PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره نجم [53]



امیرحسین
09-02-2011, 11:30 AM
سوره نجم [53]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 62 آيه دارد.

محتواى سوره:
اين سوره به گفته بعضى نخستين سوره‏اى است كه پيامبر بعد از علنى كردن دعوت خود آن را آشكارا و با صداى بلند در حرم مكه تلاوت كرد، و مشركان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشركان سجده كردند! به هر حال اين سوره به خاطر «مكى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهديدهاى كوبنده و انذارهاى مكرر به بيدارى كفار مى‏پردازد.

محتواى اين سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه كرد:
1- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقيقت وحى سخن مى‏گويد و تماس مستقيم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را با پيك وحى «جبرئيل» روشن مى‏سازد، و ساحت مقدس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از اين كه چيزى جز وحى الهى بگويد مبرا مى‏كند.
2- در بخش ديگرى از اين سوره از معراج پيامبر سخن گفته، و گوشه‏هائى از آن را با عباراتى كوتاه و پرمعنى مجسم مى‏كند.
3- سپس به خرافات مشركان در زمينه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور ديگرى كه جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در اين رابطه نكوهش مى‏كند، و از پرستش آنها برحذر مى‏دارد.
4- در بخش ديگرى راه توبه را به روى اين منحرفين و عموم گنهكاران باز مى‏كند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نويد مى‏دهد، و تأكيد مى‏كند كه هر كس مسؤول اعمال خويش است و هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد.
5- براى تكميل اين اهداف در بخش ديگرى از اين سوره گوشه‏هائى از مسأله «معاد» را منعكس مى‏سازد، و دليل روشنى براى اين مسأله از آنچه در نشئه دنيا وجود دارد اقامه مى‏كند.
6- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه در طريق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مى‏كند.
7- و سر انجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پايان مى‏بخشد.
ضمنا نامگذارى اين سوره به «النجم» به خاطر نخستين آيه آن است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره «النّجم» را بخواند خداوند به عدد هر يك از كسانى كه به پيامبر ايمان آوردند و كسانى كه او را انكار كردند ده حسنه به او عطا مى‏كند».

مسلما چنين پاداشهاى عظيمى از آن كسانى است كه تلاوت اين سوره را وسيله‏اى براى انديشيدن، و سپس عمل، قرار دهند، و تعليمات مختلف اين سوره در زندگى آنها پرتوافكن شود.

امیرحسین
09-02-2011, 11:31 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- قابل توجه اين كه سوره پيشين (سوره طور) با كلمه «النّجوم» (ستارگان) پايان يافت، و اين سوره با كلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مى‏شود كه خداوند به آن سوگند ياد كرده، مى‏فرمايد: «سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى‏كند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏).

ظاهر آيه آنچنان كه اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مى‏كند سوگند به همه ستارگان آسمان است كه از نشانه‏هاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرينش و از مخلوقات فوق العاده عظيم پروردگار است.

تكيه بر غروب آنها، در حالى كه طلوع آنها بيشتر جلب توجه مى‏كند به خاطر آن است كه غروب ستارگان دليل بر حدوث آنها مى‏باشد و نيز دليل است بر نفى عقيده ستاره‏پرستان همان گونه كه در داستان ابراهيم (ع) آمده است.

(آيه 2)- اما ببينيم اين سوگند براى چه ياد شده است؟ آيه مورد بحث چنين توضيح مى‏دهد: «كه هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه عليه و آله‏] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏). او هميشه در مسير حق گام برمى‏دارد، و در گفتار و كردارش كمترين انحرافى نيست.

(آيه 3)- سپس براى تأكيد اين مطلب، و اثبات اين كه آنچه مى‏گويد از سوى خداست، مى‏افزايد: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد» (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).
اين تعبير شبيه استدلالى است براى آنچه در آيه قبل در زمينه نفى ضلالت و غوايت آمده، چرا كه سر چشمه گمراهيها غالبا پيروى از هواى نفس است.

امیرحسین
09-02-2011, 11:31 AM
(آيه 4)- سپس با صراحت تمام مى‏گويد: «آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏).

او از خودش چيزى نمى‏گويد، و قرآن ساخته و پرداخته فكر او نيست، همه از ناحيه خداست، و دليل اين ادعا در خودش نهفته است، بررسى آيات قرآن نيز گواهى مى‏دهد كه هرگز يك انسان هر قدر عالم و متفكر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخوانده‏اى كه در محيطى مملو از جهل و خرافات پرورش يافته- قادر نيست سخنانى چنين پرمحتوا بياورد كه بعد از گذشتن قرنها الهام‏بخش مغزهاى متفكران است، و مى‏تواند پايه‏اى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پيشرو گردد.

ضمنا اين سخن تنها در مورد آيات قرآن نيست، بلكه به قرينه آيات گذشته سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نيز شامل مى‏شود چرا كه اين آيه با صراحت مى‏گويد: او از روى هوى سخن نمى‏گويد هر چه مى‏گويد وحى است.
حديث جالب زير شاهد ديگرى بر اين مدعاست.

«سيوطى» كه از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسير «در المنثور» چنين نقل مى‏كند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستور داد درهاى خانه‏هائى كه به داخل مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گشوده مى‏شد (جز در خانه على عليه السّلام) بسته شود، اين امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا كه «حمزه» عموى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت و ابو بكر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمويت را بازگذاردى؟ (و او را بر ديگران ترجيح دادى).

هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متوجه شد كه اين امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى‏نظيرى در تمجيد و توحيد خداوند ايراد كرد.

سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بيرون نكردم، و على را ساكن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس اين آيات را تلاوت كرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏».

اين حديث كه بيانگر مقام والاى امير مؤمنان على عليه السّلام در ميان تمام امت اسلامى بعد از شخص پيامبر است، نشان مى‏دهد كه نه تنها گفته‏هاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر طبق وحى است بلكه اعمال و كردار او نيز چنين است.

امیرحسین
09-02-2011, 11:32 AM
(آيه 5)- نخستين ديدار دوست! در تعقيب آيات گذشته كه سخن از نزول وحى بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏گفت در اينجا سخن از معلم وحى است.
مى‏فرمايد: «آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‏).

(آيه 6)- باز براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «همان كسى كه توانائى فوق العاده دارد او سلطه يافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏).

(آيه 7)- اين تعليم را به او داد «در حالى كه در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏).

(آيه 8)- «سپس نزديكتر و نزديكتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).

(آيه 9)- «تا آنكه فاصله ميان او (با پيامبر) به اندازه دو كمان يا كمتر بود»! (فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏).

(آيه 10)- «در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده‏اش وحى نمود»! (فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏).

(آيه 11)- «قلب (پاك او) در آنچه ديد هرگز دروغ گفت»! (ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏).

امیرحسین
09-02-2011, 11:32 AM
(آيه 12)- «آيا با او در باره آنچه (با چشم خود) ديده مجادله مى‏كنيد»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما يَرى‏).

در روايات وارد شده، منظور از اين آيات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاك خداست كه براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اين صحنه روى داد و در معراج بار ديگر تكرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثير جذبه معنوى اين ديدار قرار گرفت.

طبق اين تفسير قرآن نزول وحى را بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين شرح مى‏دهد: خداوند شديد القوى و پرقدرت، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را تعليم فرمود، در حالى كه او به صورت كامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.

سپس نزديك شد، و نزديكتر شد، آن چنان كه ميان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بيشتر نبود، و در همين جا بود كه آنچه وحى كردنى بود خداوند به بنده‏اش وحى كرد.

و از آنجا كه براى جمعى اين شهود باطنى سنگين مى‏آمد تأكيد مى‏كند كه قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنچه را ديده به حق و راستى ديده است و نبايد شما در برابر اين سخن با او به مجادله برخيزيد.

تفسير اين آيات به شهود باطنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت به خداوند صريحتر و با روايات اسلامى موافقتر، و براى پيامبر فضيلتى است برتر، و مفهومى است لطيفتر.

از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند: «آيا پروردگارت را هرگز ديده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «رأيته بفؤادى من او را با چشم دل ديده‏ام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب يمانى» آمده است كه از آن حضرت سؤال كرد: «آيا هرگز پروردگارت را اى امير مؤمنان ديده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آيا كسى را كه نمى‏بينم پرستش كنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را نديده اما دلها با حقيقت ايمان او را دريافته است».

امیرحسین
09-02-2011, 11:33 AM
(آيه 13)- دومين ديدار! اين آيات همچنان ادامه بحثهاى آيات گذشته در باره مسأله وحى و ارتباط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مى‏فرمايد: «و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏).

تعبير به «نزلة اخرى» نشانگر اين است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در يك «شهود باطنى ديگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاك خدا را مشاهده كرد، و به تعبير ديگر خداوند بار ديگر بر قلب پاك او نزول فرمود و شهود كامل تحقق يافت، در محلى كه منتها اليه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در كنار سدرة المنتهى، در آنجا كه «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى كه «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.

ديده قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اين شهود هرگز به غير حق نيفتاد، و جز او نديد، و در همانجا بود كه نشانه‏هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نيز مشاهده كرد.

(آيه 14)- و اين شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏).

در باره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجيد توضيحى نيامده، ولى در اخبار و روايات اسلامى توصيفهاى گوناگونى پيرامون آن آمده است اين تعبيرات نشان مى‏دهد كه هرگز منظور درختى شبيه آنچه در زمين مى‏بينيم نبود، بلكه اشاره به سايبان عظيمى است در جوار قرب رحمت حق كه فرشتگان بر برگهاى آن تسبيح مى‏كنند و امتهائى از نيكان و پاكان در سايه آن قرار دارند.

(آيه 15)- همان «كه جنة المأوى (و بهشت برين) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏).

«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است كه محل سكونت است و منظور از آن بهشت برزخى است كه ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مى‏روند.

(آيه 16)- «در آن هنگام كه چيزى [نور خيره كننده‏اى‏] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى‏).

(آيه 17)- اينها واقعياتى بود كه پيامبر مشاهده كرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد» آنچه ديد واقعيت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏).

امیرحسین
09-02-2011, 11:33 AM
(آيه 18)- «او پاره‏اى از آيات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش را ديد» (لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‏).
نكته‏ها:

1- هدف معراج،
رسيدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شهود باطنى از يكسو، و ديدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همين چشم ظاهر از سوى ديگر بوده است، كه هم در آخرين آيه مورد بحث در اينجا «لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‏» و هم در آيه 1 سوره اسراء «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم». به آن اشاره شده است و نيز به مسائل زياد و مهمى از فرشتگان و بهشتيان و دوزخيان و ارواح انبيا آگاهى يافت كه در طول عمر مباركش الهام‏بخش او در تعليم و تربيت خلق خدا بود.

2- گوشه‏اى از گفتگوهاى خداوند با پيامبرش در شب معراج:
در كتب حديث روايتى از امير مؤمنان على عليه السّلام از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در اين زمينه آمده است كه بسيار مشروح و طولانى است، و ما گوشه‏هائى از آن را در اينجا مى‏آوريم.
در آغاز حديث مى‏خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنين سؤال كرد: «يا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! كدام عمل افضل است؟».

خداوند متعال فرمود: «هيچ چيز نزد من برتر از توكل بر من و رضا به آنچه قسمت كرده‏ام نيست، اى محمّد! آنها كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و كسانى كه به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پيوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نيز محبتم براى كسانى كه توكل بر من مى‏كنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهايتى نيست»! در فراز ديگرى آمده است: «اى احمد! همچون كودكان مباش كه سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى كه غذاى شيرين و دلپذيرى به آنها مى‏دهند مغرور مى‏شوند، و همه چيز را به دست فراموشى مى‏سپارند».

امیرحسین
09-02-2011, 11:34 AM
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اينجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدايت كن كه موجب قرب به درگاه توست».

فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض كرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان كن كه خواب تو نماز باشد، و هرگز شكم خود را كاملا سير مكن».

در فراز ديگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقيران و محرومان است، به آنها نزديك شو، و در كنار مجلس آنها قرار گيرد، تا من به تو نزديك شوم، و ثروتمندان دنياپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز ديگر مى‏فرمايد: «اى احمد! زرق و برق دنيا و دنياپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مى‏كند: «پروردگارا! اهل دنيا و آخرت كيانند»؟

فرمود: «اهل دنيا كسانى هستند كه زياد مى‏خورند، و زياد مى‏خندند و مى‏خوابند، و خشم مى‏گيرند، و كمتر خشنود مى‏شوند، نه در برابر بديها از كسى عذر مى‏خواهند، و نه اگر كسى از آنها عذر طلبد مى‏پذيرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى كه اجلشان نزديك شده هرگز به حساب اعمال خود نمى‏رسند، و نفعشان براى مردم كم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤوليت، علاقه‏مند به خورد و خوراكند.
اهل دنيا نه در نعمت، شكر خدا به جا مى‏آورند، و نه در مصائب صبورند.

خدمات فراوان در نظر آنها كم است (و خدمات كم خودشان بسيار!) خود را به انجام كارى كه انجام نداده‏اند ستايش مى‏كنند، و چيزى را مطالبه مى‏كنند كه حق آنها نيست.

پيوسته از آرزوهاى خود سخن مى‏گويند، و عيوب مردم را خاطر نشان مى‏سازند و نيكيهاى آنها را پنهان»! عرض كرد: «پروردگارا! آيا دنياپرستان غير از اين عيبى هم دارند»؟

فرمود: «اى احمد! عيب آنها اين است كه جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى كه از او علم آموخته‏اند تواضع نمى‏كنند، و خود را عاقل مى‏دانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».

امیرحسین
09-02-2011, 11:34 AM
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتيان پرداخته چنين ادامه مى‏دهد:
«آنها مردمى با حيا هستند، جهل آنها كم، منافعشان بسيار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خويش در تعب، و سخنانشان سنجيده است.

پيوسته حسابگر اعمال خويشند، و از همين جهت خود را به زحمت مى‏افكنند، چشمهايشان به خواب مى‏رود اما دلهايشان بيدار است، چشمشان مى‏گريد، و قلبشان پيوسته به ياد خداست.
هنگامى كه مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاكران نوشته مى‏شوند.

در آغاز نعمتها حمد خدا مى‏گويند، و در پايان شكر او را به جا مى‏آورند، دعايشان در پيشگاه خدا مستجاب، و تقاضايشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قيّوم و كريم است (همتشان آن چنان عالى است كه به غير او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود يكبار مى‏ميرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مى‏ميرند (و حيات نوين مى‏يابند)! ...

هنگامى كه براى عبادت در برابر من مى‏ايستند همچون بنيان مرصوص و سدّى فولادينند، و در دل آنها توجيهى به مخلوقات نيست.

به عزّت و جلالم سوگند كه من آنها را حيات و زندگى پاكيزه‏اى مى‏بخشم، و در پايان عمر، خودم قبض روح آنها مى‏كنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى‏گشايم، تمام حجابها را از برابر آنها كنار مى‏زنم، و دستور مى‏دهم بهشت، خود را براى آنها بيارائيد! اى احمد! عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى كه غذا و نوشيدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمايت منى ...».

و در فراز ديگرى آمده است: «اى احمد! آيا مى‏دانى كدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض كرد: «خداوندا! نه» فرمود: «زندگى گوارا آن است كه صاحب آن لحظه‏اى از ياد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نكند، از حق من بى‏خبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.

اما زندگى باقى آن است كه براى نجات خود عمل كند، و دنيا در نظرش كوچك باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خويشتن مقدم بشمرد، و پيوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.

امیرحسین
09-02-2011, 11:35 AM
در برابر هر گناه و معصيتى به ياد من بيفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاك كند، شيطان و وساوس شيطانى را مبغوض دارد، و ابليس را بر قلب خويش مسلط نسازد و به او راه ندهد.

هنگامى كه چنين كند محبت خاصى در قلبش جاى مى‏دهم، آن چنان كه تمام دلش در اختيار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است كه من به اهل محبتم مى‏بخشم! چشم و گوش و قلب او را مى‏گشايم، تا با گوش قلبش حقايق غيب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سر انجام اين حديث نورانى با اين جمله‏هاى بيدار كننده پايان مى‏گيرد:

«اى احمد! اگر بنده‏اى نماز تمام اهل آسمانها و زمين را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمين را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهايت زهد و وارستگى زندگى كند) ولى در قلبش ذره‏اى دنياپرستى يا رياست‏طلبى يا عشق به زينت دنيا باشد در سراى جاويدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مى‏كنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمين».

اين سخنان عرشى كه روح انسان را با خود به اوج آسمانها مى‏برد، و در معراج الهى سير مى‏دهد و به آستانه عشق و شهود مى‏كشد تنها قسمتى از حديث قدسى است.

افزون بر اين ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در سخنانش براى ما بازگو كرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى ميان او و محبوبش، رد و بدل شده كه نه گوشها توانائى شنيدن آن را دارد و نه افكار عادى قدرت دركش را، و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى هميشه مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده‏اند.

امیرحسین
09-02-2011, 11:35 AM
(آيه 19)- اين بتها زائيده هواى نفس شماست! پس از بيان بحثهاى مربوط به توحيد، وحى، معراج و آيات عظمت خداوند يگانه در آسمانها به بطلان شرك و عقائد خرافى مشركان در زمينه بتها مى‏پردازد.

مى‏فرمايد: بعد از آن كه عظمت خداوند و آيات بزرگ او را دانستيد «به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).

(آيه 20)- «و (همچنين بت) منات كه سومين آنهاست» آيا دختران خدا هستند و منشأ سود و زيان براى شما مى‏باشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏).
اين سه بت در ميان عرب از اهميت و شهرت خاصى برخوردار بودند.

(آيه 21)- «آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏). در حالى كه به زعم شما دختران كم ارزشترند و حتى هنگامى كه مى‏شنويد همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سياه مى‏شويد!

(آيه 22)- «اگر چنين باشد اين تقسيمى ناعادلانه است» كه ميان خود و خدا قائل شديد! (تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى‏). چرا كه سهم خدا را پست‏تر از سهم خود مى‏دانيد! به اين ترتيب قرآن افكار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مى‏گيرد كه شما از يكسو دختران را زنده به گور مى‏كنيد و عيب و ننگ مى‏دانيد، و از سوى ديگر فرشتگان را دختران خدا مى‏دانيد، نه تنها خودشان را مى‏پرستيد كه مجسمه‏هاى بى‏روح آنها نيز به صورت بتها در نظر شما اين همه احترام دارد. و از اينجا روشن مى‏شود كه حد اقل بسيارى از بتهاى سنگى و چوبى كه مورد پرستش عرب واقع مى‏شد به زعم آنها مجسمه‏هاى فرشتگان بود فرشتگانى كه آنها را «ربّ النوع» و مدير و مدبر عالم هستى مى‏دانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مى‏پنداشتند.

از اينجا معلوم مى‏شود كه قرآن هرگز نمى‏خواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذيرد، بلكه مى‏خواهد مسلمات طرف را به رخ او بكشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.

امیرحسین
09-02-2011, 11:36 AM
(آيه 23)- در اين آيه، قرآن با قاطعيت مى‏گويد: «اينها فقط نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏ايد (نامهائى بى‏محتوا و اسمهائى بى‏مسمى) و هرگز خداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده است» (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).

نه دليلى از عقل بر آن داريد، و نه دليلى از طريق وحى الهى، و جز يك مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چيزى نيست.

و در پايان مى‏افزايد: «آنها فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پيروى مى‏كنند» و اين موهومات همه زائيده پندار و هوى است (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏).

اما چشم مى‏بندند و به آن پشت مى‏كنند، و در ظلمات اين اوهام غوطه‏ور مى‏شوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترين و خطرناكترين بتهاست و سر چشمه پيدايش بتهاى ديگر، و مايه گرمى بازار بت‏پرستى است.

(آيه 24)- قرآن همچنان خرافه بت‏پرستى را تعقيب و محكوم مى‏كند.
نخست به آرزوهاى بى‏اساس بت‏پرستان و انتظاراتى كه از بتها داشتند پرداخته، مى‏گويد: «آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن مى‏رسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).

آيا ممكن است اين اجسام بى‏روح و بى‏ارزش به شفاعت او در پيشگاه خدا برخيزند؟ و يا در مشكلات و گرفتاريها در دنيا و آخرت به او پناه بدهند؟

امیرحسین
09-02-2011, 11:36 AM
(آيه 25)- «در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏).
عالم اسباب بر محور اراده او مى‏چرخد، و هر موجودى هر چه دارد از بركت وجود اوست، شفاعت از ناحيه او و حل مشكلات نيز به دست قدرت اوست.

و به اين ترتيب قرآن مشركان را بكلى از شفاعت بتها و حل مشكلات به وسيله آنها مأيوس و نوميد مى‏كند.

گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سر چشمه مى‏گيرد زيرا هر گاه به چيزى علاقه داشت و به آن نرسيد شكل آرزو و تمنا به خود مى‏گيرد.

البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سر چشمه مى‏گيرد و عاملى است براى حركت و تلاش و جهاد و سير تكاملى او، مثل اين كه انسان آرزو مى‏كند در علم و دانش و تقوا و شخصيت و آبرو سر آمد جهانيان باشد.

ولى بسيار مى‏شود كه اين آرزوها كاذب است، و مايه غفلت و بى‏خبرى و تخدير و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسيدن به عمر جاويدان، و خلود در زمين، و در اختيار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حكومت بر همه انسانها و موهومات ديگرى از اين قبيل.

و به همين دليل در روايات اسلامى تشويق شده كه مردم به سراغ آرزوهاى خير بروند، در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه تمناى چيزى كند كه موجب رضاى خداست از دنيا بيرون نمى‏رود مگر به آن برسد».

(آيه 26)- شفاعت هم به اذن اوست! در اين آيه براى تأكيد بيشتر روى همين مسأله مى‏افزايد: «و چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعت آنها هيچ سودى نمى‏بخشد، مگر پس از آن كه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى‏).

جائى كه فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نيستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از اين بتهاى بى‏شعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى داريد؟

امیرحسین
09-02-2011, 11:43 AM
(آيه 27)- قرآن همچنان موضوع آيات قبل را در زمينه نفى عقائد مشركان تعقيب كرده، نخست مى‏فرمايد: «كسانى كه به آخرت ايمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مى‏كنند» (إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى‏).

آرى! اين سخن زشت و شرم‏آور تنها از كسانى سر مى‏زند كه به حساب و جزاى اعمال معتقد نيستند كه اگر عقيده داشتند اين چنين جسورانه سخن نمى‏گفتند، سخنى كه كمترين دليلى بر آن ندارند، بلكه دلائل عقلى نشان مى‏دهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.

(آيه 28)- سپس به يكى از دلائل روشن بطلان اين نامگذارى اشاره كرده، مى‏افزايد: «آنها هرگز به اين سخن دانشى ندارند، بلكه از گمان بى‏پايه پيروى مى‏كنند با اينكه گمان هرگز انسان را بى‏نياز از حق نمى‏كند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً).

انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمى‏گويد، و نسبتى را به كسى بى‏دليل نمى‏دهد، تكيه بر گمان و پندار كار شيطان و انسانهاى شيطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بى‏عقلى است.

البته گمانهائى كه معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى كار عقلا در زندگى روزمره مى‏باشد، مانند شهادت شهود در محكمه و دادگاه، يا «قول اهل خبره» و يا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در اين آيات نيست، اين گونه گمانها در حقيقت يك نوع علم عرفى است نه گمان.

(آيه 29)- سپس براى اين كه روشن كند اين گروه اهل استدلال و منطق نيستند، و حب دنيا و فراموش كردن ياد خدا آنها را در لجنزار اين موهومات و خرافات غوطه‏ور ساخته، مى‏افزايد: «حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مى‏گرداند، و جز زندگى مادى دنيا را نمى‏طلبد اعراض كن و به آنها اعتنا مكن كه شايسته سخن نيستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا).

«ذكر خدا» مفهوم گسترده‏اى دارد كه هر گونه توجه به خدا را چه از طريق قرآن، و دليل عقل، و چه از طريق سنت، و ياد قيامت شامل مى‏گردد.

شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه امر به اعراض از اين گروه هرگز منافاتى با تبليغ رسالت كه وظيفه اصلى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ندارد. چرا كه تبليغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است كه حد اقل احتمال تأثير وجود داشته باشد، آنجا كه يقين به عدم تأثير است نبايد نيروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت بايد اعراض كرد.

امیرحسین
09-02-2011, 11:43 AM
(آيه 30)- در اين آيه براى اثبات انحطاط فكرى اين گروه مى‏افزايد: «اين آخرين حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).

و در پايان مى‏گويد: «پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد و (همچنين) هدايت يافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏).

جمله «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مى‏تواند اشاره به خرافاتى همچون بت‏پرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، يعنى نهايت آگاهى اين گروه همين موهومات است. يا اشاره به دنياپرستى و اسارت آنها در چنگال ماديات، يعنى نهايت فهم و شعورشان اين است كه به خواب و خور و عيش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنيا قناعت كرده‏اند.

در دعاى معروفى كه در اعمال ماه شعبان از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده مى‏خوانيم: «خداوندا! دنيا را بزرگترين مشغوليات فكرى ما و نهايت علم و آگاهى ما قرار مده».

پايان آيه اشاره به اين حقيقت است كه خداوند هم گمراهان را به خوبى مى‏شناسد و هم هدايت يافتگان را، يكى را مشمول غضبش و ديگرى را مشمول لطفش مى‏سازد، و در قيامت هر كدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.

(آيه 31)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدايت‏يافتگان بود، در اين آيه در ادامه همين سخن مى‏افزايد:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

مالكيت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نيز حاكميت مطلقه از آن او، و به همين دليل تدبير عالم هستى نيز به دست اوست، و چون چنين است جز او شايسته عبوديت و شفاعت نيست.
هدف بزرگ او از اين آفرينش گسترده اين است كه انسان يعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامه‏هاى تكوينى و تشريعى و تعليم و تربيت انبيا در مسير تكامل پيش برد.

لذا در پايان آيه به عنوان نتيجه اين مالكيت مى‏فرمايد: غرض اين است «تا بدكاران را به كيفر كارهاى بدشان برساند، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).

امیرحسین
09-02-2011, 11:44 AM
(آيه 32)- سپس به توصيف اين گروه نيكوكار پرداخته، چنين مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‏كنند، جز گناهان صغيره» كه گاه آلوده آن مى‏شوند (الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).

قرائن موجود در آيه گواهى مى‏دهد كه «لمم» به معنى گناهانى است كه احيانا از انسان سر مى‏زند، سپس متوجه مى‏شود و آن را ترك مى‏گويد.

به علاوه در جمله بعد قرآن مى‏گويد: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
اين نيز دليلى است بر اين كه گناهى از او سر زده كه نياز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نيت و نزديك شدن به گناه بى‏آنكه آن را مرتكب شده باشد.

به هر حال منظور اين است كه نيكوكاران ممكن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه بر خلاف طبع و سجيه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاك است و آلودگيها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتكاب گناه پشيمان مى‏شوند و از خدا تقاضاى بخشش مى‏كنند.

در دنباله آيه براى تأكيد عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و كيفر از علم بى‏پايان او كه همه بندگان و اعمالشان را فرا مى‏گيرد سخن مى‏گويد.

مى‏فرمايد: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد، و در آن موقع كه به صورت جنينهائى در شكم مادرانتان بوديد» (هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ).

امیرحسین
09-02-2011, 11:44 AM
آفرينش انسان از زمين يا به اعتبار خلقت نخستين او از طريق حضرت آدم است كه از خاك آفريده شده، و يا به اعتبار اين است كه تمام مواد تشكيل دهنده وجود انسان از زمين گرفته شده، كه از طريق تغذيه در تركيب‏بندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنين مؤثر است، و در هر حال هدف اين است كه خداوند از همان زمان كه ذرات وجود شما در لابلاى خاكهاى زمين بود و از آن روز كه نطفه ناچيزى در رحم مادر در درون پرده‏هاى ظلمانى رحم بوديد از تمام جزئيات وجود شما آگاه بوده است، با اين حال چگونه ممكن است از اعمال شما بى‏خبر باشد؟! اين تعبير ضمنا مقدمه‏اى است براى سخن بعد كه مى‏فرمايد: «پس خودستائى نكنيد (و از پاك بودن خود سخن مگوئيد، چرا كه) او پرهيزكاران را بهتر مى‏شناسد» (فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏).

نه نيازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نيكتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از ميزان خلوص نيتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مى‏شناسد.

«كبائر الاثم» چيست؟
هر گناهى كه يكى از شرائط زير را داشته باشد كبيره محسوب مى‏شود:

الف- گناهانى كه خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب- گناهانى كه در نظر اهل شرع و لسان روايات با عظمت ياد شده.
ج- گناهانى كه در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده كه جزء كبائر است.
د- و بالاخره گناهانى كه در روايات معتبر تصريح به كبيره بودن آن شده است.

در روايات اسلامى تعداد كبائر مختلف ذكر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدين، رباخوارى، بازگشت به دار الكفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاكدامن دادن، خوردن مال يتيم و فرار از جهاد).

و در بعضى ديگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسيار بيشترى ديده مى‏شود.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه مورد بحث آمده است: «هيچ كس از شما نبايد به فزونى نماز و روزه و زكات و مناسك حج و عمره افتخار كند زيرا خداوند پرهيزكاران شما را از همه بهتر مى‏شناسد».

امیرحسین
09-02-2011, 11:45 AM
(آيه 33)-
شأن نزول:
در مورد اين آيه نقل شده: «وليد بن مغيره» به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و به اسلام نزديك شد، بعضى از مشركان او را سرزنش كرده، گفتند:

آئين بزرگان ما را رها كردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان كردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مى‏ترسم! شخص سرزنش كننده گفت: اگر چيزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرك باز گردى من عذاب تو را بر گردن مى‏گيرم! وليد بن مغيره اين كار را كرد، ولى مالى را كه بنا بود بپردازد جز قسمت كمى از آن را نپرداخت! آيه نازل شد و وليد را به خاطر روى گرداندن از ايمان نكوهش كرد.

تفسير:
در آيات گذشته سخن از اين بود كه خداوند بدكاران را در برابر اعمال بدشان كيفر مى‏دهد و نيكوكاران را پاداش، چون ممكن است بعضى تصور كنند مى‏شود كسى را به گناه ديگرى كيفر داد، يا گناه ديگرى را بر گردن گرفت آيه در مقام نفى اين توهم برآمده، و اين اصل مهم اسلامى را كه نتيجه اعمال هر كس فقط به خود او باز مى‏گردد تشريح مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «آيا ديدى آن كس را كه (از اسلام- يا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى).

(آيه 34)- «و كمى عطا كرد و از (پرداخت مال) بيشتر امساك نمود» به گمان اين كه ديگرى مى‏تواند بار گناهان او را بر دوش گيرد (وَ أَعْطى‏ قَلِيلًا وَ أَكْدى‏).

(آيه 35)- «آيا نزد او علم غيب است و مى‏بيند» كه ديگران مى‏توانند گناهان او را بر دوش گيرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى‏).

چه كسى از قيامت آمده و براى آنها خبر آورده است كه افراد مى‏توانند رشوه گيرند و گناه ديگران را بر گردن نهند؟!

امیرحسین
09-02-2011, 11:45 AM
(آيه 36)- بعد از اين اعتراض شديد قرآن به بيان يك اصل كلى كه در ساير آئينهاى آسمانى نيز بوده است، پرداخته، چنين مى‏گويد: كسى كه با اين وعده‏هاى خيالى دست از انفاق (يا ايمان) برداشته، و مى‏خواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از كيفر الهى رهائى بخشد «آيا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى‏).

(آيه 37)- «و (همچنين آنچه) در كتب ابراهيم، همان كسى كه وظيفه خود را بطور كامل ادا كرد» (وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى).

همان پيامبر بزرگى كه به تمام عهد و پيمانهاى الهى وفا كرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبليغ آئين او از هيچ مشكل و تهديد و آزارى نهراسيد، همان كسى كه در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و ياران.

(آيه 38)- آيا با خبر نشده است كه در تمام اين كتب آسمانى اين حكم نازل شده «كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏گيرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).

(آيه 39)- سپس براى توضيح بيشتر مى‏افزايد: آيا خبر ندارد در اين كتب آسمانى آمده است «كه براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست»؟! (وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏).

(آيه 40)- و آيا خبر ندارد «كه تلاش او به زودى ديده مى‏شود»؟! (وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‏).

نه تنها نتيجه‏هاى اين سعى و تلاش- چه در مسير خير باشد يا شر- بلكه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشكار مى‏شود، همان گونه كه در آيه 30 سوره آل عمران مى‏فرمايد: «روزى كه هر كس اعمال نيكى را كه انجام داده حاضر مى‏بيند».

امیرحسین
09-02-2011, 11:46 AM
(آيه 41)- «سپس (در برابر عملش) به او جزاى كافى داده خواهد شد» (ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏).

منظور از «جزاء اوفى» جزائى است كه درست به اندازه عمل باشد، البته اين منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نيك به ده برابر، يا صدها، و هزاران برابر ندارد.

در آيات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، كه در كتب آسمانى پيشين نيز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:

الف- هر كس مسؤول گناهان خويش است.
ب- بهره هر كس در آخرت همان سعى و كوشش اوست.
ج- خداوند به هركس در برابر عملش جزاى كامل مى‏دهد.

و به اين وسيله قرآن خط بطلان بر بسيارى از اوهام و خرافات كه عوام مردم دارند، و يا احيانا در بعضى از مذاهب به صورت يك عقيده درآمده است مى‏كشد.

(آيه 42)- تمام خطوط به او منتهى مى‏شود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پيرامون مسأله جزاى اعمال مى‏فرمايد: آيا انسان خبر ندارد كه در صحف موسى و ابراهيم آمده است «كه همه امور به پروردگارت منتهى مى‏گردد» (وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏).

نه تنها حساب و ثواب و جزا و كيفر در آخرت به دست قدرت اوست كه در اين جهان نيز سلسله اسباب و علل به ذات پاك او منتهى مى‏گردد، تمام تدبيرات اين جهان از تدبير او نشأت مى‏گيرد، و بالاخره تكيه‏گاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاك خداست.

در بعضى از روايات در تفسير اين آيه از امام صادق عليه السّلام چنين مى‏خوانيم:
«هنگامى كه سخن به ذات خدا مى‏رسد سكوت كنيد».

يعنى در باره ذات او سخن نگوئيد كه عقلها در آنجا حيران است و به جائى نمى‏رسد، و انديشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غير ممكن است، چرا كه هر چه در انديشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
اين تفسير با آنچه گفتيم منافات ندارد و هر دو مى‏تواند در معنى آيه جمع باشد.

امیرحسین
09-02-2011, 11:46 AM
(آيه 43)- سپس براى روشن ساختن حاكميت او در امر ربوبيت، و منتهى شدن همه امور اين جهان به ذات پاك او، مى‏افزايد: و نيز آمده است «اوست كه خنداند و گرياند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‏).

(آيه 44)- «و اوست كه ميراند و زنده كرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا).

(آيه 45)- «و اوست كه دو زوج نر و ماده را آفريد» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏).

(آيه 46)- «از نطفه‏اى هنگامى كه خارج مى‏شود» و در رحم مى‏ريزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏).

چند آيه فوق در حقيقت بيان جامع و توضيح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبيت و تدبير پروردگار، زيرا مى‏گويد: مرگ و حيات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طريق آفرينش زوجين نيز به تدبير اوست همچنين تمام حوادثى كه در طول زندگى انسان رخ مى‏دهد از ناحيه اوست، او مى‏گرياند يا مى‏خنداند، مى‏ميراند يا زنده مى‏كند، و به اين ترتيب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاكش منتهى مى‏گردد.

در حديثى مفهوم خنده و گريه در اين آيه توسعه داده شده و در تفسير آن چنين مى‏گويد: «خداوند آسمان را با باران مى‏گرياند، و زمين را با گياهان مى‏خنداند»!

(آيه 47)- بعد از ذكر امورى كه مربوط به ربوبيت و تدبير پروردگار است به امر معاد پرداخته مى‏گويد: آيا انسان خبر ندارد كه در كتب پيشين آمده «كه بر خداست ايجاد عالم ديگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏).

(آيه 48)- سپس مى‏افزايد: «و اين كه اوست كه (بندگان را) بى‏نياز كرد و سرمايه باقى بخشيد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏).

خداوند نه تنها در جنبه‏هاى مادى نيازمنديهاى انسان را با لطف عميمش بر طرف ساخته، سرمايه‏هاى مستمرى در اختيار او گذارده، كه در زندگى معنوى نيز احتياجات انسانها را در امر تعليم و تربيت و تكامل از طريق اعزام رسولان، و انزال كتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.

امیرحسین
09-02-2011, 11:47 AM
(آيه 49)- سر انجام در اين آيه مى‏فرمايد: آيا انسان نمى‏داند كه در كتب پيشين آمده «كه اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏).

تكيه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر اين كه اين ستاره درخشنده‏ترين ستارگان آسمان است كه معمولا به هنگام سحر در كنار صورت فلكى «جوزا» در آسمان ظاهر مى‏شود و كاملا جلب توجه مى‏كند- به خاطر اين است كه گروهى از مشركان عرب آن را مى‏پرستيدند، قرآن مى‏گويد: چرا شعرا را مى‏پرستيد؟ آفريدگار و پروردگار آن را بپرستيد.

(آيه 50)- اين همه درس عبرت كافى نيست؟ در آيات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذكر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤوليت هر كس در مقابل اعمالش مى‏باشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مى‏گويد، و در اينجا كه تنها به ذكر يك مطلب مى‏پردازد سخن از مجازات و هلاكت دردناك چهار قوم از اقوام ستمگر پيشين است كه هشدارى است براى آنها كه از دستورات گذشته سرپيچى مى‏كنند و به مبدأ و معاد ايمان ندارند.

نخست مى‏فرمايد: آيا انسان خبر ندارد كه در كتب پيشين آمده است «كه خداوند قوم عاد نخستين را هلاك كرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى‏).

توصيف قوم عاد به «الاولى» (نخستين) يا به خاطر قدمت اين قوم است و يا به خاطر آن است كه در تاريخ، دو قوم «عاد» وجود داشته‏اند و قوم معروف كه پيامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستين است.

(آيه 51)- سپس مى‏افزايد: «و همچنين قوم ثمود را (بر اثر طغيانشان هلاك كرد) و كسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏).

(آيه 52)- سپس در باره قوم نوح مى‏فرمايد: «و نيز قوم نوح را پيش از آنها» هلاك كرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ).

«چرا كه آنان از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏). چرا كه پيامبرشان نوح در مدتى طولانى‏تر از تمام انبياء به تبليغ آنان پرداخت، با اين حال جز تعداد كمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرك و بت‏پرستى و تكذيب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العاده‏اى داشتند، چنانكه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره نوح خواهد آمد.

امیرحسین
09-02-2011, 11:48 AM
(آيه 53)- قوم لوط چهارمين قومى هستند كه به آنها اشاره كرده، مى‏گويد:
«و نيز شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) را فرو كوبيد» (وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‏).

در ظاهر زلزله شديدى اين آباديها را به آسمان پرتاب كرد و واژگون ساخت و بر زمين كوبيد، و طبق روايات جبرئيل آنها را به قوت خداداد از زمين بركند و وارونه كرد و بر زمين افكند.

(آيه 54)- سپس «آنها را با عذاب سنگين پوشانيد» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ريخت و سراسر اين شهرهاى زير و رو شده را زير آوارى از سنگ مدفون ساخت.

(آيه 55)- در پايان اين بحث به مجموعه نعمتهائى كه در آيات گذشته آمده است، اشاره كرده و در شكل يك استفهام انكارى مى‏فرمايد: «در كداميك از نعمتهاى پروردگارت ترديد دارى» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى‏).

آيا در نعمت حيات، يا اصل نعمت آفرينش، و يا اين نعمت كه خداوند كسى را به جرم ديگرى مجازات نمى‏كند و خلاصه آنچه در كتب پيشين آمده و در قرآن نيز تأكيد شده است شك و ترديد دارى؟
درست است كه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مى‏شود، بلكه هدف اصلى از آن بيشتر افراد ديگرند.

(آيه 56)- به دنبال آيات گذشته كه سخن از هلاكت اقوام پيشين به خاطر ستمگرى و طغيان آنها مى‏گفت، در اينجا روى سخن را به مشركان و كفار و منكران دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «اين (پيامبر يا قرآن) بيم دهنده‏اى از بيم دهندگان پيشين است» (هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏).

اين كه مى‏گويد: پيامبر (يا قرآن) از نوع انذار كنندگان نخستين است، مفهومش اين است كه رسالت محمد صلّى اللّه عليه و آله و كتاب آسمانيش قرآن موضوع بى‏سابقه‏اى نيست، شبيه آن در گذشته بسيار بوده است، چرا مايه تعجب شماست؟

(آيه 57)- آنگاه براى اين كه مشركان و كافران به خطرى كه در پيش دارند توجه بيشتر كنند، مى‏افزايد: «آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است» و قيامت فرا مى‏رسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).

نامگذارى قيامت به اين نام علاوه بر آيه مورد بحث در آيه 18 سوره غافر نيز آمده است، و تعبيرى است گويا و بيدار كننده، همين مفهوم را به صورت ديگرى در آيه 1 سوره قمر مى‏خوانيم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قيامت نزديك شده است» و به هر حال نزديكى قيامت با توجه به كوتاهى عمر دنيا قابل درك است به خصوص اين كه هر كس مى‏ميرد، قيامت صغرايش برپا مى‏شود.

امیرحسین
09-02-2011, 11:48 AM
(آيه 58)- سپس مى‏افزايد: مهم اين است كه «هيچ كس جز خدا نمى‏تواند در آن روز سختيهاى آن را برطرف سازد» (لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ).

حاكم و مالك و صاحب قدرت در آن روز (و هميشه) خداست، اگر نجات مى‏خواهيد دست به دامن لطف او زنيد، و اگر آرامش مى‏طلبيد در سايه ايمان به او قرار گيريد.

(آيه 59)- در اين آيه مى‏افزايد: «آيا از اين سخن تعجب مى‏كنيد» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ).
اين جمله ممكن است اشاره به مسأله رستاخيز باشد كه در آيات قبل آمده، يا اشاره به قرآن، چرا كه در آيات ديگر از آن تعبير به «حديث» شده و يا سخنانى كه در باره هلاك اقوام پيشين گفته شد و يا همه اينها.

(آيه 60)- سپس مى‏گويد: «و مى‏خنديد و نمى‏گرييد»؟ (وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ).

(آيه 61)- «و پيوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى‏بريد»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ).

در حالى كه اينجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بى‏خبرى، جاى گريه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترك شده، و معاصى و گناهانى است كه از شما سر زده است، جاى بيدارى و جبران امورى است كه از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سايه لطف خداست.

امیرحسین
09-02-2011, 11:48 AM
(آيه 62)- همه براى او سجده كنيد! در آخرين آيه اين سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى كه پيرامون اثبات توحيد و نفى شرك بيان شد، مى‏گويد: «اكنون كه چنين است براى خدا سجده كنيد و او را بپرستيد» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا) «1».

اگر مى‏خواهيد در صراط مستقيم حق گام برداريد تنها براى او كه تمام خطوط عالم هستى به ذات پاكش منتهى مى‏گردد سجده كنيد، و اگر مى‏خواهيد به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه بر اثر شرك و كفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشويد تنها او را عبادت كنيد.
جالب توجه اين كه در روايات زيادى نقل شده است كه وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هنگام تلاوت اين سوره به اين آيه رسيد همه مؤمنان و كافرانى كه آن را شنيدند به سجده افتادند.

و اين نخستين بار نيست كه قرآن در قلوب منكران نيز اثر مى‏گذارد و آنها را بى‏اختيار مجذوب خود مى‏كند چنانكه در داستان وليد بن مغيره آمده است كه وقتى آيات سوره «فصّلت» را شنيد هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود:

«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» «2» از جا برخاست لرزيد و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونه‏اى كه مشركان پنداشتند او كاملا مجذوب آئين محمد صلّى اللّه عليه و آله شده است.
__________________________________________________
(1) اين آيه سجده واجب دارد.
(2) ترجمه: «اگر آنها روى گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه‏اى همانند صاعقه عاد و ثمود مى‏ترسانم!» فصّلت/ 13.


«پايان سوره نجم»