما بود.
فرمود: دعوت كننده جنّ به سراغ من آمد، و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم.

امیرحسین
09-08-2011, 10:07 PM
(آيه 1)- ما قرآن عجيبى شنيده‏ايم! در اين آيه مى‏فرمايد: «بگو: به من وحى شده كه جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند، ما قرآن عجيبى شنيده‏ايم ...» (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا).

اين آيه به خوبى نشان مى‏دهد كه طايفه «جنّ» داراى عقل و شعور و فهم و درك، و تكليف و مسؤوليت، و آشنائى به لغت، و توجه به فرق بين كلام اعجاز و غير آن دارند، همچنين خود را موظّف به تبليغ حق مى‏دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند.

آنها حق داشتند كه قرآن را سخنى عجيب بشمرند، زيرا هم لحن و آهنگ آن عجيب است، و هم نفوذ و جاذبه‏اش، هم محتوا و تأثيرش عجيب است و هم آورنده آن كه درس نخوانده بود و از اميين برخاست.

(آيه 2)- آنها به دنبال اين جمله، سخنان ديگرى به قوم خود گفتند كه قرآن در آيات بعد در دوازده جمله، آنها را بيان كرده كه هر كدام با «انّ» شروع شده كه نشانه تأكيد است.

نخست مى‏فرمايد: آنها گفتند: «كه (اين قرآن همگان را) به راه راست هدايت مى‏كند، و لذا ما به آن ايمان آورده‏ايم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى‏دهيم» (يهدى الى الرشد فآمنا به و لن نشرك بربنا احدا).

(آيه 3)- بعد از ابراز ايمان و نفى هرگونه شرك سخنان خود را در باره صفات خدا چنين ادامه دادند: «و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما (از شباهت به مخلوقين، و از هرگونه عيب و نقص) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است» (و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبة و لا ولدا).

امیرحسین
09-08-2011, 10:08 PM
(آيه 4)- سپس افزودند: ما اكنون اعتراف مى‏كنيم «كه سفيه ما (ابليس) در باره خدا سخنان ناروا مى‏گفت» (و انه كان يقول سفيهنا على الله شططا).
يعنى، سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبيه و شريكى انتخاب كرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى‏گفتند.

و احتمال دارد كه: «سفيه» در اينجا اشاره به «ابليس» باشد كه بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد و از آنجا كه «ابليس» از جن بوده مؤمنان جن به اين وسيله از او ابراز تنفر مى‏كنند، و سخن او را گزافه و شطط مى‏نامند.

(آيه 5)- سپس افزودند: «و ما گمان مى‏كرديم كه انس و جنّ هرگز، بر خدا دروغ نمى‏بندند» (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على الله كذبا).

اين سخن ممكن است اشاره به تقليد كوركورانه‏اى باشد كه اين گروه قبلا از ديگران داشتند، و براى خدا شريك و شبيه و همسر و فرزند قائل بودند مى‏گويند:

اگر ما اين مسائل را از ديگران بدون دليل پذيرفتيم به خاطر خوش باورى بود، هرگز خيال نمى‏كرديم كه انس و جن به خود جرأت دهند كه چنين دروغهاى بزرگى به خدا ببندند، ولى اكنون به غلط بودن اين تقليد ناروا پى‏برديم و به اين ترتيب به اشتباه خود و انحراف مشركان جن اعتراف مى‏كنيم.

(آيه 6)- سپس افزودند: يكى ديگر از انحرافات جن و انس اين بود كه:
«مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى‏بردند، و آنها سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى‏شدند» (و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا).

مفهوم آيه، مفهوم وسيعى است كه شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانها به جن را شامل مى‏شود چه اين كه مى‏دانيم در ميان عرب كاهنان زيادى وجود داشتند كه معتقد بودند به وسيله طايفه «جنّ» بسيارى از مشكلات را حل مى‏كنند و از آينده خبر مى‏دهند.

امیرحسین
09-08-2011, 10:08 PM
(آيه 7)- اين آيه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است كه به هنگام تبليغ قوم خود بيان داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند.

نخست مى‏گويند: «و اين كه آنها گمان كردند- همان گونه كه شما گمان كرديد- كه خداوند هرگز كسى را (به نبوت) مبعوث نمى‏كند» (و انهم ظنوا كما ظننتم ان لن يبعث الله احدا).

لذا به انكار قرآن، و تكذيب نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله برخاستند، ولى ما هنگامى كه با دقت به آيات اين كتاب آسمانى گوش فرا داديم حقانيت آن را به روشنى درك كرديم، مبادا شما هم مانند مشركان انسانها، راه كفر پيش گيريد و به سرنوشت آنها گرفتار شويد.

اين تعبير هشدارى است به مشركان كه بدانند وقتى جن، منطقش اين است و داوريش چنين، بيدار شوند و به دامن قرآن و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنگ زنند.

(آيه 8)- سپس مؤمنان جن، به يكى از نشانه‏هاى صدق گفتار خود كه در جهان طبيعت براى همه جنيان قابل درك است اشاره كرده، مى‏گويند: «ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم» (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا).

(آيه 9)- «ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى‏نشستيم (و اخبارى از آن را دريافت مى‏داشتيم و به اطلاع دوستان خود مى‏رسانديم) اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابى را در كمين خود مى‏يابد) كه او را هدف قرار مى‏دهد»! (و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا).

آيا اين وضع تازه، دليل بر اين حقيقت نيست كه با ظهور اين پيامبر و نزول كتاب آسمانى او دگرگونى عظيمى در جهان رخ داده است؟ چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتيد، و الآن احدى توانائى بر اين كار ندارد؟!

امیرحسین
09-08-2011, 10:08 PM
(آيه 10)- سپس افزودند: با اين اوضاع و احوال «ما نمى‏دانيم آيا (اين ممنوعيت از استراق سمع دليل بر اين است كه) اراده شرّى در باره اهل زمين شده، يا خداوند مى‏خواهد از اين طريق آنها را هدايت فرمايد»؟ (و انا لا ندرى ا شر اريد بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا).
و به تعبير ديگر ما نمى‏دانيم آيا اين امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست يا مقدمه هدايت آنها؟

مؤمنان جن قاعدتا بايد فهميده باشند كه ممنوعيت از استراق سمع كه با ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مقارن بوده، مقدمه هدايت انسانها، و برچيده شدن دستگاه كهانت و خرافات ديگرى مانند آن است.

اما از آنجا كه «جنّ» به مسأله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمى‏توانست باور كند كه اين محروميت يك نوع خير و بركت است، و گر نه روشن است كه كاهنان در عصر جاهليت با اتكا به همين مسأله استراق سمع سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.

(آيه 11)- اين آيه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبليغ قوم گمراه خويش است، نخست از زبان آنها مى‏گويد: «و در ميان ما افراد صالح و افرادى غير صالحند و ما گروههاى متفاوتى هستيم» (و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائق قددا).

اين جمله را احتمالا به اين منظور گفتند كه مبادا وجود «ابليس» در ميان طايفه جن، اين توهّم را براى عده‏اى از آنها به وجود آورد كه طبيعت جنّ بر شر و فساد و شيطنت است، و هرگز نور هدايت به قلب او نمى‏تابد.

مؤمنان جن با اين سخن روشن مى‏سازند كه اصل اختيار و آزادى اراده بر آنها نيز حاكم است. و افرادى صالح و غير صالح هر دو وجود دارند، بنابر اين زمينه‏هاى هدايت در وجود آنها فراهم مى‏باشد.
اين آيه در ضمن ذهنيات ما انسانها را در باره جن نيز اصلاح مى‏كند، زيرا در تصور بسيارى از مردم واژه «جنّ» با نوعى «شيطنت» و فساد و گمراهى و انحراف، همراه است، اين آيه مى‏گويد آنها نيز گروههاى مختلفى دارند، صالح و غير صالح.

امیرحسین
09-08-2011, 10:09 PM
(آيه 12)- مؤمنان جن در ادامه سخنان خود به ديگران هشدار مى‏دهند و مى‏گويند: «و ما يقين داريم هرگز نمى‏توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمى‏توانيم از (پنجه قدرت) او بگريزيم» (و انا ظننا ان لن نعجز الله فى الارض و لن نعجزه هربا).

بنابر اين، اگر تصور كنيد مى‏توانيد از كيفر و مجازات خدا با فرار كردن به گوشه‏اى از زمين يا نقطه‏اى از آسمانها نجات يابيد، سخت در اشتباهيد.

(آيه 13)- مؤمنان جن در ادامه كلام خود مى‏افزايند: «ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم» (و انا لما سمعنا الهدى آمنا به).
و اگر شما را به هدايت قرآن فرا مى‏خوانيم، قبلا خودمان به اين برنامه عمل كرده‏ايم، بنابر اين ديگران را به چيزى دعوت نمى‏كنيم كه خود آن را ترك گفته باشيم.

سپس نتيجه ايمان را در يك جمله كوتاه بيان كرده، مى‏گويد: «هر كس به پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان مى‏ترسد و نه از ظلم» (فمن يؤمن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا).
و هر كار كوچك و بزرگى را انجام دهد، اجر و پاداش آن را بى‏كم و كاست دريافت مى‏نمايد.

(آيه 14)- و در اين آيه براى توضيح بيشتر پيرامون سرنوشت مؤمنان و كافران مى‏گويند: ما از طريق هدايت قرآن مى‏دانيم «گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند» (و انا منا المسلمون و منا القاسطون).

«هر كس اسلام را، اختيار كند، راه راست را برگزيده» و به سوى هدايت و ثواب الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا).

(آيه 15)- «و اما ظالمان، آتشگيره و هيزم دوزخند» اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا).

امیرحسین
09-08-2011, 10:09 PM
(آيه 16)- شما را با اين نعمتهاى فراوان مى‏آزمائيم! در آيات گذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قيامت بود، و در اينجا سخن از پاداشهاى دنيوى آنهاست.

مى‏فرمايد: «اگر آنها [- جن و انس‏] در راه ايمان استقامت ورزند با آب فراوان سيرابشان مى‏كنيم»! (و ان لو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماء غدقا).

باران رحمت خود را بر آنها فرو مى‏باريم، و منابع و چشمه‏هاى آب حياتبخش را در اختيارشان مى‏گذاريم، و از آنجا كه آب فراوان است همه چيز فراوان است، و به اين ترتيب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى‏دهيم.

اين براى چندمين بار است كه قرآن مجيد روى اين مطلب تكيه مى‏كند كه «ايمان و تقوا» نه تنها سر چشمه «بركات معنوى» است كه موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «بركت مادى» نيز مى‏باشد.

البته طبق اين آيه آنچه مايه وفور نعمت مى‏شود، استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان.

(آيه 17)- در اين آيه به حقيقت ديگرى در همين رابطه اشاره كرده، مى‏افزايد: «هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازمائيم» (لنفتنهم فيه).

و از اينجا روشن مى‏شود كه يكى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است، و اتفاقا آزمايش به وسيله «نعمت» از آزمايش به وسيله «عذاب» سخت‏تر و پيچيده‏تر است، زيرا طبيعت فزونى نعمت، سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و اين درست چيزى است كه انسان را از خدا دور مى‏سازد و ميدان را براى فعاليت شيطان آماده مى‏كند تنها كسانى مى‏توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند كه بطور دائم به ياد خدا باشند.

و لذا به دنبال آن، مى‏افزايد: «و هر كس از ياد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شديد و فزاينده‏اى گرفتار مى‏سازد» (و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا).

امیرحسین
09-08-2011, 10:09 PM
(آيه 18)- در اين آيه از زبان مؤمنان جنّ به هنگام دعوت ديگران به سوى توحيد چنين مى‏گويد: «مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا).

منظور از «مساجد» مكانهائى است كه در آنجا براى خدا سجده مى‏شود كه مصداق اكمل آن، مسجد الحرام، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مكانهائى است كه انسان در آنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏كند، و به حكم حديث معروف پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود:
«جعلت لى الارض مسجدا و طهورا تمام روى زمين، سجده گاه و وسيله طهور (تيمّم كردن) براى من قرار داده شده» همه جا را شامل مى‏شود.

و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ «تثليث» رفته و در كليساهاى خود خدايان سه‏گانه را مى‏پرستيدند، قرآن مى‏گويد: تمام معابد، مخصوص خداست و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان كرد و پرستش غير او ممنوع است.

(آيه 19)- و در ادامه اين سخن براى بيان تأثير فوق العاده قرآن مجيد و عبادت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏افزايد: «هنگامى كه بنده خدا [- محمّد] به عبادت بر مى‏خاست و او را مى‏خواند گروهى پيرامون او بشدت ازدحام مى‏كردند» (و انه لما قام عبد الله يدعوه كادوا يكونون عليه لبدا).
تعبير «لبد» بيانگر هجوم عجيب مؤمنان جن براى شنيدن قرآن در اولين برخورد با آن، و همچنين بيانگر جاذبه فوق العاده نماز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.

(آيه 20)- در اينجا براى تحكيم پايه‏هاى توحيد، و نفى هرگونه شرك كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود، نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «بگو: من تنها پروردگارم را مى‏خوانم (و فقط او را عبادت مى‏كنم) و هيچ كس را شريك او قرار نمى‏دهم»! (قل انما ادعوا ربى و لا اشرك به احدا).

(آيه 21)- سپس دستور مى‏دهد: «بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شما نيستم» و هدايت به دست ديگرى است (قل انى لا املك لكم ضرا و لا رشدا).

امیرحسین
09-08-2011, 10:10 PM
(آيه 22)- و باز اضافه مى‏كند: «بگو: (اگر من نيز بر خلاف فرمانش رفتار كنم) هيچ كس مرا در برابر او حمايت نمى‏كند و پناهگاهى جز او نمى‏يابم» (قل انى لن يجيرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا).

به اين ترتيب نه كسى مى‏تواند به من پناه دهد نه چيزى مى‏تواند پناهگاه واقع شود اين سخنان از يك سو اعتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداوند است، و از سوى ديگر هرگونه «غلوّ» را در مورد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نفى مى‏كند، و از سوى سوم نشان مى‏دهد كه نه تنها از بتها كارى ساخته نيست كه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز با آن همه عظمت ملجأ و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى‏تواند باشد، و از سوى چهارم به بهانه‏جوئيها و انتظارات بى‏موردى كه افراد لجوج در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داشتند و از او تقاضاى كارهاى خدائى مى‏كردند پايان مى‏دهد، و ثابت مى‏كند كه توسل و شفاعت نيز به اذن خداست.

(آيه 23)- در اين آيه مى‏افزايد: «تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست» (الا بلاغا من الله و رسالاته).
اين تعبير شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره مائده مى‏خوانيم: «تنها چيزى كه بر عهده پيامبر است ابلاغ آشكار است».

و در آيه 188 سوره اعراف آمده است: «بگو: من مالك سود و زيانى براى خويش نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر از غيب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى‏ساختم، و هيچ بدى به من نمى‏رسيد، من تنها بيم دهنده و بشارت دهنده‏ام براى گروهى كه ايمان مى‏آورند».

به هر حال در پايان آيه هشدار مى‏دهد كه: «هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست، و جاودانه در آن مى‏ماند» (و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابدا).

روشن است كه منظور هر گنهكارى نيست، بلكه منظور مشركان و كافران است زيرا هر گنهكارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى‏باشد.

امیرحسین
09-08-2011, 10:10 PM
(آيه 24)- سپس مى‏افزايد: اين وضع كفار و مشركان كه پيوسته مسلمانان را استهزا مى‏كنند و ضعيف مى‏شمرند همچنان ادامه مى‏يابد «تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند، آنگاه مى‏دانند چه كسى ياورش ضعيفتر، و جمعيتش كمتر است» (حتى اذا راوا ما يوعدون فسيعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا).

لحن آيه به خوبى نشان مى‏دهد كه دشمنان اسلام پيوسته قدرت و كثرت نفرات خود را به رخ آنها مى‏كشيدند، و آنها را ضعيف و ناتوان مى‏شمردند قرآن به اين وسيله به مؤمنان دلدارى و نويد مى‏دهد كه سر انجام روز پيروزى آنها و شكست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسيد.

(آيه 25)- عالم الغيب خداست! چون در آيات قبل اشاره به اين حقيقت شده بود كه «استهزا و سركشى اين گروه همچنان ادامه مى‏يابد تا زمانى كه وعده الهى دائر بر عذاب فرا رسد» اين سؤال را بر مى‏انگيزد كه اين وعده كى تحقق مى‏يابد؟

قرآن مجيد به پاسخ اين سؤال پرداخته مى‏گويد: «بگو: من نمى‏دانم آنچه به شما وعده داده شده (از عذاب دنيا و قيام رستاخيز) نزديك است، يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى‏دهد»؟ (قل ان ادرى ا قريب ما توعدون ام يجعل له ربى امدا).

امیرحسین
09-08-2011, 10:10 PM
اين علم مخصوص ذات پاك خداست، و او خواسته از بندگانش مكتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق كامل گردد، چرا كه اگر بدانند دور است يا نزديك در هر دو صورت امتحان كم اثر خواهد بود.
بارها در آيات قرآن مجيد به اين معنى برخورد مى‏كنيم كه هر وقت سؤال از زمان قيامت مى‏شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اظهار بى‏اطلاعى مى‏فرمود و مى‏گفت: علم آن مخصوص خداست.

در حديثى آمده است كه روزى «جبرئيل» در صورت يك عرب بيابانى در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهر شد، و از جمله سؤالاتى كه از آن حضرت نمود اين بود كه گفت: «به من بگو: كى قيامت بر پا مى‏شود»؟

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «كسى كه از او سؤال مى‏كنى (در اين مسأله) آگاهتر از سؤال كننده نيست»! بار ديگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت: «اى محمّد! قيامت كى خواهد آمد»؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «واى بر تو قيامت مى‏آيد، بگو ببينم چه چيز براى آن فراهم كرده‏اى؟» اعرابى گفت: من نماز و روزه بسيارى فراهم نكرده‏ام، ولى خدا و رسولش را دوست دارم.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «پس تو با كسى خواهى بود كه دوستش دارى»!
«انس» يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏گويد: «مسلمانان از هيچ سخنى مانند اين سخن خوشحال نشدند».

امیرحسین
09-08-2011, 10:11 PM
(آيه 26)- سپس در ادامه اين بحث يك قاعده كلى را در مورد علم غيب بيان مى‏دارد، مى‏فرمايد: «داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد» (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا).

(آيه 27)- سپس به عنوان يك استثنا از اين مسأله كلى مى‏افزايد: «مگر رسولانى كه آنان را برگزيده» و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول).

آنچه را بخواهد از علم غيب به او مى‏آموزد، و از طريق وحى ابلاغ مى‏كند.
«سپس مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد ...» (فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا).

و اين خود يكى از دلائل معصوم بودن پيامبران است كه با نيروهاى غيبى و امدادهاى الهى، و مراقبت فرشتگان او، از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.

امیرحسین
09-08-2011, 10:11 PM
(آيه 28)- در اين آيه كه آخرين آيه سوره است دليل وجود اين نگاهبانان و مراقبين را چنين بيان مى‏كند: مقصود اين است «تا بداند كه پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى كم و كاست) ابلاغ كرده‏اند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و همه چيز را احصا كرده است» (ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شى‏ء عددا).

البته معنى آيه اين نيست كه خداوند چيزى را در باره پيامبرانش نمى‏دانسته و بعدا دانسته است، چه اين كه علم خدا ازلى و ابدى و بى‏پايان است، بلكه منظور اين است كه اين علم الهى در خارج تحقق يابد و صورت عينى به خود بگيرد يعنى، پيامبران رسالت او را عملا ابلاغ كنند و اتمام حجت نمايند.

نكته‏ها:

1- تحقيق گسترده‏اى پيرامون علم غيب‏
با دقت در آيات مختلف قرآن به خوبى روشن مى‏شود كه دو دسته آيه در زمينه علم غيب وجود دارد نخست آياتى كه علم غيب را مخصوص خدا معرفى كرده و از غير او نفى مى‏نمايد، مانند آيه 50 و 59 سوره انعام.

گروه دوم آياتى است كه به روشنى نشان مى‏دهد كه اولياى الهى «اجمالا» از غيب آگاهى داشتند، چنانكه در آيه 179 سوره آل عمران مى‏خوانيم: «چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى‏گزيند» (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى‏گذارد).

امیرحسین
09-08-2011, 10:11 PM
و در معجزات حضرت مسيح (ع) مى‏خوانيم كه فرمود: «من شما را از آنچه مى‏خوريد، يا در خانه‏هاى خود ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم». (آل عمران/ 49) آيه مورد بحث نيز با توجه به استثنائى كه در آن آمده نشان مى‏دهد كه خداوند قسمتى از علم غيب را در اختيار رسولان برگزيده‏اش قرار مى‏دهد.

از سوى ديگر آياتى از قرآن كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است نيز كم نيست، مانند آيه دوم تا چهارم سوره روم: «روميان مغلوب شدند- و اين شكست در سرزمين نزديك واقع شد، اما آنها بعد از اين مغلوبيت به زودى غالب خواهند شد- در عرض چند سال».

اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى‏شود نوعى غيب است كه در اختيار آنان قرار مى‏گيرد، چگونه مى‏توان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل مى‏شود.

از همه اينها گذشته، روايات زيادى داريم كه نشان مى‏دهد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امامان معصوم عليهم السّلام اجمالا آگاهى از غيب داشتند، و گاه از آن خبر مى‏دادند مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته» و شهادت جعفر، و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام كه در همان لحظه وقوع، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كم نيست.

در «نهج البلاغه» نيز پيشگوئيهاى بسيارى از حوادث آينده به چشم مى‏خورد كه نشان مى‏دهد على عليه السّلام اين اسرار غيب را مى‏دانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است كه مى‏فرمايد: «گويا مى‏بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده‏ايد، تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتى در روى آب نمايان است»! و مانند آنچه «كميل بن زياد» به «حجاج» گفت كه «امير مؤمنان على عليه السّلام به من خبر داده كه تو قاتل منى».

امیرحسین
09-08-2011, 10:12 PM
اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى، و بعضى اثبات مى‏كنند جمع كنيم؟

در اينجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد. از جمله:
1- از معروفترين راههاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراين غير او مستقلا هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند، و هر چه دارند از ناحيه خداست، با الطاف و عنايت اوست، و جنبه تبعى دارد.
2- اسرار غيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جز او نمى‏داند مانند قيام قيامت، و امورى از قبيل آن، و قسمتى از آن را به انبياء و اولياء مى‏آموزد.
3- راه ديگر اين كه خداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است، ولى انبيا و اوليا ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مى‏دهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام مى‏گيرد.

امیرحسین
09-08-2011, 10:13 PM
2- تحقيقى پيرامون آفرينش «جن»

«جن» چنانكه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مى‏آيد موجودى است ناپيدا كه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده، از جمله اين كه:
1- موجودى است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است. (الرّحمن/ 15)
2- داراى علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آيات مختلف سوره جنّ)
3- داراى تكليف و مسؤوليت است. (آيات سوره جنّ و سوره الرّحمن)
4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند. (جنّ/ 11)
5- آنها داراى حشر و نشر و معادند. (جنّ/ 15)
6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند. (جنّ/ 9)
7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى‏كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى‏پرداختند. (جنّ/ 6)
8- در ميان آنها افرادى يافت مى‏شوند كه از قدرت زيادى برخوردارند، همان گونه كه در ميان انسانها نيز چنين است. (نمل/ 39)
9- آنها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند «گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگار كار مى‏كردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مى‏كردند» (سبأ/ 12 و 13)
10- خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/ 27) و ويژگيهاى ديگر.

تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مى‏شود كه خالى از هرگونه خرافه و مسائل غير علمى است، ولى مى‏دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادى در باره اين موجود ساخته‏اند كه با عقل و منطق جور نمى‏آيد، و به همين جهت يك چهره خرافى و غير منطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مى‏شود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مى‏شود از جمله اين كه آنها را با اشكال عجيب و غريب و وحشتناك، و موجوداتى موذى و پرآزار و موهومات ديگرى از اين قبيل.

امیرحسین
09-08-2011, 10:13 PM
در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است و از سوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراين بايد آن را پذيرفت، و از توجيهات غلط و ناروا بايد برحذر بود همان گونه كه از خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مى‏شود كه انواع موجودات ناپيدا را شامل مى‏گردد، اعم از آنها كه داراى عقل و دركند و آنها كه عقل و درك ندارند، و حتى گروهى از حيوانات كه با چشم ديده مى‏شوند و معمولا در لانه‏ها پنهانند، نيز در اين معنى وسيع وارد است.

شاهد اين سخن روايتى است از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفريده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمين‏اند، و صنفى از آنها مانند انسانها كه بر آنها حساب و عقاب است».

«پايان سوره جنّ»