توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره زخرف [43]
امیرحسین
08-29-2011, 10:42 AM
سوره زخرف [43]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 89 آيه است.
محتواى سوره:
مباحث اين سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه كرد:
بخش اول: از اهميت قرآن مجيد و نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله سخن مىگويد.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحيد را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مىشمرد.
بخش سوم: همين حقيقت را از طريق مبارزه با شرك و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقليدهاى كوركورانه، تكميل مىكند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن اين حقايق قسمتى از سرگذشت انبياى پيشين و اقوام آنها را نقل مىكند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم كفار مطرح شده و با تهديدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مىدهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است كه حاكم بر افكار افراد بىايمان بوده و هست كه به خاطر اين ارزشهاى بىاساس در ارزيابى خود در باره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مىشوند.
بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تكميل كردن بخشهاى ديگر سخن مىگويد.
نام سوره از آيه 35 گرفته شده كه از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مىگويد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «كسى كه سوره زخرف را تلاوت كند از كسانى است كه روز قيامت به اين خطاب مخاطب مىشود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شويد».
اين بشارت بزرگ و فضيلت بىحساب تنها با تلاوت خالى از انديشه و ايمان و عمل حاصل نمىشود، چرا كه تلاوت مقدمهاى است براى انديشه، و «ايمان» و «عمل» ثمرهاى از آن است.
امیرحسین
08-29-2011, 10:42 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در آغاز اين سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، ميم» (حم).
رو برو مىشويم، اين چهارمين سورهاى است كه با «حم» آغاز شده، كه در باره آن قبلا بحث كردهايم.
(آيه 2)- در دومين آيه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده، مىفرمايد: «سوگند به كتاب مبين» و روشنگر (وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ).
سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار، و مفاهيمش روشن، و دلائل صدقش نمايان، و راههاى هدايتش واضح و مبين است.
(آيه 3)- كه «ما آن را قرآنى عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
عربى بودن قرآن يا به معنى نزول آن به زبان عرب است كه از گستردهترين زبانهاى جهان براى بيان حقايق مىباشد. و يا به معنى «فصاحت» آن است- چرا كه يكى از معانى عربى همان «فصيح» است- اشاره به اين كه آن را در نهايت فصاحت قرار داديم تا حقايق به خوبى از لابلاى كلمات و جملههايش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درك كنند.
(آيه 4)- سپس به بيان اوصاف سه گانه ديگرى در باره اين كتاب آسمانى پرداخته، مىگويد: «و آن در ام الكتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پايه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ).
«امّ الكتاب» (كتاب مادر) به معنى كتابى است كه اصل و اساس همه كتب آسمانى مىباشد. اين همان كتاب «علم پروردگار» است كه نزد اوست و همه حقايق عالم و همه حوادث آينده و گذشته و همه كتب آسمانى در آن درج است و هيچ كس به آن راه ندارد جز آنچه را كه خدا بخواهد افشا كند.
اين توصيف بزرگى است براى قرآن كه از علم بىپايان حق سر چشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همين دليل در توصيف دوم و سوم مىگويد: اين كتاب در نزد ما والامقام، حكمت آموز، مستحكم، متين و حساب شده است «لعلىّ حكيم».
امیرحسین
08-29-2011, 10:43 AM
(آيه 5)- در اين آيه منكران، و اعراض كنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مىگويد: «آيا اين ذكر [قرآن] را (كه مايه بيدارى و يادآورى شماست) از شما بازگيريم به خاطر اين كه قومى اسرافكاريد»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ).
درست است كه شما در دشمنى و مخالفت با حق، چيزى فروگذار نكردهايد، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسيع و گسترده است كه اينها را مانع بر سر راه خود نمىبيند، باز هم اين كتاب را پىدرپى بر شما نازل مىكند، تا دلهايى كه اندك آمادگى دارند، تكان بخورند و به راه آيند، و اين است مقام رحمت عامه و رحمانيت پروردگار كه دوست و دشمن را در بر مىگيرد.
(آيه 6)- سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و در ضمن تهديدى براى منكران لجوج، در عبارتى كوتاه و محكم مىفرمايد: «چه بسيار از پيامبران را كه براى هدايت در ميان اقوام پيشين فرستاديم» (وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ).
(آيه 7)- «ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمىآمد مگر اين كه او را استهزا مىكردند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
اين مخالفتها و سخريهها هرگز مانع لطف الهى نبود، اين فيضى است كه از ازل تا به ابد ادامه يافته، وجودى است كه بر همه بندگان مىكند.
(آيه 8)- اما براى اين كه تصور نكنند كه لطف بىحساب خداوند مانع مجازات آنها در پايان كار خواهد شد- كه مجازات نيز خود، مقتضاى حكمت اوست- اين آيه مىافزايد: «ولى ما كسانى را كه نيرومندتر از آنها بودند هلاك كرديم» (فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).
«و داستان پيشينيان گذشت» (وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ).
در آياتى كه قبلا بر تو نازل كردهايم، نمونههاى زيادى از اين اقوام سركش و طغيانگر مطرح شدهاند، و شرح حال آنها بر تو نازل گرديده اقوامى با امكانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونيان و قوم عاد و ثمود.
امیرحسین
08-29-2011, 10:43 AM
(آيه 9)- بخشى از دلائل توحيد: از اينجا بحث پيرامون توحيد و شرك شروع مىشود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحيد كمك مىگيرد، مىفرمايد: «هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مسلما مىگويند: خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ).
(آيه 10)- سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا كه هر يك نمونهاى از نظام آفرينش و آيتى از آيات خداست اشاره مىكند.
نخست از زمين شروع كرده، مىفرمايد: «همان كسى كه زمين را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مىدانيم نعمت آرامش و امنيت پايه اصلى بهره گيرى از نعمتهاى ديگر است.
و براى بيان نعمت دوم مىافزايد: «او براى شما در زمين راههايى قرار داد تا هدايت شويد» و به مقصد برسيد (وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
مىدانيم: تقريبا سراسر خشكيها را چين خوردگيهاى بسيار فراگرفته و كوههاى بزرگ و كوچك و تپههاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب اين كه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بريدگيهايى وجود دارد كه انسان مىتواند راه خود را از ميان آنها پيدا كند، و كمتر اتفاق مىافتد كه اين كوهها بكلى مايه جدايى بخشهاى مختلف زمين گردند، و اين يكى از اسرار نظام آفرينش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.
از اين گذشته بسيارى از قسمتهاى زمين به وسيله راههاى دريايى به يكديگر مربوط مىشوند كه اين خود نيز در عموميت مفهوم آيه وارد است.
(آيه 11)- سومين موهبت را كه مسأله نزول آب باران و احياى زمينهاى مرده است در اين آيه به اين صورت مطرح مىكند «همان كسى كه از آسمان آبى فرستاد بمقدار معيّن» (وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
«و به وسيله آن سرزمين مردهاى را حيات بخشيديم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).
«و همين گونه (كه زمينهاى مرده با نزول باران زنده مىشوند شما نيز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهيد شد» (كَذلِكَ تُخْرَجُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:44 AM
(آيه 12)- در چهارمين مرحله بعد از ذكر نزول باران و حيات گياهان به آفرينش انواع حيوانات اشاره كرده، مىگويد: «همان كسى كه همه زوجها را آفريد» (وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها).
تعبير به «ازواج» (زوجها) كنايه از انواع حيوانات است، به قرينه گياهان كه در آيات قبل آمد.
و مىدانيم قانون زوجيت، قانون حيات در همه جانداران مىباشد و افراد نادر و استثنايى مانع از كليت قانون نيست.
در پنجمين مرحله كه آخرين نعمت را در اين سلسله بيان مىكند سخن از مركبهايى است كه خداوند براى پيمودن راههاى دريايى و خشكى در اختيار بشر گذارده، مىفرمايد: «و براى شما از كشتيها و چهار پايان مركبهايى قرار داد كه بر آن سوار مىشويد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ).
اين يكى از مواهب و اكرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است كه در انواع ديگر از موجودات زنده ديده نمىشود.
(آيه 13)- اين آيه هدف نهايى آفرينش اين مراكب را چنين بازگو مىكند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گيريد سپس هنگامى كه بر آنها سوار شديد، نعمت پروردگارتان را متذكّر شويد و بگوييد: پاك و منزه است كسى كه اين را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم» (لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ).
(آيه 14)- در اين آيه گفتار مؤمنان راستين را به هنگام سوار شدن بر مركب اين گونه تكميل مىكند: «و ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم» (وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).
اين جمله اشارهاى به مسأله معاد است چرا كه هميشه توجه به آفريدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نيز مىسازد.
و نيز اشارهاى است به اين معنى كه مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر اين مركبهاى راهوار مغرور شويد، و در زرق و برق دنيا فرو رويد، بلكه به ياد انتقال بزرگتان از اين جهان به جهان ديگر باشيد.
امیرحسین
08-29-2011, 10:44 AM
(آيه 15)- چگونه ملائكه را دختران خدا مىخوانيد؟
بعد از تحكيم پايههاى توحيد از طريق بر شمردن نشانههاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اينجا به نقطه مقابل آن يعنى مبارزه با شرك و پرستش غير خدا پرداخته نخست به سراغ يكى از شاخههاى آن يعنى پرستش فرشتگان مىرود و مىفرمايد: «آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).
تعبير به «جزء» هم بيانگر اين است كه آنها فرشتگان را فرزندان خدا مىشمردند زيرا هميشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است كه به صورت نطفه از آنها جدا مىشود.
و نيز بيان كننده پذيرش عبوديت آنهاست چرا كه فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مىكردند.
سپس مىافزايد: «انسان كفران كننده آشكارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ).
به جاى اين كه سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بسايد راه كفران پيش گرفته به سراغ مخلوقاتش مىرود.
(آيه 16)- در اين آيه براى محكوم كردن اين تفكر خرافى از ذهنيات و مسلمات خود آنها استفاده مىكند، چرا كه آنها جنس مرد را بر زن ترجيح مىدادند، و اصولا دختر را ننگ خود مىشمردند، مىفرمايد: «آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده و پسران را براى شما برگزيده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ).
به پندار شما مقام دختر پايينتر است، چگونه خود را بر خدا ترجيح مىدهيد؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مىپنداريد؟!
امیرحسین
08-29-2011, 10:45 AM
(آيه 17)- باز همين مطلب را به بيان ديگرى تعقيب كرده، مىگويد: «در حالى كه هرگاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مىشود، و خشمگين مىگردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ).
اين تعبير به خوبى حاكى از تفكر خرافى مشركان ابله در عصر جاهليت در مورد تولد فرزند دختر است كه چگونه از شنيدن خبر ولادت دختر ناراحت مىشدند در عين حال فرشتگان را دختران خدا مىدانستند!
(آيه 18)- باز در ادامه اين سخن مىافزايد: «آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مىيابد، و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست» فرزند خدا مىخوانيد (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ).
در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مىشود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مىگيرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شديد آنها به زينت آلات، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حيا و شرم.
(آيه 19)- در اين آيه مطلب را با صراحت بيشترى مطرح كرده، مىفرمايد:
«آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى كردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).
سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مىفرمايد: «آيا آنها شاهد آفرينش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).
و در پايان آيه مىافزايد: «گواهى آنها (بر اين عقيده بىاساس در نامههاى اعمالشان) نوشته مىشود و (از آن) باز خواست خواهند شد»! (سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:45 AM
(آيه 20)- آنها دليلى جز تقليد از نياكان جاهل ندارند؟
در آيات گذشته نخستين پاسخ منطقى به عقيده خرافى بتپرستان كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند داده شد در اينجا همين معنى را پىگيرى كرده، به ابطال اين خرافه زشت از طرق ديگرى مىپردازد، نخست يكى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل كرده، مىگويد: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مىخواست ما آنها را هرگز پرستش نمىكرديم» اين خواست او بوده است كه ما به پرستش آنان پرداختهايم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).
اين تعبير ممكن است به اين معنى باشد كه آنها معتقد به جبر بودند، و مىگفتند هر چه از ما صادر مىشود به اراده خداوند است، و هر كارى انجام مىدهيم مورد رضايت اوست.
و در پايان آيه با اين جمله كوتاه به اين استدلال واهى بتپرستان پاسخ مىگويد: «آنها به چنين چيزى كه ادعا مىكنند علم ندارند، و جز دروغ چيزى نمىگويند» (ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ).
آنها حتى به مسأله جبر و يا رضايت خداوند به اعمالشان علم و ايمان ندارند بلكه مانند بسيارى از هوى پرستان و مجرمان ديگر هستند كه براى تبرئه خويشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پيش مىكشند و مىگويند: دست تقدير ما را به اين راه كشانيده!
(آيه 21)- در اين آيه به دليل ديگرى كه ممكن است آنها به آن استدلال كنند اشاره كرده، مىگويد: «يا اين كه ما كتابى را پيش از اين كتاب به آنها دادهايم و آنها به آن تمسّك مىجويند»؟! (أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ).
يعنى آنها براى اثبات اين ادعا بايد يا به دليل عقل متمسك شوند، يا به نقل، در حالى كه نه دليلى از عقل دارند، و نه دليلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحيد مىكند، و همه انبيا و كتب آسمانى نيز دعوت به توحيد كردند.
امیرحسین
08-29-2011, 10:46 AM
(آيه 22)- در اين آيه به بهانه اصلى آنان اشاره كرده كه آن هم در واقع خرافهاى بيش نيست كه پايه خرافه ديگرى شده است، مىفرمايد: «بلكه آنها مىگويند: ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و ما نيز به آثار آنها هدايت شدهايم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).
در حقيقت آنها دليلى جز «تقليد كوركورانه» از پدران و نياكان خود نداشتند و عجب اين كه خود را با اين تقليد هدايت يافته مىپنداشتند، در حالى كه در مسائل اعتقادى و زير بنايى فكرى هيچ انسان فهميده و آزادهاى نمىتواند متكى بر تقليد باشد آن هم به صورت تقليد «جاهل از جاهل».
(آيه 23)- در اينجا بحث آيات گذشته را در زمينه بهانه اصلى مشركان براى بتپرستى كه مسأله تقليد نياكان بود ادامه داده، مىگويد: اين تنها ادعاى مشركان عرب نيست، «همين گونه ما در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيغمبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم، و ما به آثار آنان اقتدا مىكنيم» (وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).
(آيه 24)- اين آيه پاسخى را كه انبياى پيشين به آنها مىدادند به وضوح بيان مىكند، مىگويد: «پيامبرشان به آنان گفت: آيا اگر من آئينى روشنتر و هدايت كنندهتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم» باز هم آن را انكار مىكنيد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ).
اين مؤدبانهترين تعبيرى است كه مىتوان در مقابل قومى لجوج و مغرور بيان كرد كه عواطف آنها به هيچ وجه جريحهدار نشود و اين گونه تعبيرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مىآموزد.
ولى با اين همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند كه اين گفتار حساب شده و مؤدبانه نيز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبيائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستيد كافريم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:46 AM
(آيه 25)- بديهى است چنين قوم طغيانگر و لجوج و بىمنطقى شايسته بقا و حيات نيست، و دير يا زود بايد عذاب الهى نازل گردد و اين خار و خاشاكها را از سر راه بردارد، آيه شريفه مىفرمايد: «لذا ما از آنها انتقام گرفتيم» و سخت مجازاتشان كرديم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ويرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر يك از آنها را با فرمانى هلاك كرديم.
و در پايان آيه براى اين كه مشركان مكه نيز عبرت گيرند روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «پس بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
جمعيت مشركان لجوج مكه نيز بايد در انتظار چنين سرنوشت شومى باشند!
(آيه 26)- توحيد سخن جاويدان انبياء: در اينجا اشاره كوتاهى به سرگذشت ابراهيم و ماجراى او با قوم بتپرست بابل شده است، تا بحث نكوهش تقليد را كه در آيات قبل آمده بود تكميل كند، زيرا اولا ابراهيم (ع) بزرگترين نياى عرب بود كه همه او را محترم مىشمردند، هنگامى كه او پردههاى تقليد را مىدرد اينها نيز اگر راست مىگويند بايد به او اقتدا كنند.
ثانيا: بتپرستانى كه ابراهيم در مقابل آنها قيام كرد به همين استدلال واهى (پيروى از پدران) تكيه مىكردند، و ابراهيم هرگز آن را از آنها نپذيرفت.
نخست مىفرمايد: «به خطر بياور هنگامى كه ابراهيم به پدرش [عمويش آزر] و قوم بتپرستش گفت من از آنچه شما مىپرستيد بيزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:47 AM
(آيه 27)- و از آنجا كه بسيارى از بتپرستان خدا را نيز پرستش مىكردند ابراهيم بلافاصله او را استثناء كرده، مىگويد: «مگر آن خدايى كه مرا آفريده كه او هدايتم خواهد كرد» (إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ).
او در اين عبارت كوتاه هم استدلالى براى انحصار عبوديت به پروردگار ذكر مىكند زيرا معبود كسى است كه خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند كه خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدايت تكوينى و تشريعى خداست كه قانون لطف آن را ايجاب مىكند.
(آيه 28)- ابراهيم نه تنها در حيات خود طرفدار اصل توحيد و مبارزه با هرگونه بتپرستى بود، بلكه تمام تلاش و كوشش خود را به كار گرفت كه (كلمه توحيد هميشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانكه آيه شريفه مىگويد: «او آن (كلمه توحيد را كلمه باقيه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
جالب اين كه امروز تمام اديانى كه در كره زمين دم از توحيد مىزنند از تعليمات توحيدى ابراهيم (ع) الهام مىگيرند، و سه پيامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عيسى» (ع) و محمد صلّى اللّه عليه و اله از دودمان او هستند، و اين دليل صدق پيشگويى قرآن در اين زمينه است.
(آيه 29)- اين آيه در حقيقت پاسخ به اين سؤال است: با اين حال چگونه خداوند مشركان مكه را عذاب نمىكند؟ مگر در آيات قبل نخوانديم «ما از اقوام گذشته كه انبيا را تكذيب كردند انتقام گرفتيم»؟! در پاسخ مىگويد: «بلكه اين گروه [مشركان مكّه] و پدران آنها را از مواهب دنيا بهرهمند ساختم تا حق و فرستاده آشكار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ).
ما تنها به حكم عقل به بطلان شرك و بتپرستى و حكم وجدانشان به توحيد قناعت نكرديم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت داديم تا اين كتاب آسمانى كه سراسر حق است، و اين پيامبر بزرگ صلّى اللّه عليه و اله براى هدايت آنان قيام كند.
امیرحسین
08-29-2011, 10:47 AM
(آيه 30)- ولى عجب اين كه: «هنگامى كه حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى اين كه به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خويش پردازند گروه كثيرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: اين سحر است و ما نسبت به آن كافريم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ).
(آيه 31)- چرا قرآن بر يكى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آيات قبل سخن از بهانه جوئيهاى مشركان در برابر دعوت پيامبران بود، در اينجا به يكى ديگر از بهانههاى واهى و بىاساس آنان اشاره كرده، مىفرمايد:
«و گفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از اين دو شهر (مكّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ).
(آيه 32)- قرآن مجيد براى كوبيدن اين طرز تفكر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شكنى مىدهد و ديدگاه الهى و اسلامى را كاملا مجسم مىسازد، نخست مىگويد: «آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند»؟! (أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ). تا به هر كس بخواهند نبوت بخشند، و كتاب آسمانى بر او نازل كنند.
از اين گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در ميان انسانها وجود دارد هرگز دليل تفاوت آنها در مقامات معنوى نيست، بلكه: «ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را براى بعضى برترى داديم تا يكديگر را مسخر كرده» و با هم تعاون نمايند (نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا).
آنها فراموش كردهاند كه زندگى بشر يك زندگى دسته جمعى است، و اداره اين زندگى جز از طريق تعاون و خدمت متقابل امكان پذير نيست.
«و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مىكنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).
بلكه تمام اين مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قيمت ندارد.
امیرحسین
08-29-2011, 10:48 AM
(آيه 33)- قصرهاى با شكوه با سقفهاى نقرهاى! (ارزشهاى دروغين) قرآن همچنان بحث پيرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معيار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مىدهد.
نخست مىفرمايد: «اگر (تمكّن كفّار از مواهب مادى) سبب نمىشد كه همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى كسانى كه به (خداوند) رحمن كافر مىشدند خانههايى قرار مىداديم با سقفهايى از نقره و نردبانهايى كه از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ).
(آيه 34)- سپس مىافزايد: علاوه بر اين «براى خانههاى آنان درها و تختهايى قرار مىداديم كه بر آن تكيه كنند» (وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ).
(آيه 35)- باز به اين هم اكتفا نكرده مىافزايد: علاوه بر همه اينها «انواع وسائل تجملى و زينت آلات» براى آنها قرار مىداديم (وَ زُخْرُفاً).
تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تكميل گردد، قصرهايى مجلل و چند اشكوبه با سقفهايى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زينتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانكه مطلوب و مقصود و معبود دنيا پرستان است.
سپس مىافزايد: «اما همه اينها متاع زندگى دنياى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است» (وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ).
كوتاه سخن اين كه سرمايههاى مادى و اين وسائل تجملاتى دنيا به قدرى در پيشگاه پروردگار بىارزش است كه مىبايست تنها نصيب افراد بىارزش همچون كفّار و منكران حق باشد، و اگر مردم كم ظرفيت و دنيا طلب به سوى بىايمانى و كفر متمايل نمىشدند خداوند اين سرمايهها را تنها نصيب اين گروه منفور و مطرود مىكرد، تا همگان بدانند مقياس ارزش و شخصيت انسان اين امور نيست.
و از اينجا روشن مىشود كه نه بهرهمند بودن گروهى از كفار و ظالمان از اين مواهب مادى دليل بر شخصيت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از اين امور در حد معقول، به صورت يك ابزار، ضررى به ايمان و تقواى انسان مىزند، و اين است تفكر صحيح اسلامى و قرآنى.
امیرحسین
08-29-2011, 10:48 AM
(آيه 36)- همنشين شياطين! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از دنيا پرستانى بود كه همه چيز را بر معيارهاى مادى ارزيابى مىكنند، در اينجا از يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خداست سخن مىگويد، مىفرمايد:
«و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطانى را به سراغ او مىفرستيم، پس همواره قرين اوست»! (وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ).
آرى! غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود كه شيطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرين او باشد، و رشتهاى در گردنش افكنده، «مىبرد هرجا كه خاطر خواه اوست»!
(آيه 37)- سپس به دو امر مهم كه شياطين در باره اين غافلان انجام مىدهند.
اشاره كرده، مىفرمايد: «و آنها [شياطين] اين گروه را از راه خدا باز مىدارند» (وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ).
هر وقت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آنها مىافكنند و مانعى ايجاد مىكنند تا هرگز به صراط مستقيم باز نگردند.
و آن چنان طريق گمراهى را در نظر آنها زينت مىدهند كه: «گمان مىكنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند»! (وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
(آيه 38)- خلاصه اين وضع همچنان ادامه پيدا مىكند انسان غافل و بىخبر در گمراهى خويش، و شياطين در اضلال او تا هنگامى كه پردهها كنار مىرود، و چشم حقيقت بين او باز مىشود، «تا زمانى كه نزد ما حاضر مىشود (مىبيند ولى و قرينش همچنان با اوست، همان كسى كه عامل همه بدبختيهاى او بوده! فرياد مىزند و) مىگويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود!
چه بد قرين و همنشينى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ).
آرى! صحنه قيامت نجسمى است گسترده از صحنههاى اين جهان و قرين و دوست و رهبر اينجا با آنجا يكى است.
امیرحسین
08-29-2011, 10:49 AM
(آيه 39)- ولى اين آرزو هرگز به جائى نمىرسد، و ميان آنها و شياطين هرگز جدائى نمىافتد، لذا در اين آيه مىافزايد: «هرگز اين گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه شما ظلم كرديد، و در نتيجه همه در عذاب مشتركيد» (وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ).
بايد عذاب اين همنشين سوء را با عذابهاى ديگر براى هميشه ببينيد.
و به اين ترتيب اميد آنها را در مورد جدايى از شياطين براى هميشه مبدل به يأس مىكند و چه طاقت فرساست تحمل اين همنشينى؟!
(آيه 40)- در اينجا قرآن اين گروه را به حال خود مىگذارد و روى سخن را به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده از غافلان كوردلى كه پيوسته او را تكذيب مىكردند، و از قماش همان گروهى بودند كه در آيات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث كرده، مىفرمايد: «آيا تو مىتوانى سخن خود را به گوش كران برسانى؟ يا كوران و كسانى را كه در گمراهى آشكارى هستند هدايت كنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
(آيه 41)- در تعقيب آيات گذشته كه از كفار لجوج و هدايت ناپذير و ستمگر سخن مىگفت در اينجا روى سخن را، به پيامبر گرمى اسلام صلّى اللّه عليه و اله كرده، اين گروه را شديدا تهديد و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مىبخشد مىفرمايد: «هر گاه تو را از ميان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مىكنيم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ).
منظور از بردن پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از ميان آن قوم، وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.
(آيه 42)- سپس مىافزايد: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده دادهايم به تو نشان دهيم باز ما بر آنها مسلط هستيم» (أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ).
به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در ميان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه كارهايشان حتمى است.
امیرحسین
08-29-2011, 10:49 AM
(آيه 43)- بعد از اين هشدارها به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
كمترين اعوجاج و كجى در كتاب و برنامه تو نيست، و عدم پذيرش گروهى از آنان دليل بر نفى حقانيت تو نخواهد بود تو با نهايت جديت به راه خويش ادامه بده، بقيه با ماست.
(آيه 44)- سپس مىافزايد «اين (قرآنى كه بر تو وحى شده) مايه يادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ).
هدف از نزول آن بيدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.
«و بزودى مورد سؤال قرار خواهيد گرفت» كه با اين برنامه الهى و اين وحى آسمانى چه كرديد؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).
(آيه 45)- سپس براى نفى بتپرستى و ابطال عقائد مشركين به دليل ديگرى پرداخته، مىگويد: «از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمن، معبودهايى براى پرستش آنها قرار داديم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ).
اشاره به اين كه تمام انبياى الهى دعوت به توحيد كردهاند، و همگى بطور قاطع بتپرستى را محكوم نمودهاند، بنابر اين پيامبر اسلام در مخالفتش با بتها كار بى سابقهاى انجام نداده، بلكه سنت هميشگى انبيا را احيا نموده است.
(آيه 46)- فرعونيان مغرور و پيمان شكن: در اينجا به گوشهاى از ماجراى پيغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بىاساس مشركان كه «اگر خدا مىخواست پيامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مكّه و طائف براى اين مأموريت بزرگ انتخاب نكرد»؟
مىفرمايد: «ما موسى را با آيات و نشانههاى خود به سوى فرعون و اطرافيان و درباريان او فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
«پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانيانم» (فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:49 AM
(آيه 47)- اكنون ببينم اولين برخورد فرعون و فرعونيان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟
قرآن مىگويد: «هنگامى كه موسى با آيات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مىخنديدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ).
اين نخستين برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستكبر در برابر رهبران راستين است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.
(آيه 48)- اما ما براى اتمام حجت، آيات خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم «و هيچ آيهاى و معجزهاى به آنها نشان نمىداديم مگر اين كه از ديگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها).
و به اين ترتيب بعد از معجزه «عصا» و «يد بيضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غير اينها را به آنها نشان داديم.
سپس مىافزايد: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نموديم شايد (بيدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:50 AM
(آيه 49)- چنانكه در اين آيه مىخوانيم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو كرده است بخوان (تا ما را از اين درد و رنج و بلا و مصيبت رهايى بخشد، و) مطمئن باش كه ما راه هدايت را پيش خواهيم گرفت»! (وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ).
چه تعبير عجيبى! از يك سو ساحرش مىخوانند، و از سوى ديگر براى رفع بلا دست به دامنش مىزنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدايت مىدهند!
آرى! سبك مغزان مغرور هنگامى كه بر اريكه قدرت مىنشينند چنين است منطقشان و راه و رسمشان.
(آيه 50)- ولى به هر حال موسى به خاطر اين تعبيرات نيشدار و موهن هرگز دست از هدايت آنها برنداشت، و از خيره سرى آنها مأيوس و خسته نشد، همچنان به كار خود ادامه داد بارها دعا كرد تا طوفان بلاها فرو نشيند و فرو نشست.
اما چنانكه آيه شريفه مىگويد: «هنگامى كه عذاب را از آنها بر طرف مىساختيم آنها پيمانهاى خود را مىشكستند و به لجاجت و انكار خود ادامه مىدادند» (فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ).
اينها همه درسهايى است زنده و گويا براى مسلمانان و تسليت خاطرى است براى شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند.
و نيز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت كه آنها هرگز از فرعون و فرعونيان قويتر و قدرتمندتر نيستند، سر انجام كار آنها را ببينند و در عاقبت كار خويش بينديشند.
امیرحسین
08-29-2011, 10:51 AM
(آيه 51)- اگر پيامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟
منطق موسى از يك سو، و معجزات گوناگونش از سوئى ديگر افكار تودههاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت.
اينجا بود كه فرعون با سفسطه بازى و مغلطه كارى مىخواست جلو نفوذ موسى را در افكار مردم مصر بگيرد، چنانكه قرآن مىگويد: «فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمىگذرد؟) آيا نمىبينيد؟» (وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
ولى موسى چه دارد؟ هيچ، يك عصا و يك لباس پشمينه!
(آيه 52)- سپس مىافزايد: «بدون شك من از اين فرد كه مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمىتواند فصيح سخن بگويد برترم» (أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ).
و به اين ترتيب دو افتخار بزرگ براى خود (حكومت مصر، و مالكيت نيل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لكنت زبان) بيان كرد.
در حالى كه موسى هرگز در آن زمان لكنت زبان نداشت، چرا كه به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ 27) و مسلما دعايش مستجاب شد و قرآن نيز گواه بر آن است.
امیرحسین
08-29-2011, 10:52 AM
(آيه 53)- سپس فرعون به دو بهانه ديگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامدهاند» تا گفتار او را تصديق كنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ).
مىگويند فرعونيان عقيده داشتند كه رؤسا بايد با دستبند و گردن بند طلا خود را زينت كنند.
اما پيامبران الهى با كناره گيرى از اين مسائل مخصوصا مىخواستند اين ارزشهاى كاذب و دروغين را ابطال كنند، و ارزشهاى اصيل انسانى يعنى علم و تقوا و پاكى را جانشين آن سازند.
(آيه 54)- در اين آيه قرآن به نكته لطيفى اشاره مىكند، و آن اين كه: فرعون از واقعيت امر چندان غافل نبود، و به بىاعتبارى اين ارزشها كم و بيش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحميق كرد، و عقول آنها را) سبك شمرد در نتيجه از وى اطاعت كردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).
اصولا راه و رسم همه حكومتهاى جبار و فاسد اين است كه براى ادامه خود كامگى بايد مردم را در سطح پائينى از فكر و انديشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحميق كنند.
چرا كه بيدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فكرى ملتها بزرگترين دشمن حكومتهاى خودكامه و شيطانى است كه با تمام قوا با آن مبارزه مىكنند! جالب اين كه آيه فوق را با اين جمله تكميل و پايان مىدهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ).
اشاره به اين كه اين قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حكم عقل نبودند تسليم چنين تبليغات و ترهاتى نمىشدند.
آرى! آنها فاسقانى بودند كه از فاسقى تبعيت مىكردند.
(آيه 55)- اين بود جنايات فرعون و فرعونيان و مغلطه كاريهايشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اكنون ببينيم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسليم آنها در مقابل حق، سر انجام كار آنها به كجا رسيد؟! مىفرمايد: «اما هنگامى كه ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم، و همه را غرق كرديم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ).
خداوند مخصوصا از ميان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا كه تمام عزت و شوكت افتخار و قدرتشان با همان رود عظيم نيل و شاخههاى بزرگ و فراوانش بود كه فرعون از ميان تمام منابع قدرتش روى آن تكيه مىكرد.
(آيه 56)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از مجموع اين سخن مىفرمايد: «ما آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آيندگان قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:52 AM
(آيه 57)-
شأن نزول:
رسول خدا روزى براى گروهى از سران قريش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله با دلائل منطقى (پيرامون بطلان بتپرستى) او را محكوم ساخت، سپس اين آيه را بر آنها خواند «شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مىشويد».
بعد از اين ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پيوست، «وليد بن مغيره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.
«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مىديدم پاسخش را مىدادم، از او (محمد صلّى اللّه عليه و اله) بپرسيد آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟
اگر چنين است ما فرشتگان را مىپرستيم، و يهود «عزيز» را و نصارى «عيسى بن مريم» را (چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون عزيز و مسيح باشيم!) اين سخن را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر كس دوست داشته باشد كه معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، اين بتپرستان در حقيقت شياطين را مىپرستيدند، و هرچيز را كه شيطان به آنها دستور مىداد».
اينجا بود كه آيه 101 سوره انبيا نازل شد و نيز آيه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا ...) نازل گرديد.
تفسير:
كدام معبودان در دوزخند؟ قرآن در اينجا پيرامون مقام عبوديت حضرت مسيح و نفى گفتار مشركان در باره الوهيت او و بتها سخن مىگويد كه تكميلى است براى بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون دعوت موسى و مبارزه او با بتپرستان فرعونى آمد.
نخست مىفرمايد: «هنگامى كه در باره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مىخنديدند» و روى گردان مىشدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ).
منظور از مثال همان است كه مشركان به عنوان استهزاء به هنگام شنيدن آيه شريفه «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غير از خدا مىپرستيد هيزم دوزخيد» (انبيا/ 98) گفتند و آن اين بود كه عيسى بن مريم نيز معبود واقع شده و به حكم اين آيه بايد در دوزخ باشد چه بهتر كه ما و بتهايمان نيز همسايه عيسى باشيم! گفتند و خنديدند و مسخره كردند!
امیرحسین
08-29-2011, 10:53 AM
(آيه 58)- سپس «گفتند: آيا خدايان ما بهتر است يا او [مسيح]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ).
ولى بدان آنها حقيقت را مىدانند «و اين مثل را جز از روى جدال براى تو نزدهاند» (ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا).
«بلكه آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگيرى از حق به باطل متوسل مىشوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).
(آيه 59)- بلكه «او [مسيح] فقط بندهاى بود كه ما نعمت به او بخشيديم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث كرديم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ).
«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ).
او در تمام عمرش به مقام عبوديت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبوديت او دعوت كرد، و همان گونه كه خودش مىگويد: «مادام كه در ميان امّت بود اجازه انحراف از مسير توحيد به كسى نداد»، بلكه خرافه الوهيت مسيح يا تثليث را بعد از او به وجود آوردند.
(آيه 60)- در اين آيه براى اين كه توهّم نكنند خدا نيازى به عبوديت و بندگى آنها دارد كه اصرار بر ايمانشان مىكند مىفرمايد: «اگر ما بخواهيم به جاى شما فرشتگانى در زمين قرار مىدهيم كه جانشين شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ).
فرشتگانى كه سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او كارى را نمىشناسند.
امیرحسین
08-29-2011, 10:54 AM
(آيه 61)- اين آيه اشاره به يكى از ويژگيهاى حضرت مسيح است مىفرمايد: «او (عيسى) سبب آگاهى بر روز قيامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ).
يا از اين جهت كه تولد او بدون پدر دليلى است بر قدرت بىپايان خداوند كه مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مىشود.
و يا از اين نظر كه نزول حضرت مسيح از آسمان طبق روايات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مىگيرد و دليل بر نزديك شدن قيام قيامت است.
به هر حال به دنبال آن مىفرمايد: قيام قيامت قطعى و وقوع آن نزديك است «و هرگز شك و ترديد از ناحيه آن به خود راه ندهيد» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقيده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قيامت رفتار نكنيد.
«و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
(آيه 62)- ولى شيطان مىخواهد پيوسته شما را در غفلت و بىخبرى نگهدارد، به هوش باشيد «شيطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخيز) باز ندارد، چرا كه او دشمن آشكارى براى شماست» (وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست يك بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار ديگر به هنگامى كه سوگند ياد نمود كه همه فرزندان آدم جز «مخلصين» را گمراه خواهد ساخت.
امیرحسین
08-29-2011, 10:54 AM
(آيه 63)- در آيات گذشته به گوشهاى از ويژگيهاى زندگى حضرت مسيح اشاره شد در اينجا مىفرمايد: «هنگامى كه عيسى با در دست داشتن بينات (معجزات و آيات الهى) آمد، گفت: من براى شما حكمت آوردهام و (آمدهام) تا بعض امورى را كه در آن پيوسته اختلاف داريد براى شما تبيين كنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ).
«حكمت» به تمام عقائد حق، و برنامههاى صحيح زندگى- كه انسان را از هرگونه انحراف در ايمان و عمل باز مىدارد، و به تهذيب نفس و اخلاق او مىپردازد- اطلاق شده است.
اين حكمت علاوه بر اينها هدف ديگرى نيز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است كه وجود آنها نظام جامعه را به هم مىريزد، و مردم را سرگردان و بيچاره مىكند، و لذا حضرت مسيح در متن سخنانش روى اين مسأله تكيه مىنمايد.
و در پايان آيه مىافزايد: «اكنون (كه چنين است و محتواى دعوت من اين است) تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
(آيه 64)- سپس براى اين كه هرگونه ابهامى را در زمينه عبوديت خود بر طرف سازد مىگويد: «بطور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شماست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ).
من نيز در تمام وجود و هستيم همانند شما نيازمند به خالق و مدبرى هستم، او مالك من و راهنماى من است.
و براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «اكنون (كه چنين است) او را پرستش كنيد» (فَاعْبُدُوهُ). چرا كه غير او لايق پرستش نيست، همه مربوبند و او ربّ است.
باز هم سخن خود را با جمله ديگرى تأكيد مىكند تا جاى هيچ بهانهاى باقى نماند مىگويد: «اين است صراط مستقيم» (هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
آرى! راه راست همان راه عبوديت و بندگى پروردگار است، راهى است كه انحراف و اعوجاج در آن نيست.
امیرحسین
08-29-2011, 10:54 AM
(آيه 65)- اما عجب اين كه با اين همه تأكيدات باز هم «گروههايى از ميان آنها (در باره مسيح) اختلاف كردند» (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ).
بعضى او را خدا مىپنداشتند كه به زمين نازل شده! بعضى ديگر فرزند خدايش مىخواندند.
بعضى او را يكى از اقنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن و روح القدس) مىدانستند.
تنها گروهى كه در اقليت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مىشمردند، ولى سر انجام عقيده اكثريت غالب شد مسأله تثليث و خدايان سه گانه، جهان مسيحيت را فرا گرفت.
در پايان آيه آنها را به عذاب دردناك روز قيامت تهديد كرده، مىفرمايد: «واى بر كسانى كه ستم كردند (و از صراط مستقيم منحرف شدند، واى بر آنها) از عذاب روز دردناك» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ).
آرى! روز قيامت روز دردناكى است، طول حسابش دردناك، عذاب و مجازاتش دردناك، حسرت و اندوهش دردناك، رسوائى و فضيحتش نيز دردناك است.
(آيه 66)- در انتظار چه هستيد جز عذاب آخرت؟ در آيات پيشين سخن از بت پرستان لجوج، و همچنين منحرفان و مشركان امّت عيسى بود، و در اينجا پايان كار آنها را مجسم كرده، مىفرمايد: «اينها چه چيزى را انتظار مىكشند، جز اين كه ناگهان قيامت به سراغ آنها آيد در حالى كه متوجه نيستند»؟! (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).
اين سؤال در حقيقت بيان حال واقعى اين گونه افراد است، مثل اين كه در مقام مذمت فردى كه گوش به نصيحت هيچ ناصح مشفقى فرا نمىدهد و عوامل نابودى خود را به دست خويش فراهم مىسازد مىگوييم: او تنها در انتظار مرگ خويش است!
امیرحسین
08-29-2011, 10:55 AM
(آيه 67)- سپس از حالت دوستانى كه در مسير گناه و فساد، و يا زرق و برق دنيا، دست مودت به هم مىدهند پرده برداشته، مىگويد: «دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران»! (الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ).
تبديل شدن اين گونه دوستيها به عداوت در آن روز طبيعى است، چرا كه هركدام از آنها ديگرى را عامل بدبختى و بيچارگى خود مىشمرد، تنها پرهيزكارانند كه پيوند دوستى آنها جاودانى است، چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دور مىزند، و نتايج پر بارش در قيامت آشكارتر مىشود.
(آيه 68)- اين آيه در حقيقت تفسيرى است براى اوصاف و حالات «متقين» و بيانى است از سرنوشت پرافتخار آنها.
در آن روز خداوند به آنها مىگويد: «اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه اندوهگين مىشويد» (يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
چه پيام جالبى! پيامى بدون واسطه از سوى خداوند، پيامى كه با بهترين توصيفها آغاز مىشود، اى بندگان خدا! پيامى كه مهمترين نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مىكند، پيامى كه هرگونه غم و اندوه از گذشته را از دل مىزدايد، آرى اين پيام داراى چهار مزيت بالاست.
(آيه 69)- در اين آيه اين پرهيزكاران و بندگان گرامى را با دو جمله ديگر مشخصتر ساخته، مىفرمايد: «همان كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و (در برابر فرمان و دستور ما) تسليم بودند» (الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:55 AM
(آيه 70)- آنچه دل بخواهد و چشم از ديدنش لذت برد ...! در اينجا پاداش بندگان خالص خدا و مؤمنان صالحى را كه در آيات قبل توصيف آنها به ميان آمده بود بيان مىكند، و بهشت جاويدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نويد مىدهد.
نخست مىفرمايد: از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مىشود «وارد بهشت شويد» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ).
به اين ترتيب پذيرايى كننده واقعى از آنها خداست.
سپس به نخستين نعمت اشاره كرده، مىافزايد: «شما و همسرانتان» (أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ).
روشن است بودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان كه اگر در اندوه دنيا شريك بودند در شادى آخرت نيز شريك باشند.
سپس اضافه مىكند: «همگى غرق سرور و شادى باشيد و «در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد»! (تُحْبَرُونَ).
(آيه 71)- و در بيان سومين نعمت مىفرمايد: «ظرفها (ى غذا) و جامهاى طلائى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مىگردانند» (يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ).
آنها در بهترين ظروف، و از بهترين غذا، در نهايت آرامش و آسايش و صفا، و بدون هيچ دردسر پذيرايى مىشوند.
در مرحله چهارم و پنجم به دو نعمت ديگر اشاره مىكند كه تمام نعمتهاى مادى و معنوى جهان در آن جمع است مىفرمايد: «و در بهشت آنچه دلها مىخواهند و چشمها از آن لذت مىبرد موجود است» (وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ).
به هر حال از آنجا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد، در ششمين توصيف، بهشتيان را از اين نظر آسوده خاطر ساخته، مىفرمايد: «شما جاودانه در آن خواهيد ماند» (وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 10:56 AM
(آيه 72)- در اينجا براى اين كه روشن شود اين همه نعمتهاى بهشتى را به «بها» مىدهند و به «بهانه» نمىدهند مىافزايد: «اين بهشتى است كه شما وارث آن مىشويد به خاطر اعمالى كه انجام مىداديد» (وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
اشاره به اين كه اعمال شما پايه اصلى نجات شماست، ولى آنچه دريافت مىداريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گويى همه را رايگان از فضل الهى به دست آوردهايد!
(آيه 73)- در آخرين و هفتمين نعمت سخن از ميوههاى بهشتى است كه از بهترين نعمتهاى الهى مىباشد، مىفرمايد: «براى شما در بهشت ميوههاى فراوانى است كه از آنها تناول مىكنيد» (لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ).
(آيه 74)- آرزو داريم بميريم و از عذاب راحت شويم! در اينجا سرنوشت مجرمان و كافران در قيامت تشريح شده تا در مقايسه با سرنوشت شوق انگيزى كه مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد.
نخست مىفرمايد: «مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند» (إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
(آيه 75)- ولى از آنجا كه ممكن است «عذاب دائم» با گذشت زمان تخفيف يابد، و تدريجا از شدت آن كاسته گردد آيه شريفه مىافزايد: «هرگز عذاب آنها تخفيف نمىيابد (و هيچ گونه راه نجاتى براى آنان نيست) و در آنجا از همه چيز مأيوسند» (لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ).
و به اين ترتيب عذاب آنها هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت.
(آيه 76)- در اين آيه اين نكته را خاطر نشان مىسازد كه اين عذاب دردناك الهى چيزى است كه آنها خود براى خويش فراهم ساختهاند، مىفرمايد:
«ما به آنها ستمى نكردهايم ولى آنها خود ستمكار بودهاند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ).
آرى! قرآن سر چشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مىشمرد نه مسائل پندارى كه گروهى براى خود درست كردهاند.
امیرحسین
08-29-2011, 10:56 AM
(آيه 77)- سپس به بيان گوشه ديگرى از بيچارگى آنها پرداخته، مىگويد:
«آنها فرياد مىكشند: اى مالك دوزخ (اى كاش) پروردگارت ما را بميراند» تا از اين عذاب دردناك آسوده شويم! (وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ).
با اين كه هر كس از مرگ مىگريزد و خواهان ادامه حيات است، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مىآورد كه از خدا تمناى مرگ مىكند، و اين چيزى است كه اگر در دنيا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مىكنند.
اما چه سود كه مالك دوزخ به آنها پاسخ «مىگويد: شما در اينجا ماندنى هستيد» و نجاتى حتى از طريق مرگ وجود ندارد (قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ).
(آيه 78)- در اين آيه كه در حقيقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ مىگويد: «ما حق را براى شما آورديم، ولى اكثر شما از حق كراهت داريد» و در برابر آن تسليم نيستيد (لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ).
تعبير به «حق» معنى گستردهاى دارد كه همه حقايق سرنوشت ساز را شامل مىشود هر چند در درجه اول مسأله توحيد و معاد و قرآن قرار دارد.
اين تعبير در حقيقت اشاره به اين است كه شما تنها با پيامبران الهى مخالف نبوديد اصلا شما مخالف حق بوديد، و اين مخالفت، عذاب جاويدان را براى شما به ارمغان آورد.
(آيه 79)- در اين آيه گوشهاى از كراهت و بيزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعكس ساخته، مىفرمايد: «بلكه آنها تصميم محكمى (بر توطئه) گرفتند ما نيز اراده محكم و تغيير ناپذيرى (در باره آنها) داريم» (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ).
آنها توطئهها چيدند تا نور اسلام را خاموش كنند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را به قتل رسانند، و از هر طريقى بتوانند ضربه بر مسلمين وارد كنند.
ما نيز اراده كردهايم آنها را در اين جهان و جهان ديگر سخت كيفر دهيم.
امیرحسین
08-29-2011, 10:56 AM
(آيه 80)- اين آيه در حقيقت بيان يكى از علل توطئه گريهاى آنهاست، مىفرمايد: «آيا آنها مىپندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنها را نمىشنويم»؟ (أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ).
ولى چنين نيست، هم ما مىشنويم، و هم «رسولان و (فرشتگان) ما نزد آنان حاضرند و (نجواى آنها را) مىنويسند» (بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ).
(آيه 81)- از آنجا كه در آيات گذشته، مخصوصا در آغاز سوره گفتگو از مشركان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا در ميان بود. در اينجا از طريق ديگرى براى نفى اين عقايد باطل وارد شده مىفرمايد: به آنها كه دم از وجود فرزندى براى خدا مىزنند «بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستين كسى بودم كه به او احترام مىگذاردم و از وى اطاعت مىكردم» (قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ).
زيرا از همه شما ايمان و اعتقادم به خدا بيشتر و معرفت و آگاهيم فزونتر است، و من قبل از شما به فرزند او احترام مىگذاردم از وى اطاعت مىكردم.
(آيه 82)- بعد از اين سخن به دليل روشنى بر نفى اين ادعاهاى واهى پرداخته، مىفرمايد: «منزه است پروردگار آسمانها و زمين، پروردگار عرش از توصيفى كه آنها مىكنند» (سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).
كسى كه مالك و مدبر آسمانها و زمين است و پروردگار عرش عظيم مىباشد، چه نيازى به فرزند دارد؟
(آيه 83)- سپس به عنوان بىاعتنائى و تهديد اين لجوجان كه خود نوعى ديگر از روش بحث با اين قماش افراد است مىافزايد: «اكنون (كه چنين است) آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند، و سرگرم بازى! تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند» و ميوههاى تلخ اعمال و افكار زشت و ننگين خود را بچينند (فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ).
اين همان يوم موعودى است كه در سوره بروج آيه 2 به آن سوگند ياد شده است: «وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ» سوگند به روز موعود [روز رستاخيز]».
امیرحسین
08-29-2011, 10:57 AM
(آيه 84)- اين آيه و آيه بعد ادامه سخن پيرامون مسأله توحيد است كه از يك نظر نتيجهاى است براى آيات قبل و از يك نظر دليلى براى تحكيم و تكميل آن و در آن هفت توصيف براى خداوند آمده است كه همه در تحكيم مبانى توحيد مؤثر است.
نخست در مقابل مشركان كه براى آسمان و زمين اله و معبود جداگانه قائل بودند و حتى خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ و خداى صلح، و خدايان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند، مىفرمايد: «او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود» (وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ).
سپس در توصيف دوم و سوم مىافزايد: «او حكيم و عليم است» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ).
تمام كارهايش روى حساب و حكمت است، و از همه چيز آگاه و با خبر، و به اين ترتيب اعمال بندگان را به خوبى مىداند و بر طبق حكمتش آنها را پاداش و كيفر مىدهد.
(آيه 85)- در چهارمين و پنجمين توصيف، از بركات فراوان و دائم وجود او و مالكيتش نسبت به آسمانها و زمين سخن مىگويد، مىفرمايد: «پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است مىباشد» (وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما).
و بالاخره در ششمين و هفتمين توصيف مىافزايد: «آگاهى از قيام قيامت مخصوص ذات اوست، و همگى به سوى او باز گردانده مىشويد» (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
بنابر اين اگر خير و بركتى مىخواهيد از او بخواهيد نه از بتها چرا كه سرنوشت شما در قيامت به دست اوست، و مرجع شما در آن روز تنها خداست.
امیرحسین
08-29-2011, 10:57 AM
(آيه 86)- چه كسى قادر بر شفاعت است؟ در اينجا همچنان سخن در باره ابطال عقيده شرك و سر انجام تلخ مشركان است، و با دلائل ديگرى بطلان اعتقاد آنها را آشكار مىسازد، نخست مىفرمايد: اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ اين معبودان مىروند بايد بدانند كه «معبودانى كه آنها غير از خدا مىخوانند مالك و قادر بر هيچ گونه شفاعتى نيستند» (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ).
ولى از آنجا كه در ميان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند در ذيل آيه آنها را استثنا كرده، مىفرمايد: «مگر كسانى كه شهادت به حق دادهاند» (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ).
ولى چنان نيست كه آنها براى هركس، هر چند بتپرست و مشرك و منحرف از آيين توحيد باشد شفاعت كنند، بلكه «آنها به خوبى مىدانند» براى چه كسى اجازه شفاعت دارند (وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
(آيه 87)- سپس از معتقدات خود مشركان گرفته، به آنها پاسخ دندان شكن داده، مىگويد: «و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده است؟ بطور مسلم مىگويند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
لذا در پايان آيه به عنوان ملامت و سرزنش مىگويد: «اكنون (كه چنين است) چگونه از عبادت خدا به سوى غير او باز گردانده و منحرف مىشوند»؟! (فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ).
(آيه 88)- اين آيه از شكايت پيامبر در پيشگاه خدا از اين قوم لجوج و بىمنطق سخن گفته، مىفرمايد: «آنها چگونه از شكايت پيامبر (در پيشگاه خداوند) كه مىگويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمىآورند» غافل مىشوند؟ (وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ).
او مىگويد: من شب و روز با آنها سخن گفتم، از طريق بشارت و انذار وارد شدم، سرگذشت دردناك اقوام پيشين را براى آنها بر شمردم، و آنچه گفتنى بود، گفتم اما با اين همه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ايمان نياوردند، تو مىدانى و آنها.
امیرحسین
08-29-2011, 10:57 AM
(آيه 89)- و در آخرين آيه به او دستور مىدهد: «اكنون (كه چنين است) از آنها روى برگردان» (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ).
در عين حال روى گردانى تو به معنى قهر و جدائى توأم با خشونت و پرخاشگرى نباشد بلكه «به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ قُلْ سَلامٌ).
نه سلامى به عنوان دوستى و تحيت، بلكه به عنوان جدائى و بيگانگى.
اين سلام در حقيقت شبيه سلامى است كه در آيه 63 سوره فرقان آمده است: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» هنگامى كه جاهلان آنها را (با سخنان زشت خود) مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مىگويند: سلام» سلامى كه نشانه بىاعتنايى توأم با بزرگوارى است.
با اين حال آنها را با جملهاى پرمعنى تهديد مىكند، تا گمان نكنند اين جدائى و وداع دليل بر آن است كه خدا كارى با آنها ندارد، مىفرمايد: «اما به زودى خواهند دانست» (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).
آرى! خواهند دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناكى با لجاجتهاى خود براى خويشتن فراهم ساختهاند؟!
«پايان سوره زخرف»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.