PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره مجادله [58]



امیرحسین
09-07-2011, 06:08 PM
آغاز جزء 28 قرآن مجيد

سوره مجادله [58]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 22 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره طبق طبيعت سوره‏هاى «مدنى» بيشتر از احكام فقهى، و نظام زندگى اجتماعى، و روابط با مسلمين و غير مسلمين سخن مى‏گويد، و مجموع بحثهاى آن را مى‏توان در سه بخش خلاصه كرد:
1- در بخش اول سخن از حكم «ظهار» مى‏گويد كه در جاهليت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى‏شد، و اسلام آن را تعديل كرد و در مسير صحيح قرار داد.
2- در بخش ديگرى يك سلسله دستورها در باره آداب مجالست از جمله منع از «نجوى» (سخنان در گوشى) و همچنين جادادن به كسانى كه تازه وارد مجلس مى‏شوند.
3- در آخرين بخش، بحث گويا و مشروح و كوبنده‏اى در باره منافقان، و آنها كه ظاهرا دم از اسلام مى‏زدند اما با دشمنان اسلام سر و سرّ داشتند، مطرح كرده، مسلمين راستين را از ورود در حزب شياطين و منافقين بر حذر مى‏دارد، و آنها را به رعايت «حب فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و ملحق شدن به «حزب اللّه» دعوت مى‏كند.

نامگذارى سوره به «مجادله» به خاطر تعبيرى است كه در آيه نخستين آن آمده است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره مجادله را تلاوت كند (و در آن بينديشد و به كار بندد) در قيامت در زمره حزب اللّه خواهد بود.»

همچنين در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هر كس سوره حديد و مجادله را در نمازهاى فريضه بخواند و آن را ادامه دهد، خداوند هرگز او را در تمام طول زندگى عذاب نمى‏كند، و در خود و خانواده‏اش هرگز بدى نمى‏بيند، و نيز گرفتار فقر و بد حالى نمى‏شود».

تناسب محتواى اين سوره‏ها با پاداشهاى فوق روشن است، و اين خود نشان مى‏دهد كه هدف از تلاوت پياده كردن محتواى آن در زندگى است نه تلاوتى خالى از انديشه و عمل.

امیرحسین
09-07-2011, 06:09 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)-
شأن نزول:
نقل كرده‏اند كه: زنى از طايفه انصار به نام «خوله» كه از طايفه «خزرج» و همسرش «اوس بن صامت» بود در يك ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت، و او كه مرد تندخويى بود تصميم بر جدائى از او گرفت، و گفت: «انت علىّ كظهر امّى تو نسبت به من همچون مادر من هستى!».

و اين در حقيقت نوعى از طلاق در زمان جاهليت بود اما طلاقى بود كه نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى‏شد كه بتواند همسرى براى خود برگزيند، و اين بدترين حالتى بود كه براى يك زن شوهردار ممكن بود رخ دهد.

چيزى نگذشت كه مرد پشيمان شد.

زن خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و ماجرا را چنين نقل كرد: اى رسول خدا! همسرم «اوس بن صامت» زمانى مرا به زوجيت خود برگزيد كه جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فاميل، اموال من را مصرف كرد، حالا «ظهار» كرده و پشيمان شده، آيا راهى هست كه ما به زندگى سابق بازگرديم؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو بر او حرام شده‏اى! زن پى در پى اصرار و الحاح مى‏كرد، سر انجام رو به درگاه خدا آورد و عرض كرد: «خداوندا! بيچارگى و نياز و شدت حالم را به تو شكايت مى‏كنم، خداوندا! فرمانى بر پيامبرت نازل كن و اين مشكل را بگشا».

در اينجا حال وحى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست داد، و چهار آيه آغاز اين سوره بر او نازل شد كه راه حل مشكل «ظهار» را به روشنى نشان مى‏دهد.

تفسير:
«ظهار» يك عمل زشت جاهلى! با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد تفسير آيات نخستين سوره روشن است، مى‏فرمايد: «خداوند سخن زنى را كه در باره شوهرش به تو مراجعه كرده بود، شنيد» و تقاضاى او را اجابت كرد (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها).

سپس مى‏افزايد: آن زن علاوه بر اين كه با تو مجادله داشت «به خداوند شكايت مى‏كرد» و از پيشگاهش تقاضاى حل مشكل نمود (وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ).

«اين در حالى بود كه خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن) را (در حل مشكلش) مى‏شنيد» (وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما).

«و خداوند شنوا و بيناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).

آرى! خداوند، آگاه از همه «مسموعات» و «مبصرات» است، بى‏آنكه نيازى به اعضاى بينائى و شنوائى داشته باشد، او همه جا حاضر و ناظر است و همه چيز را مى‏بيند و هر سخنى را مى‏شنود.

امیرحسین
09-07-2011, 06:09 PM
(آيه 2)- سپس به سراغ بيان حكم ظهار مى‏رود و به عنوان مقدمه ريشه اين عقيده خرافى را با جمله‏هاى كوتاه و قاطع در هم مى‏كوبد، مى‏فرمايد: «كسانى از شما كه نسبت به همسرانشان ظهار مى‏كنند (و مى‏گويند: انت علىّ كظهر امّى تو نسبت به من به منزله مادرم هستى) آنان هرگز مادرانشان نيستند، مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده‏اند»! (الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ).

مادر و فرزند بودن چيزى نيست كه با سخن درست شود، يك واقعيت عينى خارجى است كه هرگز از طريق بازى با الفاظ حاصل نمى‏شود.

و به دنبال آن مى‏افزايد: «آنها سخنى زشت و باطل مى‏گويند» (وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً).

مطابق اين آيه «ظهار» عملى است حرام و منكر، ولى از آنجا كه تكاليف الهى اعمال گذشته را شامل نمى‏شود، و از لحظه نزول حاكميت دارد، در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند بخشنده و آمرزنده است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ). هم مى‏بخشد و هم مى‏پوشاند.

بنابر اين اگر مسلمانى قبل از نزول اين آيات مرتكب اين عمل شده نبايد نگران باشد، خداوند او را مى‏بخشد.

اما به هر حال مسأله كفّاره به قوت خود باقى است.

امیرحسین
09-07-2011, 06:10 PM
(آيه 3)- ولى از آنجا كه اين سخن زشت و زننده چيزى نبود كه از نظر اسلام ناديده گرفته شود لذا كفاره نسبتا سنگينى براى آن قرار داده تا از تكرار آن جلوگيرى كند، مى‏فرمايد: «كسانى كه همسران خود را ظهار مى‏كنند، سپس از گفته خود باز مى‏گردند، بايد پيش از آميزش جنسى آنها با هم برده‏اى را آزاد كنند» (وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا).

سپس مى‏افزايد: «اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى‏شويد» (ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ).

گمان نكنيد كه چنين كفّاره‏اى در مقابل «ظهار» كفّاره سنگين و نامتعادلى است، زيرا اين سبب اندرز و بيدارى و تربيت نفوس شماست، تا بتوانيد خود را در برابر اين گونه كارهاى زشت و حرام كنترل كنيد.

اصولا تمام كفّارات جنبه بازدارنده و تربيتى دارد، و اى بسا كفّاره‏هائى كه جنبه مالى دارد تأثيرش از غالب تعزيرات كه جنبه بدنى دارد بيشتر است.

و از آنجا كه ممكن است بعضى با بهانه‏هائى شانه از زير بار كفّاره خالى كنند و بدون اين كه كفّاره دهند با همسر خود بعد از «ظهار» آميزش جنسى داشته باشند، در پايان آيه مى‏افزايد: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ). هم از ظهار آگاه است و هم از ترك كفّاره و هم از نيّات شما!

امیرحسین
09-07-2011, 06:10 PM
(آيه 4)- و نيز از آنجا كه آزاد كردن يك برده براى همه مردم امكان پذير نيست، همان گونه كه در شأن نزول آمد و نيز ممكن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد كردن برده باشد اما برده‏اى براى اين كار پيدا نشود- همان گونه كه در عصر ما چنين است- لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ايجاب مى‏كند كه در مرحله بعد جانشينى براى آزادى بردگان ذكر شود به همين دليل در آيه مورد بحث مى‏فرمايد:
«و كسى كه توانائى (آزاد كردن برده‏اى) نداشته باشد دو ماه پياپى قبل از آميزش روزه بگيرد» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا).

اين كفاره نيز اثر عميق بازدارنده‏اى دارد، به علاوه از آنجا كه روزه در تصفيه روح و تهذيب نفوس اثر عميق دارد مى‏تواند جلو تكرار اين گونه اعمال را در آينده بگيرد.

البته ظاهر آيه اين است كه هر شصت روز پى در پى انجام شود، و بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز بر طبق آن فتوا داده‏اند، ولى در روايات ائمه اهل بيت عليهم السّلام آمده است كه اگر كمى از ماه دوم را (حتى يك روز) به دنبال ماه اول روزه بگيرد مصداق شهرين متتابعين و دو ماه پى در پى خواهد بود و اين تصريح حاكم بر ظهور آيه است.

و از آنجا كه بسيارى از مردم نيز قادر به انجام كفّاره دوم يعنى دو ماه متوالى روزه نيستند، جانشين ديگرى براى آن ذكر كرده، مى‏فرمايد: «و كسى كه اين را هم نتواند شصت مسكين را اطعام كند» (فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً).

امیرحسین
09-07-2011, 06:10 PM
ظاهر «اطعام» اين است كه به اندازه‏اى غذا دهد كه در يك وعده سير شود، اما در روايات اسلامى در يك «مد» طعام (حدود 750 گرم) تعيين شده است.

سپس در دنباله آيه بار ديگر به هدف اصلى اين گونه كفّارات اشاره كرده، مى‏افزايد: «اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد» (ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

آرى! جبران گناهان به وسيله كفّارات پايه‏هاى ايمان را محكم مى‏كند، و انسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پايبند مى‏سازد! و در پايان آيه براى اين كه همه مسلمانان اين مسأله را يك امر جدى تلقى كنند مى‏گويد: «اينها مرزهاى الهى است، و كسانى كه با آن مخالفت كنند عذاب دردناكى دارند» (وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ).

قوانين الهى را از اين رو «حدود الهى» مى‏گويند كه عبور از آن مجاز نيست.

چنانكه ديديم اسلام «ظهار» را به شدّت محكوم كرده، بنابر اين هر گاه كسى نسبت به همسرش ظهار كند، همسرش مى‏تواند با مراجعه به حاكم شرع او را موظف سازد كه يا رسما از طريق طلاق از او جدا شود و يا به زندگى زناشوئى باز گردد، اما پيش از بازگشت بايد به ترتيبى كه در آيات فوق خوانديم كفّاره بدهد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:10 PM
(آيه 5)- آنها كه با خدا دشمنى مى‏كنند از آنجا كه آخرين جمله آيه قبل به همگان اخطار مى‏كرد كه حدود الهى را رعايت كنند، و از آن تجاوز ننمايند، در اينجا از كسانى سخن مى‏گويد كه نه تنها از اين حدود تجاوز كرده، بلكه به مبارزه با خدا و پيامبر او صلّى اللّه عليه و آله برخاسته‏اند و سرنوشت آنها را در اين دنيا و جهان ديگر روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرمايد: «كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى‏كنند خوار و ذليل شدند آن گونه كه پيشينيان آنها خوار و ذليل شدند» (إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

سپس مى‏افزايد: «ما آيات روشنى نازل كرديم» (وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ).

بنابر اين، به قدر كافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه‏اى براى مخالفت باقى نمانده است، و با اين حال اگر مخالفت كنند بايد مجازات شوند.

نه تنها در اين دنيا مجازات مى‏شوند بلكه «براى كافران عذاب خوار كننده‏اى (در قيامت) است» (وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ).

به هر حال اين تهديد الهى در مورد كسانى كه در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن ايستاده بودند به وقوع پيوست، و در جنگهاى بدر و خيبر و خندق و غير آن با ذلت و شكست رو برو شدند، و سر انجام فتح مكه طومار قدرت و شوكت آنها را در هم پيچيد و اسلام در همه جا پيروز گشت.

امیرحسین
09-07-2011, 06:11 PM
(آيه 6)- اين آيه در توصيف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنين مى‏گويد:
«در آن روز كه خداوند همه آنها را بر مى‏انگيزد و از اعمالى كه انجام دادند با خبر مى‏سازد» (يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).

«اعمالى كه خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش كردند» (أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ).
و اين خود عذاب دردناكى است كه خداوند گناهان فراموش شده آنها را به يادشان مى‏آورد و در صحنه محشر در برابر خلايق رسوا مى‏شوند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ).
آرى حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ايجاب مى‏كند كه نه فقط اعمال، بلكه نيات و عقايد ما را شمارش كند و در آن روز بزرگ كه «يوم البروز» است همه را بازگو فرمايد.

(آيه 7)- سپس براى تأكيد بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چيز سخن را به مسأله «نجوى» (گفتگوهاى در گوشى) مى‏كشد، مى‏فرمايد: «آيا نمى‏دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى‏داند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

سپس مى‏افزايد: «هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏كنند مگر اين كه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏كنند مگر اين كه خداوند ششمين آنهاست» (ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ).

«و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن، مگر اين كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند» (وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا).

«سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‏سازد چرا كه خداوند به هر چيزى داناست» (ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

منظور از اين كه خداوند چهارمين يا ششمين آنهاست اين است كه او در همه جا حاضر و ناظر و از همه چيز آگاه است، و گر نه ذات پاكش نه مكان دارد و نه هرگز توصيف به اعداد مى‏شود، بلكه شبيه و نظير و مثل و مانند ندارد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:11 PM
(آيه 8)-
شأن نزول:
در مورد اين آيه دو شأن نزول نقل شده كه هر كدام مربوط به يك قسمت از آيه است.

نخست اين كه: جمعى از يهود و منافقان در ميان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى‏كردند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت كننده‏اى به مؤمنان داشتند، و همين باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد، هنگامى كه اين كار را تكرار كردند مؤمنان شكايت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نمودند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه هيچ كس در برابر مسلمانان با ديگرى نجوا نكند، اما آنها گوش ندادند، باز هم تكرار كردند، آيه نازل شد (و آنها را سخت بر اين كار تهديد كرد).

همچنين نقل شده كه: گروهى از يهود خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و به جاى «السّلام عليك» گفتند: «السّام عليك يا ابا القاسم» (كه مفهومش مرگ بر تو يا ملالت و خستگى بر تو باد، است).

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در جواب آنها فرمود: «و عليكم همين بر شما باد».

عايشه مى‏گويد: من متوجه اين مطلب شدم و گفتم: «عليكم السّام و لعنكم اللّه و غضب عليكم مرگ بر شما، خدا لعنت كند شما را، و غضب كند»! پيامبر به من فرمود: مدارا كن و از خشونت و بدگوئى بپرهيز.

گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گويند: «مرگ بر تو»! فرمود: مگر تو هم نشنيدى كه من در جواب «عليكم» گفتم! اينجا بود كه خداوند آيه نازل كرد كه هنگامى كه اين گروه نزد شما مى‏آيند تحيتى مى‏گويند كه خدا چنان تحيتى به شما نگفته است.

امیرحسین
09-07-2011, 06:12 PM
تفسير:
«نجوا» از شيطان است! در اينجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست.
نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه از نجوا [- سخنان در گوشى‏] نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شده بودند باز مى‏گردند، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى‏پردازند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه قبلا به آنها هشدار داده شده بود كه از نجوا بپرهيزند كارى كه ذاتا توليد نگرانى و بدگمانى در ديگران مى‏كند.

در ادامه اين سخن به يكى ديگر از اعمال خلاف منافقان و يهود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و هنگامى كه نزد تو مى‏آيند تو را تحيّتى (و خوشامدى) مى‏گويند كه خدا به تو نگفته است» (وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ).

منظور از «تحيت الهى» در اين آيه همان جمله «السّلام عليك»، يا «سلام اللّه عليك» مى‏باشد كه شبيه آن در آيات قرآن در مورد پيامبران و بهشتيان و غير آنها كرارا آمده است: از جمله در آيه 181 سوره صافات مى‏خوانيم: «و سلام على المرسلين سلام بر تمام رسولان پروردگار».

سپس مى‏افزايد: آنها نه فقط مرتكب اين گناهان بزرگ مى‏شوند، بلكه آن چنان از باده غرور سرمست هستند كه «در دل مى‏گويند: (اگر اعمال ما بد است پس) چرا خداوند ما را به خاطر گفته‏هايمان عذاب نمى‏كند»؟! (وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ).

به اين ترتيب هم عدم ايمان خود را به نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ثابت كردند و هم عدم ايمان به احاطه علمى خداوند.

ولى قرآن در يك جمله كوتاه به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: «جهنم براى آنان كافى است (و نيازى به مجازات ديگر نيست، همان جهنمى كه به زودى) وارد آن مى‏شوند و چه بد فرجامى است» (حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ).

البته اين تعبير نفى عذاب دنيوى را در باره آنها نمى‏كند.

امیرحسین
09-07-2011, 06:12 PM
(آيه 9)- و از آنجا كه مؤمنان نيز گهگاه به خاطر ضرورتها يا تمايلاتى به نجوا مى‏پرداختند در اين آيه روى سخن را به آنها كرده، و براى اين كه در اين كار آلوده به گناهان منافقان و يهود نشوند مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد!

هنگامى كه نجوا مى‏كنيد به گناه و تعدى و نافرمانى رسول (خدا) نجوا نكنيد، (محتواى نجواى شما بايد پاك و الهى باشد) به كار نيك و تقوا نجوا كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏).

«و از خدائى كه همگى نزد او جمع مى‏شويد بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه اصل نجوا اگر در ميان مؤمنان باشد، سوء ظنى برنيانگيزد، توليد نگرانى نكند و محتواى آن توصيه به نيكيها و خوبيها باشد مجاز است.
(آيه 10)- لذا در اين آيه مى‏افزايد: «نجوا تنها از سوى شيطان است» (إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ).
«مى‏خواهد با آن مؤمنان را غمگين سازد» (لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا).

«ولى (بايد بدانند كه شيطان) نمى‏تواند هيچ گونه ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا» (وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

چرا كه هر مؤثرى در عالم هستى است تأثيرش به فرمان خداست.

«پس مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند» و از هيچ چيز جز او نترسند و بر غير او دل ننهند (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

بدين ترتيب «نجوا» گاه حرام است و اين در صورتى است كه موجب اذيت و آزار و هتك حيثيت مسلمانى گردد و چنين نجوائى نجواى شيطانى است كه هدفش غمگين ساختن مؤمنان است.

در مقابل گاه حكم وجوب به خود مى‏گيرد، و اين در صورتى است كه مسأله سرى لازمى در ميان باشد كه افشاى آن خطرناك، و عدم ذكر آن نيز موجب تضييع حق و يا خطرى براى اسلام و مسلمين است.

و گاه متصف به استحباب مى‏شود و آن در جائى است كه انسان براى انجام كارهاى نيك و بر و تقوا به سراغ آن رود، و همچنين حكم كراهت و اباحه.

ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در كار نباشد نجوا كردن كار پسنديده‏اى نيست، و بر خلاف آداب مجلس است زيرا نوعى بى‏اعتنائى يا بى‏اعتمادى نسبت به ديگران محسوب مى‏شود.

امیرحسین
09-07-2011, 06:12 PM
(آيه 11)-
شأن نزول:

نقل كرده‏اند كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در يكى از روزهاى جمعه در «صفّه» (سكوى بزرگى كه در كنار مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرار داشت) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عادتش اين بود كه مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى‏كرد، در اين هنگام گروهى از بدريون وارد شدند، در حالى كه ديگران قبل از آنها اطراف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پر كرده بودند، هنگامى كه مقابل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند سلام كردند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام كردند آنها نيز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ايستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هيچ كس تكان نخورد! اين امر بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخت آمد، رو به بعضى از كسانى كه اطراف او نشسته بودند كرد و فرمود: فلان و فلانى برخيزيد، چند نفر را از جا بلند كرد تا واردين بنشينند (و اين در حقيقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پيش كسوتان در ايمان و جهاد بود.)
ولى اين مطلب بر آن چند نفر كه از جا برخاستند ناگوار آمد، منافقان گفتند:

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسم عدالت را رعايت نكرد! در اينجا آيه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:13 PM
تفسير:

احترام به پيش كسوتان در مجالس در تعقيب دستورى كه در آيات گذشته در مورد ترك نجوا در مجالس، و محدود ساختن آن به موارد معين آمده، در اين آيه يكى ديگر از آداب مجلس را بازگو كرده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه به شما گفته شود:
مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه واردها جا دهيد) وسعت بخشيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا).

كه اگر چنين كنيد: «خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى‏بخشد» و در اين جهان نيز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى‏دهد (يفسح الله لكم).

و از آنجا كه گاهى مجلس آن چنان مملوّست كه بدون برخاستن بعضى جا براى ديگران پيدا نمى‏شود، و يا اگر جائى پيدا مى‏شود مناسب حال آنها نيست در ادامه آيه مى‏افزايد: «و هنگامى كه گفته شود: برخيزيد برخيزيد» (و اذا قيل انشزوا فانشزوا).

نه تعلل جوئيد و نه به هنگامى كه بر مى‏خيزيد ناراحت شويد، چرا كه گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، يا كهولت سن، و يا احترام خاصى كه دارند، و يا جهات ديگر.

سپس به بيان پاداش انجام اين دستور الهى پرداخته مى‏افزايد: اگر چنين كنيد «خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه علم به آنها داده شده درجات عظيمى مى‏بخشد» (يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات).

اشاره به اين كه اطاعت اين دستورات دليل بر ايمان و علم و آگاهى است، و نيز اشاره به اين كه اگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به بعضى دستور داد از جا برخيزند و به تازه واردان جا دهند براى يك هدف مقدس الهى و احترام به پيشگامان در ايمان و علم بوده است.

و از آنجا كه گروهى اين آداب را با طيب خاطر و از صميم دل انجام مى‏دهند، و گروه ديگرى با كراهت و ناخشنودى، يا براى ريا و تظاهر، در پايان آيه مى‏افزايد:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (و الله بما تعملون خبير).

اين آيه نشان مى‏دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى‏برد، دو چيز است:
ايمان و علم.

امیرحسین
09-07-2011, 06:14 PM
(آيه 12)-
شأن نزول:
نقل كرده‏اند: جمعى از اغنياء خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏آمدند و با او نجوا مى‏كردند (اين كار علاوه بر اين كه وقت گرانبهاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را مى‏گرفت مايه نگرانى مستضعفين و موجب امتيازى براى اغنياء بود) در اينجا اين آيه نازل شد و به آنها دستور داد كه قبل از نجوا كردن با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صدقه‏اى به مستمندان بپردازند، اغنياء وقتى چنين ديدند از نجوا خوددارى كردند. آيه بعد نازل شد (و آنها را ملامت كرد و حكم آيه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد- ولى نجوا در مورد كار خير و اطاعت پروردگار.

تفسير:
يك آزمون جالب! در بخشى از آيات گذشته سخن از مسأله نجوا بود، باز همين بحث را ادامه داده، نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه مى‏خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد پيش از نجوايتان صدقه‏اى در راه خدا بدهيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقة).

سپس مى‏افزايد: «اين براى شما بهتر و پاكيزه‏تر است» (ذلك خير لكم و اطهر).

اين صدقه هم براى متمكنان «خير» بود، زيرا موجب ثوابى مى‏شد، و هم براى نيازمندان، چرا كه وسيله كمكى به آنها محسوب مى‏گشت.

و اما «اطهر» بودنش از اين نظر بود كه قلوب اغنيا را از حب مال مى‏شست، و قلوب نيازمندان را از كينه و ناراحتى.

ولى از آنجا كه اگر وجوب صدقه قبل از نجوا عموميت مى‏داشت فقرا از طرح مسائل مهم يا نيازهاى خود در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت نجوا محروم مى‏شدند، در ذيل آيه حكم صدقه را از اين گروه برداشته، مى‏فرمايد: «و اگر توانائى نداشته باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است» (فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم).

و به اين ترتيب آنها كه تمكن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود، و آنها كه نداشتند بدون آن مى‏توانستند با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نجوا كنند.

امیرحسین
09-07-2011, 06:14 PM
(آيه 13)- جالب اين كه دستور فوق تأثير عجيبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز يك نفر از دادن صدقه و نجوا خوددارى كردند، و او امير مؤمنان على عليه السّلام بود اينجا بود كه آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه بايد مسلمانان از اين دستور بفهمند و درس گيرند گرفتند.

لذا آيه مورد بحث نازل گرديد و اين حكم را نسخ كرد و فرمود: «آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد»؟! (أ أشفقتم أن تقدموا بين يدى نجواكم صدقات).

معلوم مى‏شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيشتر است، و نيز معلوم مى‏شود در اين نجواها غالبا مسائل حياتى مطرح نمى‏شد، و گر نه چه مانعى داشت كه اين گروه قبل از نجوا صدقه‏اى مى‏دادند و نجوا مى‏كردند، بخصوص اين كه مقدار خاصى براى صدقه نيز تعيين نشده بود و مى‏توانستند با مبلغ كمى اين مشكل را حل كنند.

سپس مى‏افزايد: «اكنون كه اين كار را نكرديد (و خود به تقصير خويشتن پى برديد) و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد، و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد، و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد با خبر است» (فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم فاقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و اطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون).

امیرحسین
09-07-2011, 06:14 PM
(آيه 14)- حزب شيطان! در اينجا بخشى از توطئه‏هاى منافقان را بر ملا مى‏سازد، و آنها را با نشانه‏هايشان به مسلمانان معرفى مى‏كند، و ذكر اين معنى بعد از آيات نجوا شايد به اين مناسبت است كه در ميان نجوا كنندگان با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله افراد منافقى نيز وجود داشتند كه از اين كار به عنوان پوششى براى توطئه‏هاى خود و اظهار نزديكى به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله استفاده مى‏كردند همين امر سبب شد كه قرآن به صورت يك امر كلى با آن برخورد كند.

نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با گروهى كه مورد غضب خدا بودند ريختند»؟! (ا لم تر الى الذين تولوا قوما غضب الله عليهم).

سپس مى‏افزايد: «آنها نه از شما هستند و نه از آنان» يهود (ما هم منكم و لا منهم).

نه در مشكلات و گرفتاريها ياور شما هستند، و نه دوست صميمى آنها، بلكه منافقانى هستند كه هر روز چهره عوض مى‏كنند، و هر لمحه به شكلى در مى‏آيند.

باز در ادامه همين سخن مى‏افزايد: «سوگند دروغ ياد مى‏كنند (كه از شما هستند) در حالى كه خودشان مى‏دانند» دروغ مى‏گويند (و يحلفون على الكذب و هم يعلمون).

اين راه و رسم منافقان است كه پيوسته براى پوشانيدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مى‏برند، در حالى كه عملشان بهترين معرف آنهاست.

(آيه 15)- بعد به عذاب دردناك اين منافقان لجوج اشاره كرده، مى‏فرمايد:
«خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته است» (اعد الله لهم عذابا شديدا).

و بدون شك اين عذاب عادلانه است «چرا كه آنها اعمال بدى انجام مى‏دادند» (انهم ساء ما كانوا يعملون).

امیرحسین
09-07-2011, 06:15 PM
(آيه 16)- سپس براى توضيح بيشتر در مورد نشانه‏هاى اين منافقان مى‏گويد: «آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند» (اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله).
قسم ياد مى‏كنند كه مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى كه زير پوشش اين قسم به انواع فساد و خرابكارى و توطئه مشغولند، و در حقيقت از نام مقدس خدا براى جلوگيرى از راه خدا بهره مى‏گيرند.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «از اين رو براى آنان عذاب خوار كننده‏اى است» (فلهم عذاب مهين).
آنها مى‏خواستند با اين سوگندهاى دروغين آبرو براى خود فراهم كنند ولى خدا آنها را به عذاب خوار كننده و شديدى مبتلا مى‏سازد.

(آيه 17)- و از آنجا كه منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمايه‏هاى اقتصادى و نيروهاى انسانى) خود براى حل مشكلات تكيه مى‏كنند قرآن در اين آيه مى‏گويد، «هرگز اموال و اولادشان، آنها را از عذاب الهى حفظ نمى‏كند» (لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا).

بلكه همين اموال طوق لعنتى برگردن آنها مى‏شود و مايه عذاب دردناكشان.
و باز در پايان آيه آنها را با اين جمله تهديد مى‏كند: «آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون).

(آيه 18)- و عجب اين كه اين منافقان در قيامت هم دست از منافقگرى خود بر نمى‏دارند چنانكه در اين آيه مى‏فرمايد: به خاطر بياوريد «روزى را كه خداوند همه آنها را بر مى‏انگيزد (و اعمالشان را بر آنها عرضه مى‏دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى‏كند) ولى آنان براى خدا نيز سوگند (دروغ) ياد مى‏كنند همان گونه كه (امروز) براى شما ياد مى‏كنند» (يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم).

قيامت تجليگاه اعمال و روحيات انسان در اين دنياست، و از آنجا كه منافقان اين روحيه را همراه خود به قبر و برزخ برده‏اند در صحنه قيامت نيز آشكار مى‏شود، و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغين ياد مى‏كنند.

سپس مى‏افزايد: «و گمان مى‏كنند كارى مى‏توانند انجام دهند» (و يحسبون انهم على شى‏ء). ولى اين يك پندار موهوم و خيالى خام بيش نيست! و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد: «بدانيد آنها دروغگويانند» (الا انهم هم الكاذبون).
و به اين ترتيب كوس رسوائى آنها را همه جا مى‏زنند.

امیرحسین
09-07-2011, 06:15 PM
(آيه 19)- در اين آيه سرنوشت نهائى اين منافقان تيره‏دل را چنين بيان مى‏كند: «شيطان بر آنها مسلط شده، و ياد خدا را از خاطر آنها برده است» (استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله).

به همين دليل «آنان حزب شيطانند» (اولئك حزب الشيطان).

«بدانيد حزب شيطان زيانكارانند» (ألا ان حزب الشيطان هم الخاسرون).

آرى! منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز اين ندارند كه دربست در اختيار شيطان و وسوسه‏هاى او قرار مى‏گيرند، و خدا را بكلى فراموش مى‏كنند، نه تنها منحرف مى‏شوند كه در زمره عمّال شيطان و اعوان و انصار لشكر و حزب او براى گمراه ساختن ديگران قرار مى‏گيرند.

(آيه 20)- در ادامه بيان صفات و نشانه‏هاى منافقان در اينجا كه آخرين آيات سوره مجادله است نشانه‏هاى ديگرى از آنها را مطرح مى‏كند، و سرنوشت حتمى آنها را كه شكست و نابودى است روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرمايد: «كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى‏كنند آنها در زمره ذليل‏ترين افرادند» (ان الذين يحادون الله و رسوله اولئك فى الاذلين).

(آيه 21)- اين آيه در حقيقت دليلى است براى اين معنى، مى‏فرمايد: «خدا چنين مقرّر داشته كه من و رسولانم پيروز مى‏شويم» (كتب الله لاغلبن انا و رسلى).
و هيچ شك و ترديدى در آن نيست.

«چرا (چنين نباشد، در حالى) كه خداوند قوى و شكست ناپذير است» (ان الله قوى عزيز).
به همان اندازه كه خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعيف و ذليلند، و اگر مى‏بينيم در آيه قبل تعبير به «اذلّين» (ذليل‏ترين افراد) شده دليلش همين بوده است.

در طول تاريخ اين پيروزى فرستادگان الهى در چهره‏هاى گوناگونى نمايان شده: در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح، و صاعقه عاد و ثمود، و زلزله‏هاى ويرانگر قوم لوط، و مانند آن، و در پيروزى در جنگهاى مختلف، مانند غزوات «بدر» و «حنين» و فتح «مكه» و ساير غزوات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله.

و از همه مهمتر پيروزى منطقى آنها بر مكاتب شيطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است.

امیرحسین
09-07-2011, 06:16 PM
(آيه 22)- در اين آيه كه آخرين آيه از سوره مجادله، و از كوبنده‏ترين آيات قرآن است، به مؤمنان هشدار مى‏دهد كه جمع ميان «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در يك دل ممكن نيست، و بايد از ميان اين دو يكى را برگزينند، اگر راستى مؤمنند بايد از دوستى دشمنان خدا بپرهيزند و الا ادعاى مسلمانى نكنند! مى‏فرمايد: «هيچ گروهى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند» (لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم).

محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسيار خوب است، و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است، اما هنگامى كه اين محبت رو در روى محبت خدا قرار گيرد ارزش خود را از دست مى‏دهد.

سپس به پاداشهاى بزرگ اين گروه كه قلبشان بطور كامل در اختيار عشق خداست پرداخته، و پنج موضوع را كه بعضى به صورت امداد و توفيق است، و بعضى به صورت نتيجه و سر انجام كار بيان مى‏كند.

در بيان قسمت اول و دوم مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته، و با روحى از ناحيه خودش آنان را تقويت فرموده است» (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه).

و در سومين مرحله مى‏فرمايد: «خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى‏كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند» (و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها).

امیرحسین
09-07-2011, 06:16 PM
و در چهارمين مرحله مى‏افزايد: «خداوند از آنها خشنود است و آنها نيز از خداوند خشنودند» (رضى الله عنهم و رضوا عنه).

در برابر مواهب مادّى قيامت و جنات و حور و قصور اين بزرگترين پاداش روحانى است كه به اين گروه از مؤمنان داده مى‏شود.

احساس رضايت مولا و معبودشان كه آنها را پذيرفته، لذتبخش‏ترين احساسى است كه به آنها دست مى‏دهد، و نتيجه‏اش خشنودى كامل آنها از خداست.

و در آخرين مرحله به صورت يك اعلام عمومى- كه حاكى از نعمت و موهبت ديگرى است- مى‏فرمايد: «آنها حزب اللّه‏اند، بدانيد حزب اللّه پيروزان و رستگارانند» (اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون).

نه تنها پيروزى در سراى ديگر و نيل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قيامت، بلكه همان گونه كه در آيات قبل آمد در اين دنيا نيز به لطف الهى بر دشمنان پيروزند، و در پايان جهان نيز حكومت حق و عدالت در دست آنهاست.

«پايان سوره مجادله»