توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره فتح [48]
امیرحسین
08-31-2011, 11:11 AM
سوره فتح [48]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 29 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره چنانكه از نامش پيداست پيام آور فتح و پيروزى است، پيروزى بر دشمنان اسلام، پيروزى چشمگير و قاطع خواه پيروزى مربوط به فتح مكه باشد يا صلح حديبيه يا فتح خيبر يا پيروزى بطور مطلق.
موقعى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از حديبيه به سوى مدينه مىآمد مركبش از حركت باز ايستاد، و در همين حال چهره مباركش غرق سرور و شادمانى بى سابقهاى گشت و فرمود: هم اكنون آيات سوره فتح بر من نازل شد.
در يك بررسى مىتوان گفت كه اين سوره از هفت بخش تشكيل يافته است.
1- سوره با مسأله بشارت فتح آغاز مىشود، و آيات انجام آن نيز به همين مسأله مربوط است، و تأكيد بر تحقق خواب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دائر به وارد شدن به مكه و انجام مناسك عمره است.
2- بخش ديگرى از سوره حوادث مربوط به «صلح حديبيه» و «نزول سكينه» و آرامش بر دلهاى مؤمنان و مسأله «بيعت رضوان» را بازگو مىكند.
3- در بخش ديگرى از مقام پيامبر و هدف والاى او سخن مىگويد.
4- در قسمت ديگرى، از كار شكنىهاى منافقان و نمونههائى از عذرهاى واهيشان در مورد عدم شركت در ميدان جهاد پرده بر مىدارد.
5- در بخش ديگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعكس مىسازد.
6- سپس كسانى را كه از شركت در ميدان جهاد معذورند معرفى مىكند.
7- و بالاخره در بخشى نيز از ويژگيهاى پيروان خط مكتبى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و صفات مخصوص آنها سخن مىگويد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «اموال و همسران و آنچه را در ملك شماست با قرائت «انّا فتحنا» از تلف حفظ كنيد.
كسى كه پيوسته آن را تلاوت كند روز قيامت منادى صدا مىزند آن چنان كه همه خلائق مىشنوند: تو از بندگان مخلص منى، او را به بندگان صالحم ملحق سازيد، و در باغهاى پر نعمت بهشت او را وارد كنيد، و از نوشابه مخصوص بهشتيان سيرابش نمائيد».
ناگفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار با تلاوت خالى از انديشه و عمل حاصل نمىشود، بلكه هدف اصلى از تلاوت، تطبيق اعمال و خلق و خوى خويش بر مفاد اين آيات است.
امیرحسین
08-31-2011, 11:12 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- فتح المبين! در نخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله داده شده است، بشارتى كه طبق بعضى از روايات نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله محبوبتر از تمام جهان بود، مىفرمايد: «ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم! ...» (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً).
منظور از اين فتح پيروزى عظيمى است كه از «صلح حديبيه» نصيب مسلمانان شد.
اما براى روشن شدن تفسير اين آيات بايد قبل از هر چيز فشردهاى از داستان حديبيه را در اينجا بياوريم كه به منزله شأن نزول آن است.
داستان صلح حديبيه:
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به قصد عمره به سوى مكه حركت كرد و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود، اما گروهى خوددارى كردند، ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند.
اين جمعيت كه در حدود يك هزار و چهار صد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مىشد هيچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى كه پيامبر به «عسفان» در نزديكى مكه رسيد با خبر شد كه قريش تصميم گرفتهاند از ورود او به مكه جلوگيرى نمايند، تا اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به «حديبيه» رسيد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به «عمر» پيشنهاد فرمود كه به مكه رود و اشراف قريش را از هدف اين سفر آگاه سازد، عمر گفت: بهتر اين است كه «عثمان» به اين كار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مكه آمد و چيزى نگذشت كه در ميان مسلمانان شايع شد او را كشتهاند، در اينجا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله تصميم به شدت عمل گرفت و در زير درختى كه در آنجا بود با يارانش تجديد بيعت كرد كه به نام «بيعت رضوان» معروف شد، و با آنان عهد بست كه تا آخرين نفس مقاومت كنند، ولى چيزى نگذشت كه عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قريش «سهيل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرستاد.
امیرحسین
08-31-2011, 11:12 AM
بعد از گفتگوهاى زياد پيمان صلحى منعقد شد. اين پيمان در حقيقت يك پيمان عدم تعرض همه جانبه بود كه به جنگهاى مداوم و مكرر بين مسلمانان و مشركان موقتا پايان مىداد.
«متن پيمان صلح» از اين قرار بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به على عليه السّلام دستور داد «بنويس: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم».
«سهيل بن عمرو» كه نماينده مشركان بود گفت: من با چنين جملهاى آشنا نيستم، بنويس بسمك اللّهمّ! پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «بنويس: بسمك اللّهمّ»! سپس فرمود: بنويس اين چيزى است كه محمد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله با سهيل بن عمرو مصالحه كرده! «سهيل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مىدانستيم با تو جنگ نمىكرديم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنويس.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: مانعى ندارد، بنويس: «اين چيزى است كه «محمّد بن عبد اللّه» با سهيل بن عمرو صلح كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را باز يابند.
علاوه بر اين همه آزادند هر كس مىخواهد در پيمان محمّد وارد شود و هر كس مىخواهد در پيمان قريش.
امیرحسین
08-31-2011, 11:12 AM
ازين گذشته محمّد امسال باز مىگردد و وارد مكه نمىشود، اما سال آينده ما به مدت سه روز از مكه بيرون مىرويم و يارانش بيايند اما بيش از سه روز توقف نكنند.
در اينجا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور داد شترهاى قربانى را كه به همراه آورده بودند در همانجا قربانى كنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آيند. اما اين امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پيغمبر شخصا پيشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بيرون آمد، و به مسلمانان تفهيم نمود كه اين استثنائى است در قانون احرام و قربانى كه از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمين هنگامى كه چنين ديدند تسليم شدند و دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دقيقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدينه كردند، اما كوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگينى مىنمود، چرا كه ظاهر قضيه يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه چه پيروزيهائى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است، و در همين هنگام بود كه سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حديبيه مشركين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها جايگزين شد و در عرض سه سال گروه عظيمى اسلام آوردند، و جمعيت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.
امیرحسین
08-31-2011, 11:13 AM
(آيه 2)- نتايج بزرگ فتح المبين! در اين آيه و آيه بعد قسمتى از نتايج پر بركت «فتح مبين» (صلح حديبيه) كه در آيه قبل آمده است تشريح شده.
مىفرمايد: هدف اين بود «تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو نسبت مىدادند ببخشد (و حقانيت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد» (لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً).
(آيه 3)- «و پيروزى شكست ناپذيرى نصيب تو كند» (وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً).
و به اين ترتيب خداوند چهار موهبت عظيم در سايه اين فتح مبين نصيب پيامبرش كرد: مغفرت، تكميل نعمت، هدايت و نصرت.
پاسخ به يك سؤال مهم:
با اين كه پيامبر به حكم مقام عصمت از هر گناهى پاك است منظور از اين جمله چيست؟
براى پى بردن به جامعترين پاسخ، مهم اين است كه ما رابطه «فتح حديبيه» را با مسأله «آمرزش گناه» پيدا كنيم كه كليد اصلى پاسخ به سؤال فوق در آن نهفته است.
با دقت در حوادث و رويدادهاى تاريخى به اين نتيجه مىرسيم: هنگامى كه مكتبى راستين ظاهر مىشود و قد بر مىافرازد، وفاداران به سنن خرافى كه موجوديت خود را در خطر مىبينند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مىبندند.
اگر اين مكتب در مسير پيشرفت خود مواجه به شكست شود، دستاويزى محكم براى اثبات نسبتهاى ناروا به دست مخالفان مىافتد، و فرياد مىكشند نگفتيم چنين است، نگفتيم چنان است؟
امیرحسین
08-31-2011, 11:13 AM
اما هنگامى كه به پيروزى نائل گردد و برنامههاى خود را از بوته آزمايش موفق بيرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مىشود، و تمام «نگفتيمها» به افسوس و ندامت مبدل مىگردد و جاى خود را به «ندانستيمها» مىدهد! مخصوصا در مورد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله اين نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسيار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش افروز، بىاعتنا به سنتهاى راستين، غير قابل تفاهم، و مانند آن مىشمردند
صلح حديبيّه به خوبى نشان داد كه آئين او بر خلاف آنچه دشمنان مىپندارند يك آئين پيشرو و الهى است.
او به خانه خدا احترام مىگذارد، هرگز بىدليل به قوم و جمعيتى حمله نمىكند، او اهل منطق و حساب است او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان «اللّه» دعوت مىكند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحميل نكنند او طالب صلح و آرامش است.
به اين ترتيب فتح حديبيه تمام گناهانى كه قبل از هجرت، و بعد از هجرت يا تمام گناهانى كه قبل از اين ماجرا و حتى در آينده ممكن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند اين پيروزى را نصيب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نمود مىتوان گفت خداوند همه آنها را شستشو كرد.
نتيجه اين كه اين گناهان، گناهان واقعى نبود، بلكه گناهانى بود پندارى و در افكار مردم و در باور آنها، چنانكه در آيه 14 سوره شعرا در داستان موسى (ع) مىخوانيم كه موسى به پيشگاه خدا عرضه داشت: «فرعونيان بر من گناهى دارند كه مىترسم به جرم آن گناه مرا بكشند» در حالى كه گناه او چيزى جز يارى فرد مظلومى از بنى اسرائيل و كوبيدن ستمگرى از فرعونيان نبود.
امیرحسین
08-31-2011, 11:14 AM
(آيه 4)- نزول سكينه بر دلهاى مؤمنان! آنچه در آيات گذشته خوانديم مواهب بزرگى بود كه خدا در پرتو فتح مبين (صلح حديبيّه) نصيب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرد، اما در اين آيه از موهبت عظيمى كه بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث مىكند، مىفرمايد: «او كسى است كه آرامش را در دلهاى مؤمن نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند» (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ).
چرا سكينه و آرامش بر دل آنها فرود نيايد در حالى كه «لشكريان آسمانها و زمين از آن خداست، و خداوند دانا و حكيم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
«سكينه» در اصل از ماده «سكون» به معنى آرامش و اطمينان خاطرى است كه هر گونه شك و ترديد و وحشت را از انسان زائل مىكند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مىدارد.
اين آرامش ممكن است جنبه عقيدتى داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد، يا جنبه عملى، به گونهاى كه ثبات قدم و مقاومت و شكيبائى به انسان بخشد، البته تعبيرات خود آيه در اينجا بيشتر ناظر به معنى اول است.
(آيه 5)- نتيجه ديگر فتح المبين! نقل كردهاند هنگامى كه بشارت «فتح مبين» و «اتمام نعمت» و «هدايت» و «نصرت» به پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در آيات نخست اين سوره داده شد بعضى از مسلمانان كه از حوادث «حديبيه» دلتنگ بودند عرض كردند: «گوارا باد بر تو اين همه مواهب الهى اى رسول خدا! خداوند آنچه را به تو داده و مىدهد بيان كرده، به ما چه خواهد داد؟» در اينجا آيه نازل شد و به مؤمنان بشارت داد كه براى آنها نيز پاداشهاى بزرگى فراهم شده.
امیرحسین
08-31-2011, 11:14 AM
قرآن همچنان در ارتباط با صلح «حديبيه» و بازتابهاى مختلف آن در افكار مردم، و نتايج پر بار آن سخن مىگويد، و سرنوشت هر گروه را در اين بوته آزمايش بزرگ مشخص مىسازد.
نخست مىفرمايد: «هدف ديگر (از اين فتح مبين) اين بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهائى (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است» (لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
در حالى كه «جاودانه در آن مىمانند»، و اين نعمت بزرگ هرگز از آنان سلب نمىشود (خالِدِينَ فِيها).
«و گناهانشان را مىبخشد» (وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ).
«و اين نزد خدا رستگارى بزرگى است»! (وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً).
به اين ترتيب خداوند در برابر آن چهار موهبتى كه به پيامبرش در فتح المبين داد، دو موهبت عظيم نيز به مؤمنان ارزانى داشت: بهشت جاويدان با تمام نعمتهايش، و عفو و گذشت از لغزشهاى آنها، علاوه بر سكينه و آرامش روحى كه در اين دنيا به آنها بخشيد، و مجموعه اين سه نعمت، فوز عظيم و پيروزى بزرگى است براى كسانى كه از اين بوته امتحان سالم بيرون آمدند.
امیرحسین
08-31-2011, 11:14 AM
(آيه 6)- ولى در برابر اين گروه، گروه منافقان و مشركان بىايمان بودند كه در اين آيه سرنوشتشان اين گونه ترسيم شده: «و (نيز هدف ديگر اين است كه خداوند) مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مىبرند مجازات كند» (وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ).
آرى! منافقان و مشركان به هنگام حركت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان از مدينه گمان داشتند كه اين گروه هرگز سالم به مدينه باز نخواهد گشت.
سپس به توضيح اين عذاب و مجازات پرداخته و تحت چهار عنوان آن را شرح داده، مىگويد: آرى «حوادث ناگوارى (كه براى مؤمنان انتظار مىكشند) تنها بر خودشان نازل مىشود» (عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
ديگر اين كه: «خداوند بر آنان غضب كرده» (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ).
«و (نيز خداوند آنان را) از رحمت خود دورشان ساخته» (وَ لَعَنَهُمْ).
«و جهنم را براى آنها (از هم اكنون) آماده كرده، و چه بد سر انجامى است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً).
(آيه 7)- در اين آيه بار ديگر به عظمت قدرت خداوند اشاره كرده، مىگويد: «لشكريان آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند شكست ناپذير و حكيم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً).
اين سخن يك بار در ذيل مقامات و مواهب اهل ايمان آمد، و يك بار هم در اينجا در ذيل مجازات منافقان و مشركان، تا روشن شود خداوندى كه تمام جنود آسمان و زمين تحت فرمانش قرار دارند هم قدرت بر آن دارد هم توانائى بر اين، هر گاه درياى رحمتش موج زند شايستگان را هر جا باشند شامل مىشود، و هر گاه آتش قهر و غضبش زبانه كشد مجرمى را قدرت فرار از آن نيست.
امیرحسین
08-31-2011, 11:15 AM
(آيه 8)- تحكيم موقعيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و وظائف مردم در برابر او گفتيم صلح حديبيه از سوى بعضى از ناآگاهان شديدا مورد انتقام قرار گرفت و حتى تعبيراتى در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفتند كه خالى از بىحرمتى نسبت به آن حضرت نبود مجموع اين حوادث ايجاب مىكرد كه موقعيت يا عظمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بار ديگر مورد تأكيد قرار گيرد.
لذا اين آيه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را مخاطب قرار داده، مىگويد: «به يقين ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت دهنده، و بيم دهنده فرستاديم» (إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً). گواه بر تمام امت اسلام بلكه به يك معنى گواه بر همه امتها.
(آيه 9)- در اين آيه پنج دستور مهم به عنوان نتيجه و هدفى براى اوصاف پيشين پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بيان شده كه دو دستور در باره اطاعت خداوند و تسبيح و نيايش اوست، و سه دستور در باره «اطاعت» و «دفاع» و «تعظيم» مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.
مىفرمايد: هدف اين است «تا (شما مردم) به خدا و رسولش ايمان بياوريد، و از او دفاع كنيد و او را بزرگ داريد، و خدا را صبح و شام تسبيح گوييد» (لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا).
(آيه 10)- در اين آيه اشاره كوتاهى به مسأله «بيعت رضوان» مىكند- كه در آيه 18 همين سوره بطور مشروحتر آمده است- مىگويد: «كسانى كه با تو بيعت مىكنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مىكنند و دست خدا بالاى دست آنهاست» (إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ).
سپس مىافزايد: «پس هر كس پيمان شكنى كند تنها به زيان خود پيمان شكسته است» (فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ).
«و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، به زودى، پاداش عظيمى به او خواهد داد» (وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).
در اين آيه، قرآن مجيد به همه بيعت كنندگان هشدار مىدهد كه اگر بر سر پيمان و عهد خود بمانند پاداش عظيمى خواهند داشت، اما اگر آن را بشكنند زيانش متوجه خود آنهاست، تصور نكنند به خدا ضررى مىرسانند.
امیرحسین
08-31-2011, 11:29 AM
(آيه 11)- عذر تراشى متخلفان! بعد از ذكر سرنوشت منافقان و مشركان در آيات قبل، در اينجا وضع متخلفان و بازماندگان ضعيف الايمان را بازگو مىكند، تا حلقات اين بحث تكميل گردد.
مىفرمايد: «به زودى متخلفان از اعراب باديه نشين (عذر تراشى كرده) مىگويند: (حفظ) اموال و خانوادههاى ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيه تو را همراهى كنيم) براى ما طلب آمرزش كن»! (سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا).
«آنها به زبان خود چيزى مىگويند كه در دل ندارند» (يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ). آنها حتى در توبه خود صادق نيستند.
ولى به آنها «بگو: چه كسى مىتواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هر گاه زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند» مانع گردد (قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً).
آرى «خداوند به همه كارهايى كه انجام مىدهيد آگاه است» (بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
او به خوبى مىداند كه اين عذر و بهانهها واقعيت ندارد آنچه واقعيت دارد شك و ترديد و ترس و ضعف ايمان شماست.
(آيه 12)- سپس براى توضيح بيشتر پردهها را كاملا كنار زده مىافزايد: «ولى شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانوادههاى خود باز نخواهند گشت» (بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً).
آرى! علت عدم شركت شما در اين سفر تاريخى مسأله اموال و زن و فرزند نبود، بلكه عامل اصلى سوء ظنى بود كه به خدا داشتيد، و با محاسبات غلط خود چنين فكر مىكرديد كه اين سفر، سفر پايانى عمر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان است و بايد از آن كناره گيرى كرد.
«و اين (پندار غلط) در دلهاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد» (وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ).
چرا كه فكر مىكرديد خداوند پيامبرش را به اين سفر فرستاده، و آنها را به چنگال دشمنان سپرده و از آنها حمايت نخواهد كرد!
«و سر انجام (در دام شيطان افتاديد و) هلاك شديد»! (وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً).
چه هلاكتى از اين بدتر كه از شركت در اين سفر تاريخى، و بيعت رضوان و افتخارات ديگر محروم شديد، و به دنبال آن رسوائى بزرگ بود، و در آينده عذاب دردناك آخرت است.
امیرحسین
08-31-2011, 11:30 AM
(آيه 13)- از آنجا كه اين موضعگيريهاى غلط گاه از عدم ايمان سر چشمه مىگرفت در اين آيه مىگويد: «آن كسى كه به خدا و پيامبرش ايمان نياورده (سرنوشتش دوزخ است) چرا كه ما براى كافران آتش فروزان آماده كردهايم» (وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً).
(آيه 14)- و سر انجام براى اثبات قدرت خداوند بر مجازات كافران و منافقان مىفرمايد: «مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از آن خداست، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد و هر كس را بخواهد مجازات مىكند، و خداوند آمرزنده و رحيم است» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 15)- متخلفان آماده طلب! هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از «حديبيه» باز مىگشت به فرمان خدا مسلمانان شركت كننده در حديبيه را بشارت به «فتح خيبر» داد و تصريح فرمود كه در اين پيكار فقط آنها شركت كنند، و غنائم جنگى مخصوص آنهاست.
اما اين دنيا پرستان ترسو همين كه از قرائن فهميدند پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در اين جنگى كه در پيش دارد قطعا پيروز مىشود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خواهد افتاد، از فرصت استفاده كرده، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمدند، و اجازه شركت در ميدان «خيبر» خواستند! غافل از اين كه آيات قرآن از قبل نازل شده بود، و سرّ آنها را فاش ساخته بود.
چنانكه در آيه مىخوانيم: «هنگامى كه شما براى به دست آوردن غنائمى حركت كنيد متخلفان (حديبيه) مىگويند: بگذاريد ما هم در پى شما بيائيم» و در اين جهاد شركت كنيم (سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ).
امیرحسین
08-31-2011, 11:30 AM
قرآن در پاسخ اين گروه سودجو و فرصت طلب مىگويد: «آنها مىخواهند كلام خدا را تغيير دهند» (يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ).
سپس مىافزايد: «به آنها بگو: شما هرگز نبايد به دنبال ما بيائيد» و حق نداريد در اين ميدان شركت كنيد (قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا).
اين سخنى نيست كه من از پيش خود بگويم «اين گونه خداوند از قبل گفته (و ما را از آينده شما با خبر ساخته) است» (كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ).
خداوند دستور داده «غنائم خيبر» مخصوص «اهل حديبيه» باشد و احدى با آنها در اين امر شركت نكند! ولى اين متخلفان بىشرم و پر ادعا، باز از ميدان در نمىروند و شما را متهم به حسادت مىكنند «و به زودى مىگويند: (مطلب چنين نيست) بلكه شما نسبت به ما حسد مىورزيد»! (فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا).
و به اين ترتيب آنها حتى بطور ضمنى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را تكذيب مىكنند، و ريشه منع آنها را از شركت در «غزوه خيبر» حسادت مىشمرند! قرآن در آخرين جمله مىگويد: «ولى آنها جز اندكى نمىفهمند»! (بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا).
آرى! ريشه تمام بدبختيهاى آنها جهل و نادانى و بىخبرى است كه هميشه دامنگير آنها بوده است، جهل در مورد خداوند، و عدم معرفت مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و بىخبرى از سرنوشت انسانها، و عدم توجه به ناپايدارى ثروت دنيا.
امیرحسین
08-31-2011, 11:30 AM
(آيه 16)- در ادامه همين بحث و گفتگو با متخلفان «حديبيه» آيه شريفه پيشنهادى به آنها كرده، و راه بازگشت را به روى آنها چنين مىگشايد و مىفرمايد:
«به متخلفان از اعراب (باديه نشين) بگو: به زودى از شما دعوت مىشود كه به سوى قومى نيرومند و جنگجو برويد، و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند» (قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ).
«پس اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مىدهد، و اگر سرپيچى كنيد- همانگونه كه در گذشته نيز سر پيچى كرديد- خداوند شما را با عذاب دردناكى كيفر مىدهد» (فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا كَما تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً).
بايد امتحان صداقت خود را در ميدان سخت و سهمگين ديگرى بدهيد، و گر نه از ميدانهاى سخت اجتناب كردن، و در ميدانهاى راحت و پر غنيمت شركت نمودن به هيچ وجه ممكن نيست.
اين قوم جنگجو و پر قدرت كه در اين آيه به آنها اشاره كرده چه جمعيتى بودند؟
جمله «تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ» (با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند) دليل بر اين است كه اهل كتاب نبودند، زيرا آنها را مجبور به پذيرش اسلام نمىكنند، بلكه مخير ميان اسلام آوردن يا پذيرش شرائط اهل ذمه و همزيستى مسالمت آميز با مسلمانان و پرداخت جزيه مىكنند، تنها مشركان و بت پرستان هستند كه چيزى جز اسلام از آنان پذيرفته نمىشود، زيرا اسلام بتپرستى را به عنوان يك «دين» نمىشناسد، و اجبار در ترك بت پرستى جايز است.
و با توجه به اين كه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بعد از ماجراى حديبيه غزوه مهمى با مشركان جز «فتح مكه» و غزوه «حنين» وجود نداشت، آيه فوق مىتواند اشاره به آنها باشد، مخصوصا غزوه حنين كه مردان جنگجوى سخت كوشى از طايفه هوازن و بنى سعد در آن شركت داشتند.
امیرحسین
08-31-2011, 11:30 AM
(آيه 17)- بعد از نزول آيه قبل و تهديد متخلفان به «عذاب اليم» جمعى از معلولين يا بيماران خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا! تكليف ما در اين ميان چيست؟ در اينجا اين آيه نازل شد و حكم آنها را چنين بازگو كرد: «بر نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست» اگر در ميدان جهاد شركت نكنند (لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ).
تنها جهاد نيست كه مشروط به قدرت و توانائى است، تمام تكاليف الهى يك سلسله شرائط عمومى دارد كه از جمله آنها «توانائى و قدرت» است و در آيات قرآن كرارا به اين معنى اشاره شده است.
البته اين گروه گر چه از شركت در ميدان جهاد معافند اما آنها نيز بايد به مقدار توان خود براى تقويت قواى اسلام و پيشبرد اهداف الهى آن بكوشند.
و شايد جمله اخير آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى باشد كه مىفرمايد: «و هر كس خدا و رسولش را اطاعت نمايد او را در باغهائى (از بهشت) وارد مىكند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، و آن كس كه سر پيچى كند او را به عذاب دردناكى گرفتار مىسازد»! (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِيماً).
امیرحسین
08-31-2011, 11:31 AM
(آيه 18)- خشنودى خدا از شركت كنندگان در بيعت رضوان گفتيم در ماجراى حديبيه سفرائى ميان «پيامبر» صلّى اللّه عليه و اله و «قريش» رد و بدل شد، از جمله پيامبر صلّى اللّه عليه و اله «عثمان بن عفان» را به عنوان نماينده نزد مشركان مكه فرستاد قريش عثمان را موقتا توقيف كردند، و به دنبال آن در بين مسلمانان شايع شد كه عثمان كشته شده پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: من از اينجا حركت نمىكنم تا با اين گروه پيكار كنم.
سپس به زير درختى كه در آنجا بود آمد، و با مردم تجديد بيعت كرد، و از آنها خواست كه در پيكار با مشركان كوتاهى نكنند، و كسى پشت به ميدان جهاد نكند.
اين بيعت به عنوان «بيعت رضوان» (بيعت خشنودى خداوند) معروف شد، و لرزه بر اندام مشركان انداخت و نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود.
قرآن در اينجا از اين ماجرا سخن مىگويد، مىفرمايد: «خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد» (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ).
هدف از اين «بيعت» انسجام هر چه بيشتر نيروها، تقويت روحيه، تجديد آمادگى رزمى، سنجش افكار، و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.
و خداوند به اين مؤمنان فداكار چهار پاداش بزرگ داد كه از همه مهمتر رضايت و خشنودى او بود، همان گونه كه در آيه 72 سوره توبه نيز مىخوانيم:
«وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» و رضا و خشنودى خداوند از همه نعمتهاى بهشتى برتر است».
سپس مىافزايد: «خدا آنچه را در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و آمادگى و وفادارى نسبت به اين پيمان) نهفته بود مىدانست، از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد» (فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ).
آن چنان آرامشى كه در ميان انبوه دشمنان در ميان سلاحهاى آماده آنها ترس و وحشتى به دل راه نمىدادند. و اين دومين موهبت الهى نسبت به آنها بود.
و در پايان اين آيه به سومين موهبت اشاره كرده، مىفرمايد: «و پيروزى نزديكى به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود» (وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً).
آرى! اين فتح- كه به گفته اكثر مفسران «فتح خيبر» بود- سومين پاداش الهى براى اين مؤمنان ايثارگر بود.
و تعبير به «قريبا» (به زودى) تأييدى است بر اين كه منظور «فتح خيبر» است.
امیرحسین
08-31-2011, 11:31 AM
(آيه 19)- چهارمين نعمتى كه به دنبال بيعت رضوان نصيب مسلمانان شد غنائم فراوان مادى بود چنانكه در اين آيه مىفرمايد: پاداش ديگر «غنائم بسيارى كه آن را به دست مىآورند» (وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها).
اين تعبير مىتواند تمام غنائم جنگهاى اسلامى را كه بعد از فتح خيبر رخ داد در بر گيرد.
و از آنجا كه بايد مسلمانان به اين وعده الهى كاملا اطمينان كنند در آخر آيه مىافزايد: «و خداوند شكست ناپذير و حكيم است» (وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً).
اگر به شما دستور داد كه در حديبيه صلح كنيد بر اساس حكمت بود، و اگر به شما وعده فتح قريب و غنائم فراوان مىدهد اين توانائى را دارد كه به وعدههاى خود جامه عمل بپوشاند.
به اين ترتيب مسلمانان ايثارگر در سايه بيعت رضوان پيروزى دنيا و آخرت را به دست آوردند، در حالى كه منافقان بىخبر و ضعيف الايمانهاى ترسو در آتش حسرت سوختند؟
بيعت و خصوصيات آن:
قرائن نشان مىدهد كه بيعت از ابداعات مسلمين نيست، بلكه سنتى بوده كه قبل از اسلام در ميان عرب رواج داشته است، و به همين دليل در آغاز اسلام كه طايفه «اوس» و «خزرج» در موقع حج از مدينه به مكه آمدند و با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در عقبه بيعت كردند برخورد آنها با مسأله بيعت برخورد با يك امر آشنا بود، بعد از آن پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله نيز در فرصتهاى مختلف با مسلمانان تجديد بيعت كرد كه يك مورد از آن همين «بيعت رضوان» در حديبيه بود، و از آن گستردهتر بيعتى بود كه بعد از فتح مكه انجام گرفت كه در تفسير «سوره ممتحنه» شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.
اما چگونگى «بيعت» بطور كلى از اين قرار بوده كه بيعت كننده دست به دست بيعت شونده مىداده و با زبان حال يا قال اعلام اطاعت و وفادارى مىنمود، و گاه در ضمن بيعت شرائط و حدودى براى آن قائل مىشد، مثلا بيعت تا پاى مال، تا سر حد جان.
پيامبر اسلام بيعت زنان را نيز مىپذيرفت، اما نه از طريق دست دادن، بلكه چنانكه در تواريخ آمده، دستور مىداد ظرف بزرگى از آب حاضر كنند، او دست خود را در يك طرف ظرف فرو مىبرد، و زنان بيعت كننده در طرف ديگر.
امیرحسین
08-31-2011, 11:32 AM
(آيه 20)- باز هم بركات صلح حديبيه! قرآن همچنان بحثهاى مربوط به «صلح حديبيه» و وقايع بعد از آن را بازگو مىكند، و بركات و فوائدى را كه از اين رهگذر عائد مسلمانان شد شرح مىدهد.
نخست مىفرمايد: «خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به دست مىآوريد، ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت» (وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ).
لحن آيه نشان مىدهد كه منظور از غنائم فراوان در اينجا تمام غنائمى است كه خداوند نصيب مسلمانان كرد، چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت.
سپس به يكى ديگر از الطاف خداوندى نسبت به مسلمانان در اين ماجرا اشاره كرده، مىافزايد: «و دست تعدى مردم [دشمنان] را از شما بازداشت» (وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ).
اين لطف بزرگى بود كه آنها با كمى نفرات و نداشتن ابزار جنگى كافى آن هم در نقطهاى دور از وطن و بيخ گوش دشمن، مورد تهاجم قرار نگرفتند، و چنان رعب و وحشتى از آنان در دل دشمنان افكند كه از هر گونه اقدام و حمله خوددارى كردند.
سپس در ادامه آيه به دو نعمت بزرگ ديگر از مواهب الهى اشاره كرده، مىفرمايد: «و (هدف اين بود كه اين وقايع) نشانهاى (بر حقانيت دعوت تو) براى مؤمنان باشد، و خداوند شما را به راه راست هدايت كند» (وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً).
(آيه 21)- در اين آيه بشارت بيشترى به مسلمانان داده، مىگويد: «و نيز غنائم و فتوحات ديگرى (نصيبتان مىكند) كه شما توانائى آن را نداريد ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد، و خداوند بر همه چيز تواناست» (وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً).
ممكن است اين وعده غنيمت و پيروزيها اشاره به فتح «مكّه» و غنائم «حنين» و يا فتوحات و غنائمى كه بعد از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نصيب امت اسلامى شد- مانند فتح ايران و روم و مصر- و يا اشاره به همه آنها باشد.
اين آيه از اخبار غيبى و پيشگوئيهاى قرآن مجيد در باره حوادث آينده است، اين پيروزيها در مدت كوتاهى به وقوع پيوست و عظمت اين آيات را روشن ساخت.
امیرحسین
08-31-2011, 11:32 AM
(آيه 22)- قرآن همچنان ابعاد ديگرى از ماجراى عظيم «حديبيه» را بازگو مىكند، و به دو نكته مهم در اين رابطه اشاره مىكند.
نخست اين كه: تصور نكنيد اگر در سرزمين «حديبيه» درگيرى ميان شما و مشركان مكه رخ مىداد، مشركان برنده جنگ مىشدند، چنين نيست «و اگر كافران (در سرزمين حديبيه) با شما پيكار مىكردند به زودى فرار مىكردند، سپس ولىّ و ياورى نمىيافتند» (وَ لَوْ قاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
(آيه 23)- اين منحصر به شما نيست «اين سنّت الهى است كه در گذشته نيز بوده است، و هرگز براى سنّت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت» (سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا).
اين يك قانون هميشگى الهى است كه اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف و سستى نشان ندهند، و با قلبى پاك و نيتى خالص به مبارزه با دشمنان برخيزند، خدا آنها را پيروز مىكند.
نكته مهمى كه اين آيات تعقيب مىكند اين است كه قريش ننشينند و بگويند افسوس كه ما قيام نكرديم و اين گروه اندك را درهم نكوبيديم، افسوس كه صيد به خانه آمد و از آن غفلت كرديم، افسوس و افسوس!
(آيه 24)- نكته ديگرى كه در اين آيات تبيين شده اين است كه مىفرمايد:
«او كسى است كه دست آنها [كفار] را از شما و دست شما را از آنان در دل مكّه كوتاه كرد، بعد از آن كه شما را بر آنها پيروز ساخت، و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً).
به راستى اين ماجرا مصداق روشن «فتح المبين» بود همان توصيفى كه قرآن براى آن برگزيده، جمعيتى محدود بدون تجهيزات كافى جنگى وارد سرزمين دشمن شوند، دشمنى كه بارها به مدينه لشكر كشى كرده، و تلاش عجيبى براى درهم شكستن آنها داشته، ولى اكنون كه قدم در شهر و ديار او گذاردهاند چنان مرعوب شود كه پيشنهاد صلح كند.
امیرحسین
08-31-2011, 11:32 AM
(آيه 25)- در اين آيه به نكته ديگرى در ارتباط با مسأله صلح حديبيه و فلسفه آن اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها (دشمنان شما) كسانى هستند كه كافر شدند، و شما را از (زيارت) مسجد الحرام و رسيدن قربانيهايتان به محل قربانگاه باز داشتند» (هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ).
يك گناه آنها كفرشان بود، و گناه ديگر اين كه شما را از مراسم عمره و طواف خانه خدا باز داشتند و اجازه ندادند كه شترهاى قربانى را در محلش يعنى مكه قربانى كنيد.
اين گناهان ايجاب مىكرد كه خداوندى آنها را به دست شما كيفر دهد و سخت مجازات كند.
اما چرا چنين نكرد در ذيل آيه دليل آن را روشن ساخته، مىفرمايد: «و هر گاه مردان و زنان با ايمانى در اين ميان بدون آگاهى شما زير دست و پا، از بين نمىرفتند كه از اين راه عيب و عارى نا آگاهانه به شما مىرسيد» خداوند هرگز مانع اين جنگ نمىشد و شما را بر آنها مسلط مىساخت تا كيفر خود را ببينند (وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
اين آيه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است كه به اسلام پيوستند ولى به عللى قادر به مهاجرت نشده، و در مكه مانده بودند.
سپس براى تكميل اين سخن مىافزايد: «هدف اين بود كه خدا هر كس را مىخواهد در رحمت خود وارد كند» (لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ).
آرى! خدا مىخواست مؤمنان مستضعف «مكه» مشمول رحمت او باشند، و صدمهاى به آنها نرسد.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «و اگر مؤمنان و كفار (در مكّه) از هم جدا مىشدند (و بيم از ميان رفتن مؤمنان مكه نبود ما) كافران را عذاب دردناكى مىكرديم» و آنها را با دست شما سخت كيفر مىداديم (لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً).
درست است كه خداوند مىتوانست از طريق اعجاز اين گروه را از ديگران جدا كند، ولى سنت پروردگار- جز در موارد استثنائى- انجام كارها از طريق اسباب عادى است.
از روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل سنت ذيل اين آيه نقل شده، استفاده مىشود كه منظور از آن، افراد با ايمانى بودند كه در صلب كفار قرار داشتند، خداوند به خاطر آنها اين گروه كفار را مجازات نكرد.
امیرحسین
08-31-2011, 11:33 AM
(آيه 26)- تعصب و حميت جاهليت بزرگترين سدّ راه كفار! در اينجا باز مسائل مربوط به ماجراى «حديبيه» تعقيب مىشود، و صحنههاى ديگرى از اين ماجراى عظيم را مجسم مىكند.
نخست به يكى از مهمترين عوامل باز دارنده كفّار از ايمان به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و تسليم در مقابل حق و عدالت اشاره كرده، مىگويد: به خاطر بياوريد «هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليت داشتند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ).
و به خاطر آن مانع ورود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند، و گفتند: اگر اينها كه در ميدان جنگ پدران و برادران ما را كشتهاند وارد سرزمين و خانههاى ما شوند و سالم باز گردند، عرب در باره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حيثيتى براى ما باقى مىماند؟
آنها با اين عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شكستند، و هم سنتهاى خود را زير پا گذاشتند، و هم پرده ضخيمى ميان خود و حقيقت كشيدند.
سپس مىافزايد: «و (در مقابل) خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش مؤمنان نازل فرمود» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
اين آرامش كه مولود ايمان و اعتقاد به خداوند، و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردى و تسلط بر نفس دعوت كرد، تا آنجا كه براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» را- كه رمز اسلام در شروع كارها بود- بردارند، و به جاى آن «بسمك اللّهمّ»- كه از يادگارهاى دوران گذشته عرب بود- در آغاز صلحنامه حديبيه بنگارند و حتى لقب «رسول اللّه» را از كنار نام گرامى «محمد» صلّى اللّه عليه و اله حذف كنند. و حاضر شدند كه بر خلاف عشق و علاقه سوزانى كه به زيارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان «حديبيه» به سوى مدينه باز گردند، و شترهاى خود را بر خلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى كنند، و بدون انجام مناسك از احرام به در آيند.
آرى! فرهنگ جاهليت دعوت به «حميت» و «تعصب» و «خشم جاهلى» مىكند، ولى فرهنگ اسلام به «سكينه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».
سپس مىافزايد: «و (خداوند) آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر كس شايستهتر و اهل آن بودند» (وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها).
در پايان آيه مىفرمايد: «و خداوند به همه چيز داناست» (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً).
او هم نيات سوء كفار را مىداند، و هم پاكدلى مؤمنان راستين را، در اينجا سكينه و تقوا نازل مىكند، و در آنجا حميت جاهليت را مسلّط مىسازد.
امیرحسین
08-31-2011, 11:34 AM
(آيه 27)- رؤياى صادقه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله! اين آيه نيز فراز ديگرى از فرازهاى مهم داستان «حديبيه» را ترسيم مىكند، ماجرا اين بود:
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در مدينه خوابى ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مناسك «عمره» وارد مكّه مىشوند، و اين خواب را براى ياران بيان كرد، همگى شاد و خوشحال شدند، اما چون جمعى تصور مىكردند تعبير و تحقق اين خواب در همان سال واقع خواهد شد، هنگامى كه مشركان راه ورود به مكّه را در حديبيه به روى آنها بستند، گرفتار شك و ترديد شدند، كه مگر رؤياى پيامبر هم ممكن است نادرست از آب درآيد؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در پاسخ اين سؤال فرمود: مگر من به شما گفتم اين رؤيا همين امسال تحقق خواهد يافت؟
اين آيه در همين رابطه در طريق بازگشت به مدينه نازل شد و تأكيد كرد كه اين خواب، رؤياى صادقه بوده و چنين مسألهاى حتمى و قطعى و انجام شدنى است.
مىفرمايد: «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت» (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ).
سپس مىافزايد: «بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مىشويد در نهايت امنيت، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده، يا (ناخنهاى خود را) كوتاه كردهايد، و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد» (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ).
«ولى خداوند چيزهائى را مىدانست كه شما نمىدانستيد» و در اين تأخير حكمتى بود (فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا).
«و قبل از آن، فتح نزديكى (براى شما) قرار داده است» (فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً).
تعبير به «فَتْحاً قَرِيباً» تناسب بيشترى با فتح خيبر دارد، زيرا فاصله كمترى با تحقق عينى اين خواب داشت «فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً».
آيه مورد بحث يكى از اخبار غيبى قرآن، و از شواهد آسمانى بودن اين كتاب، و از معجزات پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله است كه با اين قاطعيت و تأكيد هم خبر از ورود به مسجد الحرام و انجام مراسم عمره در آينده نزديك مىدهد، و هم فتح قريب و پيروزى نزديكى قبل از آن، و چنانكه مىدانيم اين هر دو پيشگوئى به وقوع پيوست.
امیرحسین
08-31-2011, 11:34 AM
(آيه 28)- در اين آيه و آيه بعد كه آخرين آيات سوره فتح است به دو مسأله مهم ديگر در ارتباط با «فتح المبين» يعنى «صلح حديبيه» اشاره مىكند كه يكى مربوط به عالمگير شدن اسلام است، و ديگرى اوصاف ياران پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و ويژگيهاى آنان، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مىكند.
نخست مىگويد: «او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد» (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً).
اين وعدهاى است صريح و قاطع، از سوى خداوند قادر متعال، در رابطه با غلبه اسلام بر همه اديان.
يعنى اگر خداوند از طريق رؤياى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به شما خبر پيروزى داده كه با نهايت امنيت وارد مسجد الحرام مىشويد، و مراسم عمره را به جا مىآوريد بىآنكه كسى جرأت مزاحمت شما را داشته باشد، و نيز اگر خداوند بشارت «فتح قريب» (پيروزى خيبر) را مىدهد تعجب نكنيد، اينها اول كار است سر انجام اسلام عالمگير مىشود و بر همه اديان پيروز خواهد گشت.
در اين كه منظور از اين پيروزى پيروزى منطقى است يا پيروزى نظامى؟ بايد بگوييم: كلمه «ليظهره» دليل بر غلبه خارجى است، و به همين دليل مىتوان گفت:
علاوه بر مناطق بسيار وسيعى كه امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته، و هم اكنون بيش از چهل كشور اسلامى با جمعيتى حدود يك ميليارد نفر زير پرچم اسلام قرار دارند، و زمانى فرا خواهد رسيد كه همه جهان رسما در زير اين پرچم قرار مىگيرد، و اين امر به وسيله قيام حضرت مهدى- عج- تكميل مىگردد.
امیرحسین
08-31-2011, 11:34 AM
(آيه 29)- در اين آيه به ترسيم بسيار گويائى از اصحاب و ياران خاص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و آنها كه در خط او بودند از لسان تورات و انجيل بيان كرده كه هم افتخار و مباهاتى است براى آنها كه در «حديبيه» و مراحل ديگر پايمردى به خرج دادند، و هم درس آموزندهاى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.
در آغاز مىفرمايد: «محمد (ص) فرستاده خداست» (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ).
سپس به توصيف يارانش پرداخته و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افكار و اعمال آنها را طى پنج صفت چنين بيان مىكند: «و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سر سخت و شديدند» (وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ).
و در دومين وصف مىگويد: «و در ميان خود مهربانند» (رُحَماءُ بَيْنَهُمْ).
در حقيقت عواطف آنها در اين «مهر» و «قهر» خلاصه مىشود، اما نه جمع ميان اين دو در وجود آنها تضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها در برابر دوست سبب مىشود كه از جاده حق و عدالت قدمى بيرون نهند.
در سومين صفت كه از اعمال آنها سخن مىگويد، مىافزايد: «پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مىبينى» و همواره به عبادت خدا مشغولند (تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً).
اين تعبير عبادت و بندگى خدا را كه با دو ركن اصليش «ركوع» و «سجود» ترسيم شده، به عنوان حالت دائمى و هميشگى آنها ذكر مىكند، عبادتى كه رمز تسليم در برابر فرمان حق، و نفى كبر و خود خواهى و غرور، از وجود ايشان است.
امیرحسین
08-31-2011, 11:34 AM
در چهارمين توصيف كه از نيت پاك و خالص آنها بحث مىكند، مىفرمايد:
«آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند» (يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً).
نه براى تظاهر و ريا قدم بر مىدارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلكه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده.
و در پنجمين و آخرين توصيف از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث كرده مىگويد: «نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است» (سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ).
قرآن بعد از بيان همه اين اوصاف مىافزايد: «اين توصيف آنان در تورات است (ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ).
اين حقيقتى است كه از پيش گفته شده و توصيفى است در يك كتاب بزرگ آسمانى كه پيش از هزار سال قبل نازل شده است.
ولى نبايد فراموش كرد كه تعبير «وَ الَّذِينَ مَعَهُ» (و كسانى كه با او هستند) سخن از افرادى مىگويد كه در همه چيز با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند، در فكر و عقيده و اخلاق و عمل، نه تنها كسانى كه همزمان با او بودند هر چند خطشان با او متفاوت بود.
سپس به توصيف آنها در يك كتاب بزرگ ديگر آسمانى يعنى «انجيل» پرداخته، چنين مىگويد: «و توصيف آنها در انجيل، همانند زراعتى است كه جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وا مىدارد» (وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ).
در حقيقت اوصافى كه در تورات براى آنها ذكر شده اوصافى است كه ابعاد وجود آنها را از نظر عواطف و اهداف و اعمال و صورت ظاهر بيان مىكند و اما اوصافى كه در انجيل آمده بيانگر حركت و نمو و رشد آنها در جنبههاى مختلف است- دقت كنيد.
امیرحسین
08-31-2011, 11:35 AM
آرى! آنها انسانهائى هستند با صفات والا كه آنى از «حركت» باز نمىايستند.
همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مىدهند و روز به روز خيل تازهاى بر جامعه اسلامى مىافزايند.
سپس در دنباله آيه مىافزايد: اين اوصاف عالى، اين نمو و رشد سريع، و اين حركت پر بركت، به همان اندازه كه دوستان را به شوق و نشاط مىآورد سبب خشم كفار مىشود «اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد» (لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ).
و در پايان آيه مىفرمايد: « (ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً).
بديهى است اوصافى كه در آغاز آيه گفته شد ايمان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابر اين تكرار اين دو وصف اشاره به تداوم آن است، يعنى خداوند اين وعده را تنها به آن گروه از ياران محمد صلّى اللّه عليه و اله داده كه در خط او باقى بمانند، و ايمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گر نه كسانى كه يك روز در زمره دوستان و ياران او بودند، و روز ديگر از او جدا شدند و راهى بر خلاف آن را در پيش گرفتند، هرگز مشمول چنين وعدهاى نيستند.
«پايان سوره فتح»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.