PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره زخرف [43]



امیرحسین
08-29-2011, 10:42 AM
سوره زخرف [43]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 89 آيه است‏.

محتواى سوره:
مباحث اين سوره را مى‏توان در هفت بخش خلاصه كرد:
بخش اول: از اهميت قرآن مجيد و نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله سخن مى‏گويد.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحيد را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مى‏شمرد.
بخش سوم: همين حقيقت را از طريق مبارزه با شرك و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقليدهاى كوركورانه، تكميل مى‏كند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن اين حقايق قسمتى از سرگذشت انبياى پيشين و اقوام آنها را نقل مى‏كند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم كفار مطرح شده و با تهديدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مى‏دهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است كه حاكم بر افكار افراد بى‏ايمان بوده و هست كه به خاطر اين ارزشهاى بى‏اساس در ارزيابى خود در باره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مى‏شوند.

بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تكميل كردن بخشهاى ديگر سخن مى‏گويد.

نام سوره از آيه 35 گرفته شده كه از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مى‏گويد.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم: «كسى كه سوره زخرف را تلاوت كند از كسانى است كه روز قيامت به اين خطاب مخاطب مى‏شود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شويد».

اين بشارت بزرگ و فضيلت بى‏حساب تنها با تلاوت خالى از انديشه و ايمان و عمل حاصل نمى‏شود، چرا كه تلاوت مقدمه‏اى است براى انديشه، و «ايمان» و «عمل» ثمره‏اى از آن است.

امیرحسین
08-29-2011, 10:42 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- در آغاز اين سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، ميم» (حم).

رو برو مى‏شويم، اين چهارمين سوره‏اى است كه با «حم» آغاز شده، كه در باره آن قبلا بحث كرده‏ايم.

(آيه 2)- در دومين آيه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده، مى‏فرمايد: «سوگند به كتاب مبين» و روشنگر (وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ).

سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار، و مفاهيمش روشن، و دلائل صدقش نمايان، و راههاى هدايتش واضح و مبين است.

(آيه 3)- كه «ما آن را قرآنى عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

عربى بودن قرآن يا به معنى نزول آن به زبان عرب است كه از گسترده‏ترين زبانهاى جهان براى بيان حقايق مى‏باشد. و يا به معنى «فصاحت» آن است- چرا كه يكى از معانى عربى همان «فصيح» است- اشاره به اين كه آن را در نهايت فصاحت قرار داديم تا حقايق به خوبى از لابلاى كلمات و جمله‏هايش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درك كنند.

(آيه 4)- سپس به بيان اوصاف سه گانه ديگرى در باره اين كتاب آسمانى پرداخته، مى‏گويد: «و آن در ام الكتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پايه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ).

«امّ الكتاب» (كتاب مادر) به معنى كتابى است كه اصل و اساس همه كتب آسمانى مى‏باشد. اين همان كتاب «علم پروردگار» است كه نزد اوست و همه حقايق عالم و همه حوادث آينده و گذشته و همه كتب آسمانى در آن درج است و هيچ كس به آن راه ندارد جز آنچه را كه خدا بخواهد افشا كند.

اين توصيف بزرگى است براى قرآن كه از علم بى‏پايان حق سر چشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همين دليل در توصيف دوم و سوم مى‏گويد: اين كتاب در نزد ما والامقام، حكمت آموز، مستحكم، متين و حساب شده است «لعلىّ حكيم».

امیرحسین
08-29-2011, 10:43 AM
(آيه 5)- در اين آيه منكران، و اعراض كنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «آيا اين ذكر [قرآن‏] را (كه مايه بيدارى و يادآورى شماست) از شما بازگيريم به خاطر اين كه قومى اسرافكاريد»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ).

درست است كه شما در دشمنى و مخالفت با حق، چيزى فروگذار نكرده‏ايد، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسيع و گسترده است كه اينها را مانع بر سر راه خود نمى‏بيند، باز هم اين كتاب را پى‏درپى بر شما نازل مى‏كند، تا دلهايى كه اندك آمادگى دارند، تكان بخورند و به راه آيند، و اين است مقام رحمت عامه و رحمانيت پروردگار كه دوست و دشمن را در بر مى‏گيرد.

(آيه 6)- سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و در ضمن تهديدى براى منكران لجوج، در عبارتى كوتاه و محكم مى‏فرمايد: «چه بسيار از پيامبران را كه براى هدايت در ميان اقوام پيشين فرستاديم» (وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ).

(آيه 7)- «ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمى‏آمد مگر اين كه او را استهزا مى‏كردند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).

اين مخالفتها و سخريه‏ها هرگز مانع لطف الهى نبود، اين فيضى است كه از ازل تا به ابد ادامه يافته، وجودى است كه بر همه بندگان مى‏كند.

(آيه 8)- اما براى اين كه تصور نكنند كه لطف بى‏حساب خداوند مانع مجازات آنها در پايان كار خواهد شد- كه مجازات نيز خود، مقتضاى حكمت اوست- اين آيه مى‏افزايد: «ولى ما كسانى را كه نيرومندتر از آنها بودند هلاك كرديم» (فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).

«و داستان پيشينيان گذشت» (وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ).

در آياتى كه قبلا بر تو نازل كرده‏ايم، نمونه‏هاى زيادى از اين اقوام سركش و طغيانگر مطرح شده‏اند، و شرح حال آنها بر تو نازل گرديده اقوامى با امكانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونيان و قوم عاد و ثمود.

امیرحسین
08-29-2011, 10:43 AM
(آيه 9)- بخشى از دلائل توحيد: از اينجا بحث پيرامون توحيد و شرك شروع مى‏شود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحيد كمك مى‏گيرد، مى‏فرمايد: «هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مسلما مى‏گويند: خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ).

(آيه 10)- سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا كه هر يك نمونه‏اى از نظام آفرينش و آيتى از آيات خداست اشاره مى‏كند.

نخست از زمين شروع كرده، مى‏فرمايد: «همان كسى كه زمين را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مى‏دانيم نعمت آرامش و امنيت پايه اصلى بهره گيرى از نعمتهاى ديگر است.

و براى بيان نعمت دوم مى‏افزايد: «او براى شما در زمين راههايى قرار داد تا هدايت شويد» و به مقصد برسيد (وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).

مى‏دانيم: تقريبا سراسر خشكيها را چين خوردگيهاى بسيار فراگرفته و كوههاى بزرگ و كوچك و تپه‏هاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب اين كه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بريدگيهايى وجود دارد كه انسان مى‏تواند راه خود را از ميان آنها پيدا كند، و كمتر اتفاق مى‏افتد كه اين كوهها بكلى مايه جدايى بخشهاى مختلف زمين گردند، و اين يكى از اسرار نظام آفرينش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.

از اين گذشته بسيارى از قسمتهاى زمين به وسيله راههاى دريايى به يكديگر مربوط مى‏شوند كه اين خود نيز در عموميت مفهوم آيه وارد است.

(آيه 11)- سومين موهبت را كه مسأله نزول آب باران و احياى زمينهاى مرده است در اين آيه به اين صورت مطرح مى‏كند «همان كسى كه از آسمان آبى فرستاد بمقدار معيّن» (وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).

«و به وسيله آن سرزمين مرده‏اى را حيات بخشيديم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).

«و همين گونه (كه زمينهاى مرده با نزول باران زنده مى‏شوند شما نيز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهيد شد» (كَذلِكَ تُخْرَجُونَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:44 AM
(آيه 12)- در چهارمين مرحله بعد از ذكر نزول باران و حيات گياهان به آفرينش انواع حيوانات اشاره كرده، مى‏گويد: «همان كسى كه همه زوجها را آفريد» (وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها).

تعبير به «ازواج» (زوجها) كنايه از انواع حيوانات است، به قرينه گياهان كه در آيات قبل آمد.

و مى‏دانيم قانون زوجيت، قانون حيات در همه جانداران مى‏باشد و افراد نادر و استثنايى مانع از كليت قانون نيست.

در پنجمين مرحله كه آخرين نعمت را در اين سلسله بيان مى‏كند سخن از مركبهايى است كه خداوند براى پيمودن راههاى دريايى و خشكى در اختيار بشر گذارده، مى‏فرمايد: «و براى شما از كشتيها و چهار پايان مركبهايى قرار داد كه بر آن سوار مى‏شويد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ).

اين يكى از مواهب و اكرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است كه در انواع ديگر از موجودات زنده ديده نمى‏شود.

(آيه 13)- اين آيه هدف نهايى آفرينش اين مراكب را چنين بازگو مى‏كند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گيريد سپس هنگامى كه بر آنها سوار شديد، نعمت پروردگارتان را متذكّر شويد و بگوييد: پاك و منزه است كسى كه اين را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم» (لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ).

(آيه 14)- در اين آيه گفتار مؤمنان راستين را به هنگام سوار شدن بر مركب اين گونه تكميل مى‏كند: «و ما به سوى پروردگارمان باز مى‏گرديم» (وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).

اين جمله اشاره‏اى به مسأله معاد است چرا كه هميشه توجه به آفريدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نيز مى‏سازد.

و نيز اشاره‏اى است به اين معنى كه مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر اين مركبهاى راهوار مغرور شويد، و در زرق و برق دنيا فرو رويد، بلكه به ياد انتقال بزرگتان از اين جهان به جهان ديگر باشيد.

امیرحسین
08-29-2011, 10:44 AM
(آيه 15)- چگونه ملائكه را دختران خدا مى‏خوانيد؟
بعد از تحكيم پايه‏هاى توحيد از طريق بر شمردن نشانه‏هاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اينجا به نقطه مقابل آن يعنى مبارزه با شرك و پرستش غير خدا پرداخته نخست به سراغ يكى از شاخه‏هاى آن يعنى پرستش فرشتگان مى‏رود و مى‏فرمايد: «آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).

تعبير به «جزء» هم بيانگر اين است كه آنها فرشتگان را فرزندان خدا مى‏شمردند زيرا هميشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است كه به صورت نطفه از آنها جدا مى‏شود.

و نيز بيان كننده پذيرش عبوديت آنهاست چرا كه فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مى‏كردند.
سپس مى‏افزايد: «انسان كفران كننده آشكارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ).

به جاى اين كه سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بسايد راه كفران پيش گرفته به سراغ مخلوقاتش مى‏رود.

(آيه 16)- در اين آيه براى محكوم كردن اين تفكر خرافى از ذهنيات و مسلمات خود آنها استفاده مى‏كند، چرا كه آنها جنس مرد را بر زن ترجيح مى‏دادند، و اصولا دختر را ننگ خود مى‏شمردند، مى‏فرمايد: «آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده و پسران را براى شما برگزيده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ).

به پندار شما مقام دختر پايين‏تر است، چگونه خود را بر خدا ترجيح مى‏دهيد؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مى‏پنداريد؟!

امیرحسین
08-29-2011, 10:45 AM
(آيه 17)- باز همين مطلب را به بيان ديگرى تعقيب كرده، مى‏گويد: «در حالى كه هرگاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى‏شود، و خشمگين مى‏گردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ).

اين تعبير به خوبى حاكى از تفكر خرافى مشركان ابله در عصر جاهليت در مورد تولد فرزند دختر است كه چگونه از شنيدن خبر ولادت دختر ناراحت مى‏شدند در عين حال فرشتگان را دختران خدا مى‏دانستند!

(آيه 18)- باز در ادامه اين سخن مى‏افزايد: «آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مى‏يابد، و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست» فرزند خدا مى‏خوانيد (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ).

در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى‏شود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مى‏گيرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شديد آنها به زينت آلات، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حيا و شرم.

(آيه 19)- در اين آيه مطلب را با صراحت بيشترى مطرح كرده، مى‏فرمايد:
«آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى كردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).

سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مى‏فرمايد: «آيا آنها شاهد آفرينش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).

و در پايان آيه مى‏افزايد: «گواهى آنها (بر اين عقيده بى‏اساس در نامه‏هاى اعمالشان) نوشته مى‏شود و (از آن) باز خواست خواهند شد»! (سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:45 AM
(آيه 20)- آنها دليلى جز تقليد از نياكان جاهل ندارند؟
در آيات گذشته نخستين پاسخ منطقى به عقيده خرافى بت‏پرستان كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند داده شد در اينجا همين معنى را پى‏گيرى كرده، به ابطال اين خرافه زشت از طرق ديگرى مى‏پردازد، نخست يكى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل كرده، مى‏گويد: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مى‏خواست ما آنها را هرگز پرستش نمى‏كرديم» اين خواست او بوده است كه ما به پرستش آنان پرداخته‏ايم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).

اين تعبير ممكن است به اين معنى باشد كه آنها معتقد به جبر بودند، و مى‏گفتند هر چه از ما صادر مى‏شود به اراده خداوند است، و هر كارى انجام مى‏دهيم مورد رضايت اوست.

و در پايان آيه با اين جمله كوتاه به اين استدلال واهى بت‏پرستان پاسخ مى‏گويد: «آنها به چنين چيزى كه ادعا مى‏كنند علم ندارند، و جز دروغ چيزى نمى‏گويند» (ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ).

آنها حتى به مسأله جبر و يا رضايت خداوند به اعمالشان علم و ايمان ندارند بلكه مانند بسيارى از هوى پرستان و مجرمان ديگر هستند كه براى تبرئه خويشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پيش مى‏كشند و مى‏گويند: دست تقدير ما را به اين راه كشانيده!

(آيه 21)- در اين آيه به دليل ديگرى كه ممكن است آنها به آن استدلال كنند اشاره كرده، مى‏گويد: «يا اين كه ما كتابى را پيش از اين كتاب به آنها داده‏ايم و آنها به آن تمسّك مى‏جويند»؟! (أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ).

يعنى آنها براى اثبات اين ادعا بايد يا به دليل عقل متمسك شوند، يا به نقل، در حالى كه نه دليلى از عقل دارند، و نه دليلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحيد مى‏كند، و همه انبيا و كتب آسمانى نيز دعوت به توحيد كردند.

امیرحسین
08-29-2011, 10:46 AM
(آيه 22)- در اين آيه به بهانه اصلى آنان اشاره كرده كه آن هم در واقع خرافه‏اى بيش نيست كه پايه خرافه ديگرى شده است، مى‏فرمايد: «بلكه آنها مى‏گويند: ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و ما نيز به آثار آنها هدايت شده‏ايم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).

در حقيقت آنها دليلى جز «تقليد كوركورانه» از پدران و نياكان خود نداشتند و عجب اين كه خود را با اين تقليد هدايت يافته مى‏پنداشتند، در حالى كه در مسائل اعتقادى و زير بنايى فكرى هيچ انسان فهميده و آزاده‏اى نمى‏تواند متكى بر تقليد باشد آن هم به صورت تقليد «جاهل از جاهل».

(آيه 23)- در اينجا بحث آيات گذشته را در زمينه بهانه اصلى مشركان براى بت‏پرستى كه مسأله تقليد نياكان بود ادامه داده، مى‏گويد: اين تنها ادعاى مشركان عرب نيست، «همين گونه ما در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيغمبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم، و ما به آثار آنان اقتدا مى‏كنيم» (وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).

(آيه 24)- اين آيه پاسخى را كه انبياى پيشين به آنها مى‏دادند به وضوح بيان مى‏كند، مى‏گويد: «پيامبرشان به آنان گفت: آيا اگر من آئينى روشنتر و هدايت كننده‏تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم» باز هم آن را انكار مى‏كنيد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ).

اين مؤدبانه‏ترين تعبيرى است كه مى‏توان در مقابل قومى لجوج و مغرور بيان كرد كه عواطف آنها به هيچ وجه جريحه‏دار نشود و اين گونه تعبيرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مى‏آموزد.

ولى با اين همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند كه اين گفتار حساب شده و مؤدبانه نيز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبيائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستيد كافريم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:46 AM
(آيه 25)- بديهى است چنين قوم طغيانگر و لجوج و بى‏منطقى شايسته بقا و حيات نيست، و دير يا زود بايد عذاب الهى نازل گردد و اين خار و خاشاكها را از سر راه بردارد، آيه شريفه مى‏فرمايد: «لذا ما از آنها انتقام گرفتيم» و سخت مجازاتشان كرديم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).

گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ويرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر يك از آنها را با فرمانى هلاك كرديم.

و در پايان آيه براى اين كه مشركان مكه نيز عبرت گيرند روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مى‏گويد: «پس بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).

جمعيت مشركان لجوج مكه نيز بايد در انتظار چنين سرنوشت شومى باشند!

(آيه 26)- توحيد سخن جاويدان انبياء: در اينجا اشاره كوتاهى به سرگذشت ابراهيم و ماجراى او با قوم بت‏پرست بابل شده است، تا بحث نكوهش تقليد را كه در آيات قبل آمده بود تكميل كند، زيرا اولا ابراهيم (ع) بزرگترين نياى عرب بود كه همه او را محترم مى‏شمردند، هنگامى كه او پرده‏هاى تقليد را مى‏درد اينها نيز اگر راست مى‏گويند بايد به او اقتدا كنند.

ثانيا: بت‏پرستانى كه ابراهيم در مقابل آنها قيام كرد به همين استدلال واهى (پيروى از پدران) تكيه مى‏كردند، و ابراهيم هرگز آن را از آنها نپذيرفت.

نخست مى‏فرمايد: «به خطر بياور هنگامى كه ابراهيم به پدرش [عمويش آزر] و قوم بت‏پرستش گفت من از آنچه شما مى‏پرستيد بيزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:47 AM
(آيه 27)- و از آنجا كه بسيارى از بت‏پرستان خدا را نيز پرستش مى‏كردند ابراهيم بلافاصله او را استثناء كرده، مى‏گويد: «مگر آن خدايى كه مرا آفريده كه او هدايتم خواهد كرد» (إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ).

او در اين عبارت كوتاه هم استدلالى براى انحصار عبوديت به پروردگار ذكر مى‏كند زيرا معبود كسى است كه خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند كه خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدايت تكوينى و تشريعى خداست كه قانون لطف آن را ايجاب مى‏كند.

(آيه 28)- ابراهيم نه تنها در حيات خود طرفدار اصل توحيد و مبارزه با هرگونه بت‏پرستى بود، بلكه تمام تلاش و كوشش خود را به كار گرفت كه (كلمه توحيد هميشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانكه آيه شريفه مى‏گويد: «او آن (كلمه توحيد را كلمه باقيه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).

جالب اين كه امروز تمام اديانى كه در كره زمين دم از توحيد مى‏زنند از تعليمات توحيدى ابراهيم (ع) الهام مى‏گيرند، و سه پيامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عيسى» (ع) و محمد صلّى اللّه عليه و اله از دودمان او هستند، و اين دليل صدق پيشگويى قرآن در اين زمينه است.

(آيه 29)- اين آيه در حقيقت پاسخ به اين سؤال است: با اين حال چگونه خداوند مشركان مكه را عذاب نمى‏كند؟ مگر در آيات قبل نخوانديم «ما از اقوام گذشته كه انبيا را تكذيب كردند انتقام گرفتيم»؟! در پاسخ مى‏گويد: «بلكه اين گروه [مشركان مكّه‏] و پدران آنها را از مواهب دنيا بهره‏مند ساختم تا حق و فرستاده آشكار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ).

ما تنها به حكم عقل به بطلان شرك و بت‏پرستى و حكم وجدانشان به توحيد قناعت نكرديم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت داديم تا اين كتاب آسمانى كه سراسر حق است، و اين پيامبر بزرگ صلّى اللّه عليه و اله براى هدايت آنان قيام كند.

امیرحسین
08-29-2011, 10:47 AM
(آيه 30)- ولى عجب اين كه: «هنگامى كه حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى اين كه به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خويش پردازند گروه كثيرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: اين سحر است و ما نسبت به آن كافريم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ).

(آيه 31)- چرا قرآن بر يكى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آيات قبل سخن از بهانه جوئيهاى مشركان در برابر دعوت پيامبران بود، در اينجا به يكى ديگر از بهانه‏هاى واهى و بى‏اساس آنان اشاره كرده، مى‏فرمايد:

«و گفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از اين دو شهر (مكّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ).

(آيه 32)- قرآن مجيد براى كوبيدن اين طرز تفكر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شكنى مى‏دهد و ديدگاه الهى و اسلامى را كاملا مجسم مى‏سازد، نخست مى‏گويد: «آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مى‏كنند»؟! (أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ). تا به هر كس بخواهند نبوت بخشند، و كتاب آسمانى بر او نازل كنند.

از اين گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در ميان انسانها وجود دارد هرگز دليل تفاوت آنها در مقامات معنوى نيست، بلكه: «ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را براى بعضى برترى داديم تا يكديگر را مسخر كرده» و با هم تعاون نمايند (نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا).

آنها فراموش كرده‏اند كه زندگى بشر يك زندگى دسته جمعى است، و اداره اين زندگى جز از طريق تعاون و خدمت متقابل امكان پذير نيست.

«و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى‏كنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).

بلكه تمام اين مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قيمت ندارد.

امیرحسین
08-29-2011, 10:48 AM
(آيه 33)- قصرهاى با شكوه با سقفهاى نقره‏اى! (ارزشهاى دروغين) قرآن همچنان بحث پيرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معيار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مى‏دهد.

نخست مى‏فرمايد: «اگر (تمكّن كفّار از مواهب مادى) سبب نمى‏شد كه همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى كسانى كه به (خداوند) رحمن كافر مى‏شدند خانه‏هايى قرار مى‏داديم با سقفهايى از نقره و نردبانهايى كه از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ).

(آيه 34)- سپس مى‏افزايد: علاوه بر اين «براى خانه‏هاى آنان درها و تختهايى قرار مى‏داديم كه بر آن تكيه كنند» (وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ).

(آيه 35)- باز به اين هم اكتفا نكرده مى‏افزايد: علاوه بر همه اينها «انواع وسائل تجملى و زينت آلات» براى آنها قرار مى‏داديم (وَ زُخْرُفاً).

تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تكميل گردد، قصرهايى مجلل و چند اشكوبه با سقفهايى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زينتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانكه مطلوب و مقصود و معبود دنيا پرستان است.

سپس مى‏افزايد: «اما همه اينها متاع زندگى دنياى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است» (وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ).

كوتاه سخن اين كه سرمايه‏هاى مادى و اين وسائل تجملاتى دنيا به قدرى در پيشگاه پروردگار بى‏ارزش است كه مى‏بايست تنها نصيب افراد بى‏ارزش همچون كفّار و منكران حق باشد، و اگر مردم كم ظرفيت و دنيا طلب به سوى بى‏ايمانى و كفر متمايل نمى‏شدند خداوند اين سرمايه‏ها را تنها نصيب اين گروه منفور و مطرود مى‏كرد، تا همگان بدانند مقياس ارزش و شخصيت انسان اين امور نيست.

و از اينجا روشن مى‏شود كه نه بهره‏مند بودن گروهى از كفار و ظالمان از اين مواهب مادى دليل بر شخصيت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از اين امور در حد معقول، به صورت يك ابزار، ضررى به ايمان و تقواى انسان مى‏زند، و اين است تفكر صحيح اسلامى و قرآنى.

امیرحسین
08-29-2011, 10:48 AM
(آيه 36)- همنشين شياطين! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از دنيا پرستانى بود كه همه چيز را بر معيارهاى مادى ارزيابى مى‏كنند، در اينجا از يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خداست سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد:

«و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطانى را به سراغ او مى‏فرستيم، پس همواره قرين اوست»! (وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ).

آرى! غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مى‏شود كه شيطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرين او باشد، و رشته‏اى در گردنش افكنده، «مى‏برد هرجا كه خاطر خواه اوست»!

(آيه 37)- سپس به دو امر مهم كه شياطين در باره اين غافلان انجام مى‏دهند.
اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و آنها [شياطين‏] اين گروه را از راه خدا باز مى‏دارند» (وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ).

هر وقت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آنها مى‏افكنند و مانعى ايجاد مى‏كنند تا هرگز به صراط مستقيم باز نگردند.

و آن چنان طريق گمراهى را در نظر آنها زينت مى‏دهند كه: «گمان مى‏كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند»! (وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).

(آيه 38)- خلاصه اين وضع همچنان ادامه پيدا مى‏كند انسان غافل و بى‏خبر در گمراهى خويش، و شياطين در اضلال او تا هنگامى كه پرده‏ها كنار مى‏رود، و چشم حقيقت بين او باز مى‏شود، «تا زمانى كه نزد ما حاضر مى‏شود (مى‏بيند ولى و قرينش همچنان با اوست، همان كسى كه عامل همه بدبختيهاى او بوده! فرياد مى‏زند و) مى‏گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود!

چه بد قرين و همنشينى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ).
آرى! صحنه قيامت نجسمى است گسترده از صحنه‏هاى اين جهان و قرين و دوست و رهبر اينجا با آنجا يكى است.

امیرحسین
08-29-2011, 10:49 AM
(آيه 39)- ولى اين آرزو هرگز به جائى نمى‏رسد، و ميان آنها و شياطين هرگز جدائى نمى‏افتد، لذا در اين آيه مى‏افزايد: «هرگز اين گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه شما ظلم كرديد، و در نتيجه همه در عذاب مشتركيد» (وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ).

بايد عذاب اين همنشين سوء را با عذابهاى ديگر براى هميشه ببينيد.

و به اين ترتيب اميد آنها را در مورد جدايى از شياطين براى هميشه مبدل به يأس مى‏كند و چه طاقت فرساست تحمل اين همنشينى؟!

(آيه 40)- در اينجا قرآن اين گروه را به حال خود مى‏گذارد و روى سخن را به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده از غافلان كوردلى كه پيوسته او را تكذيب مى‏كردند، و از قماش همان گروهى بودند كه در آيات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث كرده، مى‏فرمايد: «آيا تو مى‏توانى سخن خود را به گوش كران برسانى؟ يا كوران و كسانى را كه در گمراهى آشكارى هستند هدايت كنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

(آيه 41)- در تعقيب آيات گذشته كه از كفار لجوج و هدايت ناپذير و ستمگر سخن مى‏گفت در اينجا روى سخن را، به پيامبر گرمى اسلام صلّى اللّه عليه و اله كرده، اين گروه را شديدا تهديد و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مى‏بخشد مى‏فرمايد: «هر گاه تو را از ميان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مى‏كنيم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ).

منظور از بردن پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از ميان آن قوم، وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.

(آيه 42)- سپس مى‏افزايد: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده‏ايم به تو نشان دهيم باز ما بر آنها مسلط هستيم» (أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ).

به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در ميان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه كارهايشان حتمى است.

امیرحسین
08-29-2011, 10:49 AM
(آيه 43)- بعد از اين هشدارها به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله دستور مى‏دهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

كمترين اعوجاج و كجى در كتاب و برنامه تو نيست، و عدم پذيرش گروهى از آنان دليل بر نفى حقانيت تو نخواهد بود تو با نهايت جديت به راه خويش ادامه بده، بقيه با ماست.

(آيه 44)- سپس مى‏افزايد «اين (قرآنى كه بر تو وحى شده) مايه يادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ).

هدف از نزول آن بيدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.

«و بزودى مورد سؤال قرار خواهيد گرفت» كه با اين برنامه الهى و اين وحى آسمانى چه كرديد؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).

(آيه 45)- سپس براى نفى بت‏پرستى و ابطال عقائد مشركين به دليل ديگرى پرداخته، مى‏گويد: «از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمن، معبودهايى براى پرستش آنها قرار داديم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ).

اشاره به اين كه تمام انبياى الهى دعوت به توحيد كرده‏اند، و همگى بطور قاطع بت‏پرستى را محكوم نموده‏اند، بنابر اين پيامبر اسلام در مخالفتش با بتها كار بى سابقه‏اى انجام نداده، بلكه سنت هميشگى انبيا را احيا نموده است.

(آيه 46)- فرعونيان مغرور و پيمان شكن: در اينجا به گوشه‏اى از ماجراى پيغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بى‏اساس مشركان كه «اگر خدا مى‏خواست پيامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مكّه و طائف براى اين مأموريت بزرگ انتخاب نكرد»؟

مى‏فرمايد: «ما موسى را با آيات و نشانه‏هاى خود به سوى فرعون و اطرافيان و درباريان او فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).

«پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانيانم» (فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:49 AM
(آيه 47)- اكنون ببينم اولين برخورد فرعون و فرعونيان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟

قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه موسى با آيات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مى‏خنديدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ).

اين نخستين برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستكبر در برابر رهبران راستين است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.

(آيه 48)- اما ما براى اتمام حجت، آيات خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم «و هيچ آيه‏اى و معجزه‏اى به آنها نشان نمى‏داديم مگر اين كه از ديگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها).

و به اين ترتيب بعد از معجزه «عصا» و «يد بيضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غير اينها را به آنها نشان داديم.

سپس مى‏افزايد: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نموديم شايد (بيدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:50 AM
(آيه 49)- چنانكه در اين آيه مى‏خوانيم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو كرده است بخوان (تا ما را از اين درد و رنج و بلا و مصيبت رهايى بخشد، و) مطمئن باش كه ما راه هدايت را پيش خواهيم گرفت»! (وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ).

چه تعبير عجيبى! از يك سو ساحرش مى‏خوانند، و از سوى ديگر براى رفع بلا دست به دامنش مى‏زنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدايت مى‏دهند!

آرى! سبك مغزان مغرور هنگامى كه بر اريكه قدرت مى‏نشينند چنين است منطقشان و راه و رسمشان.

(آيه 50)- ولى به هر حال موسى به خاطر اين تعبيرات نيش‏دار و موهن هرگز دست از هدايت آنها برنداشت، و از خيره سرى آنها مأيوس و خسته نشد، همچنان به كار خود ادامه داد بارها دعا كرد تا طوفان بلاها فرو نشيند و فرو نشست.

اما چنانكه آيه شريفه مى‏گويد: «هنگامى كه عذاب را از آنها بر طرف مى‏ساختيم آنها پيمانهاى خود را مى‏شكستند و به لجاجت و انكار خود ادامه مى‏دادند» (فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ).

اينها همه درسهايى است زنده و گويا براى مسلمانان و تسليت خاطرى است براى شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند.

و نيز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت كه آنها هرگز از فرعون و فرعونيان قويتر و قدرتمندتر نيستند، سر انجام كار آنها را ببينند و در عاقبت كار خويش بينديشند.

امیرحسین
08-29-2011, 10:51 AM
(آيه 51)- اگر پيامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟
منطق موسى از يك سو، و معجزات گوناگونش از سوئى ديگر افكار توده‏هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت.

اينجا بود كه فرعون با سفسطه بازى و مغلطه كارى مى‏خواست جلو نفوذ موسى را در افكار مردم مصر بگيرد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمى‏گذرد؟) آيا نمى‏بينيد؟» (وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ).

ولى موسى چه دارد؟ هيچ، يك عصا و يك لباس پشمينه!

(آيه 52)- سپس مى‏افزايد: «بدون شك من از اين فرد كه مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمى‏تواند فصيح سخن بگويد برترم» (أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ).

و به اين ترتيب دو افتخار بزرگ براى خود (حكومت مصر، و مالكيت نيل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لكنت زبان) بيان كرد.

در حالى كه موسى هرگز در آن زمان لكنت زبان نداشت، چرا كه به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ 27) و مسلما دعايش مستجاب شد و قرآن نيز گواه بر آن است.

امیرحسین
08-29-2011, 10:52 AM
(آيه 53)- سپس فرعون به دو بهانه ديگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامده‏اند» تا گفتار او را تصديق كنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ).

مى‏گويند فرعونيان عقيده داشتند كه رؤسا بايد با دستبند و گردن بند طلا خود را زينت كنند.

اما پيامبران الهى با كناره گيرى از اين مسائل مخصوصا مى‏خواستند اين ارزشهاى كاذب و دروغين را ابطال كنند، و ارزشهاى اصيل انسانى يعنى علم و تقوا و پاكى را جانشين آن سازند.

(آيه 54)- در اين آيه قرآن به نكته لطيفى اشاره مى‏كند، و آن اين كه: فرعون از واقعيت امر چندان غافل نبود، و به بى‏اعتبارى اين ارزشها كم و بيش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحميق كرد، و عقول آنها را) سبك شمرد در نتيجه از وى اطاعت كردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).

اصولا راه و رسم همه حكومتهاى جبار و فاسد اين است كه براى ادامه خود كامگى بايد مردم را در سطح پائينى از فكر و انديشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحميق كنند.

چرا كه بيدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فكرى ملتها بزرگترين دشمن حكومتهاى خودكامه و شيطانى است كه با تمام قوا با آن مبارزه مى‏كنند! جالب اين كه آيه فوق را با اين جمله تكميل و پايان مى‏دهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ).

اشاره به اين كه اين قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حكم عقل نبودند تسليم چنين تبليغات و ترهاتى نمى‏شدند.

آرى! آنها فاسقانى بودند كه از فاسقى تبعيت مى‏كردند.

(آيه 55)- اين بود جنايات فرعون و فرعونيان و مغلطه كاريهايشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اكنون ببينيم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسليم آنها در مقابل حق، سر انجام كار آنها به كجا رسيد؟! مى‏فرمايد: «اما هنگامى كه ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم، و همه را غرق كرديم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ).

خداوند مخصوصا از ميان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا كه تمام عزت و شوكت افتخار و قدرتشان با همان رود عظيم نيل و شاخه‏هاى بزرگ و فراوانش بود كه فرعون از ميان تمام منابع قدرتش روى آن تكيه مى‏كرد.

(آيه 56)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از مجموع اين سخن مى‏فرمايد: «ما آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آيندگان قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:52 AM
(آيه 57)-
شأن نزول:
رسول خدا روزى براى گروهى از سران قريش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله با دلائل منطقى (پيرامون بطلان بت‏پرستى) او را محكوم ساخت، سپس اين آيه را بر آنها خواند «شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى‏شويد».

بعد از اين ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پيوست، «وليد بن مغيره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.

«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مى‏ديدم پاسخش را مى‏دادم، از او (محمد صلّى اللّه عليه و اله) بپرسيد آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟

اگر چنين است ما فرشتگان را مى‏پرستيم، و يهود «عزيز» را و نصارى «عيسى بن مريم» را (چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون عزيز و مسيح باشيم!) اين سخن را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر كس دوست داشته باشد كه معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، اين بت‏پرستان در حقيقت شياطين را مى‏پرستيدند، و هرچيز را كه شيطان به آنها دستور مى‏داد».

اينجا بود كه آيه 101 سوره انبيا نازل شد و نيز آيه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا ...) نازل گرديد.

تفسير:
كدام معبودان در دوزخند؟ قرآن در اينجا پيرامون مقام عبوديت حضرت مسيح و نفى گفتار مشركان در باره الوهيت او و بتها سخن مى‏گويد كه تكميلى است براى بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون دعوت موسى و مبارزه او با بت‏پرستان فرعونى آمد.

نخست مى‏فرمايد: «هنگامى كه در باره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مى‏خنديدند» و روى گردان مى‏شدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ).

منظور از مثال همان است كه مشركان به عنوان استهزاء به هنگام شنيدن آيه شريفه «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غير از خدا مى‏پرستيد هيزم دوزخيد» (انبيا/ 98) گفتند و آن اين بود كه عيسى بن مريم نيز معبود واقع شده و به حكم اين آيه بايد در دوزخ باشد چه بهتر كه ما و بتهايمان نيز همسايه عيسى باشيم! گفتند و خنديدند و مسخره كردند!

امیرحسین
08-29-2011, 10:53 AM
(آيه 58)- سپس «گفتند: آيا خدايان ما بهتر است يا او [مسيح‏]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ).
ولى بدان آنها حقيقت را مى‏دانند «و اين مثل را جز از روى جدال براى تو نزده‏اند» (ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا).

«بلكه آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگيرى از حق به باطل متوسل مى‏شوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).

(آيه 59)- بلكه «او [مسيح‏] فقط بنده‏اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث كرديم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ).

«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ).

او در تمام عمرش به مقام عبوديت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبوديت او دعوت كرد، و همان گونه كه خودش مى‏گويد: «مادام كه در ميان امّت بود اجازه انحراف از مسير توحيد به كسى نداد»، بلكه خرافه الوهيت مسيح يا تثليث را بعد از او به وجود آوردند.

(آيه 60)- در اين آيه براى اين كه توهّم نكنند خدا نيازى به عبوديت و بندگى آنها دارد كه اصرار بر ايمانشان مى‏كند مى‏فرمايد: «اگر ما بخواهيم به جاى شما فرشتگانى در زمين قرار مى‏دهيم كه جانشين شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ).

فرشتگانى كه سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او كارى را نمى‏شناسند.

امیرحسین
08-29-2011, 10:54 AM
(آيه 61)- اين آيه اشاره به يكى از ويژگيهاى حضرت مسيح است مى‏فرمايد: «او (عيسى) سبب آگاهى بر روز قيامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ).

يا از اين جهت كه تولد او بدون پدر دليلى است بر قدرت بى‏پايان خداوند كه مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مى‏شود.

و يا از اين نظر كه نزول حضرت مسيح از آسمان طبق روايات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مى‏گيرد و دليل بر نزديك شدن قيام قيامت است.

به هر حال به دنبال آن مى‏فرمايد: قيام قيامت قطعى و وقوع آن نزديك است «و هرگز شك و ترديد از ناحيه آن به خود راه ندهيد» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).

نه از نظر عقيده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قيامت رفتار نكنيد.
«و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).

(آيه 62)- ولى شيطان مى‏خواهد پيوسته شما را در غفلت و بى‏خبرى نگهدارد، به هوش باشيد «شيطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخيز) باز ندارد، چرا كه او دشمن آشكارى براى شماست» (وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).

او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست يك بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار ديگر به هنگامى كه سوگند ياد نمود كه همه فرزندان آدم جز «مخلصين» را گمراه خواهد ساخت.

امیرحسین
08-29-2011, 10:54 AM
(آيه 63)- در آيات گذشته به گوشه‏اى از ويژگيهاى زندگى حضرت مسيح اشاره شد در اينجا مى‏فرمايد: «هنگامى كه عيسى با در دست داشتن بينات (معجزات و آيات الهى) آمد، گفت: من براى شما حكمت آورده‏ام و (آمده‏ام) تا بعض امورى را كه در آن پيوسته اختلاف داريد براى شما تبيين كنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِيسى‏ بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ).

«حكمت» به تمام عقائد حق، و برنامه‏هاى صحيح زندگى- كه انسان را از هرگونه انحراف در ايمان و عمل باز مى‏دارد، و به تهذيب نفس و اخلاق او مى‏پردازد- اطلاق شده است.

اين حكمت علاوه بر اينها هدف ديگرى نيز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است كه وجود آنها نظام جامعه را به هم مى‏ريزد، و مردم را سرگردان و بيچاره مى‏كند، و لذا حضرت مسيح در متن سخنانش روى اين مسأله تكيه مى‏نمايد.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «اكنون (كه چنين است و محتواى دعوت من اين است) تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).

(آيه 64)- سپس براى اين كه هرگونه ابهامى را در زمينه عبوديت خود بر طرف سازد مى‏گويد: «بطور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شماست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ).

من نيز در تمام وجود و هستيم همانند شما نيازمند به خالق و مدبرى هستم، او مالك من و راهنماى من است.

و براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «اكنون (كه چنين است) او را پرستش كنيد» (فَاعْبُدُوهُ). چرا كه غير او لايق پرستش نيست، همه مربوبند و او ربّ است.

باز هم سخن خود را با جمله ديگرى تأكيد مى‏كند تا جاى هيچ بهانه‏اى باقى نماند مى‏گويد: «اين است صراط مستقيم» (هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).

آرى! راه راست همان راه عبوديت و بندگى پروردگار است، راهى است كه انحراف و اعوجاج در آن نيست.

امیرحسین
08-29-2011, 10:54 AM
(آيه 65)- اما عجب اين كه با اين همه تأكيدات باز هم «گروههايى از ميان آنها (در باره مسيح) اختلاف كردند» (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ).

بعضى او را خدا مى‏پنداشتند كه به زمين نازل شده! بعضى ديگر فرزند خدايش مى‏خواندند.
بعضى او را يكى از اقنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن و روح القدس) مى‏دانستند.

تنها گروهى كه در اقليت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مى‏شمردند، ولى سر انجام عقيده اكثريت غالب شد مسأله تثليث و خدايان سه گانه، جهان مسيحيت را فرا گرفت.

در پايان آيه آنها را به عذاب دردناك روز قيامت تهديد كرده، مى‏فرمايد: «واى بر كسانى كه ستم كردند (و از صراط مستقيم منحرف شدند، واى بر آنها) از عذاب روز دردناك» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ).

آرى! روز قيامت روز دردناكى است، طول حسابش دردناك، عذاب و مجازاتش دردناك، حسرت و اندوهش دردناك، رسوائى و فضيحتش نيز دردناك است.

(آيه 66)- در انتظار چه هستيد جز عذاب آخرت؟ در آيات پيشين سخن از بت پرستان لجوج، و همچنين منحرفان و مشركان امّت عيسى بود، و در اينجا پايان كار آنها را مجسم كرده، مى‏فرمايد: «اينها چه چيزى را انتظار مى‏كشند، جز اين كه ناگهان قيامت به سراغ آنها آيد در حالى كه متوجه نيستند»؟! (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).

اين سؤال در حقيقت بيان حال واقعى اين گونه افراد است، مثل اين كه در مقام مذمت فردى كه گوش به نصيحت هيچ ناصح مشفقى فرا نمى‏دهد و عوامل نابودى خود را به دست خويش فراهم مى‏سازد مى‏گوييم: او تنها در انتظار مرگ خويش است!

امیرحسین
08-29-2011, 10:55 AM
(آيه 67)- سپس از حالت دوستانى كه در مسير گناه و فساد، و يا زرق و برق دنيا، دست مودت به هم مى‏دهند پرده برداشته، مى‏گويد: «دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران»! (الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ).

تبديل شدن اين گونه دوستيها به عداوت در آن روز طبيعى است، چرا كه هركدام از آنها ديگرى را عامل بدبختى و بيچارگى خود مى‏شمرد، تنها پرهيزكارانند كه پيوند دوستى آنها جاودانى است، چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دور مى‏زند، و نتايج پر بارش در قيامت آشكارتر مى‏شود.

(آيه 68)- اين آيه در حقيقت تفسيرى است براى اوصاف و حالات «متقين» و بيانى است از سرنوشت پرافتخار آنها.

در آن روز خداوند به آنها مى‏گويد: «اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه اندوهگين مى‏شويد» (يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).

چه پيام جالبى! پيامى بدون واسطه از سوى خداوند، پيامى كه با بهترين توصيفها آغاز مى‏شود، اى بندگان خدا! پيامى كه مهمترين نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مى‏كند، پيامى كه هرگونه غم و اندوه از گذشته را از دل مى‏زدايد، آرى اين پيام داراى چهار مزيت بالاست.

(آيه 69)- در اين آيه اين پرهيزكاران و بندگان گرامى را با دو جمله ديگر مشخصتر ساخته، مى‏فرمايد: «همان كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و (در برابر فرمان و دستور ما) تسليم بودند» (الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:55 AM
(آيه 70)- آنچه دل بخواهد و چشم از ديدنش لذت برد ...! در اينجا پاداش بندگان خالص خدا و مؤمنان صالحى را كه در آيات قبل توصيف آنها به ميان آمده بود بيان مى‏كند، و بهشت جاويدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نويد مى‏دهد.

نخست مى‏فرمايد: از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مى‏شود «وارد بهشت شويد» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ).

به اين ترتيب پذيرايى كننده واقعى از آنها خداست.

سپس به نخستين نعمت اشاره كرده، مى‏افزايد: «شما و همسرانتان» (أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ).
روشن است بودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان كه اگر در اندوه دنيا شريك بودند در شادى آخرت نيز شريك باشند.

سپس اضافه مى‏كند: «همگى غرق سرور و شادى باشيد و «در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد»! (تُحْبَرُونَ).

(آيه 71)- و در بيان سومين نعمت مى‏فرمايد: «ظرفها (ى غذا) و جامهاى طلائى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مى‏گردانند» (يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ).

آنها در بهترين ظروف، و از بهترين غذا، در نهايت آرامش و آسايش و صفا، و بدون هيچ دردسر پذيرايى مى‏شوند.

در مرحله چهارم و پنجم به دو نعمت ديگر اشاره مى‏كند كه تمام نعمتهاى مادى و معنوى جهان در آن جمع است مى‏فرمايد: «و در بهشت آنچه دلها مى‏خواهند و چشمها از آن لذت مى‏برد موجود است» (وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ).

به هر حال از آنجا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد، در ششمين توصيف، بهشتيان را از اين نظر آسوده خاطر ساخته، مى‏فرمايد: «شما جاودانه در آن خواهيد ماند» (وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ).

امیرحسین
08-29-2011, 10:56 AM
(آيه 72)- در اينجا براى اين كه روشن شود اين همه نعمتهاى بهشتى را به «بها» مى‏دهند و به «بهانه» نمى‏دهند مى‏افزايد: «اين بهشتى است كه شما وارث آن مى‏شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد» (وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

اشاره به اين كه اعمال شما پايه اصلى نجات شماست، ولى آنچه دريافت مى‏داريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گويى همه را رايگان از فضل الهى به دست آورده‏ايد!

(آيه 73)- در آخرين و هفتمين نعمت سخن از ميوه‏هاى بهشتى است كه از بهترين نعمتهاى الهى مى‏باشد، مى‏فرمايد: «براى شما در بهشت ميوه‏هاى فراوانى است كه از آنها تناول مى‏كنيد» (لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ).

(آيه 74)- آرزو داريم بميريم و از عذاب راحت شويم! در اينجا سرنوشت مجرمان و كافران در قيامت تشريح شده تا در مقايسه با سرنوشت شوق انگيزى كه مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد.

نخست مى‏فرمايد: «مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند» (إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ).

(آيه 75)- ولى از آنجا كه ممكن است «عذاب دائم» با گذشت زمان تخفيف يابد، و تدريجا از شدت آن كاسته گردد آيه شريفه مى‏افزايد: «هرگز عذاب آنها تخفيف نمى‏يابد (و هيچ گونه راه نجاتى براى آنان نيست) و در آنجا از همه چيز مأيوسند» (لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ).
و به اين ترتيب عذاب آنها هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت.

(آيه 76)- در اين آيه اين نكته را خاطر نشان مى‏سازد كه اين عذاب دردناك الهى چيزى است كه آنها خود براى خويش فراهم ساخته‏اند، مى‏فرمايد:

«ما به آنها ستمى نكرده‏ايم ولى آنها خود ستمكار بوده‏اند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ).

آرى! قرآن سر چشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مى‏شمرد نه مسائل پندارى كه گروهى براى خود درست كرده‏اند.

امیرحسین
08-29-2011, 10:56 AM
(آيه 77)- سپس به بيان گوشه ديگرى از بيچارگى آنها پرداخته، مى‏گويد:
«آنها فرياد مى‏كشند: اى مالك دوزخ (اى كاش) پروردگارت ما را بميراند» تا از اين عذاب دردناك آسوده شويم! (وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ).

با اين كه هر كس از مرگ مى‏گريزد و خواهان ادامه حيات است، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مى‏آورد كه از خدا تمناى مرگ مى‏كند، و اين چيزى است كه اگر در دنيا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مى‏كنند.

اما چه سود كه مالك دوزخ به آنها پاسخ «مى‏گويد: شما در اينجا ماندنى هستيد» و نجاتى حتى از طريق مرگ وجود ندارد (قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ).

(آيه 78)- در اين آيه كه در حقيقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ مى‏گويد: «ما حق را براى شما آورديم، ولى اكثر شما از حق كراهت داريد» و در برابر آن تسليم نيستيد (لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ).

تعبير به «حق» معنى گسترده‏اى دارد كه همه حقايق سرنوشت ساز را شامل مى‏شود هر چند در درجه اول مسأله توحيد و معاد و قرآن قرار دارد.

اين تعبير در حقيقت اشاره به اين است كه شما تنها با پيامبران الهى مخالف نبوديد اصلا شما مخالف حق بوديد، و اين مخالفت، عذاب جاويدان را براى شما به ارمغان آورد.

(آيه 79)- در اين آيه گوشه‏اى از كراهت و بيزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعكس ساخته، مى‏فرمايد: «بلكه آنها تصميم محكمى (بر توطئه) گرفتند ما نيز اراده محكم و تغيير ناپذيرى (در باره آنها) داريم» (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ).

آنها توطئه‏ها چيدند تا نور اسلام را خاموش كنند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را به قتل رسانند، و از هر طريقى بتوانند ضربه بر مسلمين وارد كنند.

ما نيز اراده كرده‏ايم آنها را در اين جهان و جهان ديگر سخت كيفر دهيم.

امیرحسین
08-29-2011, 10:56 AM
(آيه 80)- اين آيه در حقيقت بيان يكى از علل توطئه گريهاى آنهاست، مى‏فرمايد: «آيا آنها مى‏پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنها را نمى‏شنويم»؟ (أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ).

ولى چنين نيست، هم ما مى‏شنويم، و هم «رسولان و (فرشتگان) ما نزد آنان حاضرند و (نجواى آنها را) مى‏نويسند» (بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ).

(آيه 81)- از آنجا كه در آيات گذشته، مخصوصا در آغاز سوره گفتگو از مشركان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا در ميان بود. در اينجا از طريق ديگرى براى نفى اين عقايد باطل وارد شده مى‏فرمايد: به آنها كه دم از وجود فرزندى براى خدا مى‏زنند «بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستين كسى بودم كه به او احترام مى‏گذاردم و از وى اطاعت مى‏كردم» (قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ).

زيرا از همه شما ايمان و اعتقادم به خدا بيشتر و معرفت و آگاهيم فزونتر است، و من قبل از شما به فرزند او احترام مى‏گذاردم از وى اطاعت مى‏كردم.

(آيه 82)- بعد از اين سخن به دليل روشنى بر نفى اين ادعاهاى واهى پرداخته، مى‏فرمايد: «منزه است پروردگار آسمانها و زمين، پروردگار عرش از توصيفى كه آنها مى‏كنند» (سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).

كسى كه مالك و مدبر آسمانها و زمين است و پروردگار عرش عظيم مى‏باشد، چه نيازى به فرزند دارد؟

(آيه 83)- سپس به عنوان بى‏اعتنائى و تهديد اين لجوجان كه خود نوعى ديگر از روش بحث با اين قماش افراد است مى‏افزايد: «اكنون (كه چنين است) آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه‏ور باشند، و سرگرم بازى! تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند» و ميوه‏هاى تلخ اعمال و افكار زشت و ننگين خود را بچينند (فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ).

اين همان يوم موعودى است كه در سوره بروج آيه 2 به آن سوگند ياد شده است: «وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ» سوگند به روز موعود [روز رستاخيز]».

امیرحسین
08-29-2011, 10:57 AM
(آيه 84)- اين آيه و آيه بعد ادامه سخن پيرامون مسأله توحيد است كه از يك نظر نتيجه‏اى است براى آيات قبل و از يك نظر دليلى براى تحكيم و تكميل آن و در آن هفت توصيف براى خداوند آمده است كه همه در تحكيم مبانى توحيد مؤثر است.

نخست در مقابل مشركان كه براى آسمان و زمين اله و معبود جداگانه قائل بودند و حتى خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ و خداى صلح، و خدايان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند، مى‏فرمايد: «او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود» (وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ).

سپس در توصيف دوم و سوم مى‏افزايد: «او حكيم و عليم است» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ).

تمام كارهايش روى حساب و حكمت است، و از همه چيز آگاه و با خبر، و به اين ترتيب اعمال بندگان را به خوبى مى‏داند و بر طبق حكمتش آنها را پاداش و كيفر مى‏دهد.

(آيه 85)- در چهارمين و پنجمين توصيف، از بركات فراوان و دائم وجود او و مالكيتش نسبت به آسمانها و زمين سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است مى‏باشد» (وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما).

و بالاخره در ششمين و هفتمين توصيف مى‏افزايد: «آگاهى از قيام قيامت مخصوص ذات اوست، و همگى به سوى او باز گردانده مى‏شويد» (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).

بنابر اين اگر خير و بركتى مى‏خواهيد از او بخواهيد نه از بتها چرا كه سرنوشت شما در قيامت به دست اوست، و مرجع شما در آن روز تنها خداست.

امیرحسین
08-29-2011, 10:57 AM
(آيه 86)- چه كسى قادر بر شفاعت است؟ در اينجا همچنان سخن در باره ابطال عقيده شرك و سر انجام تلخ مشركان است، و با دلائل ديگرى بطلان اعتقاد آنها را آشكار مى‏سازد، نخست مى‏فرمايد: اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ اين معبودان مى‏روند بايد بدانند كه «معبودانى كه آنها غير از خدا مى‏خوانند مالك و قادر بر هيچ گونه شفاعتى نيستند» (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ).

ولى از آنجا كه در ميان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند در ذيل آيه آنها را استثنا كرده، مى‏فرمايد: «مگر كسانى كه شهادت به حق داده‏اند» (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ).

ولى چنان نيست كه آنها براى هركس، هر چند بت‏پرست و مشرك و منحرف از آيين توحيد باشد شفاعت كنند، بلكه «آنها به خوبى مى‏دانند» براى چه كسى اجازه شفاعت دارند (وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).

(آيه 87)- سپس از معتقدات خود مشركان گرفته، به آنها پاسخ دندان شكن داده، مى‏گويد: «و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده است؟ بطور مسلم مى‏گويند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).

لذا در پايان آيه به عنوان ملامت و سرزنش مى‏گويد: «اكنون (كه چنين است) چگونه از عبادت خدا به سوى غير او باز گردانده و منحرف مى‏شوند»؟! (فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ).

(آيه 88)- اين آيه از شكايت پيامبر در پيشگاه خدا از اين قوم لجوج و بى‏منطق سخن گفته، مى‏فرمايد: «آنها چگونه از شكايت پيامبر (در پيشگاه خداوند) كه مى‏گويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمى‏آورند» غافل مى‏شوند؟ (وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ).

او مى‏گويد: من شب و روز با آنها سخن گفتم، از طريق بشارت و انذار وارد شدم، سرگذشت دردناك اقوام پيشين را براى آنها بر شمردم، و آنچه گفتنى بود، گفتم اما با اين همه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ايمان نياوردند، تو مى‏دانى و آنها.

امیرحسین
08-29-2011, 10:57 AM
(آيه 89)- و در آخرين آيه به او دستور مى‏دهد: «اكنون (كه چنين است) از آنها روى برگردان» (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ).

در عين حال روى گردانى تو به معنى قهر و جدائى توأم با خشونت و پرخاشگرى نباشد بلكه «به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ قُلْ سَلامٌ).

نه سلامى به عنوان دوستى و تحيت، بلكه به عنوان جدائى و بيگانگى.

اين سلام در حقيقت شبيه سلامى است كه در آيه 63 سوره فرقان آمده است: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» هنگامى كه جاهلان آنها را (با سخنان زشت خود) مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مى‏گويند: سلام» سلامى كه نشانه بى‏اعتنايى توأم با بزرگوارى است.

با اين حال آنها را با جمله‏اى پرمعنى تهديد مى‏كند، تا گمان نكنند اين جدائى و وداع دليل بر آن است كه خدا كارى با آنها ندارد، مى‏فرمايد: «اما به زودى خواهند دانست» (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).

آرى! خواهند دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناكى با لجاجتهاى خود براى خويشتن فراهم ساخته‏اند؟!

«پايان سوره زخرف»